ترور در مسیر «استقلال»
حرکتهای قومگرایانه و استقلالطلبانه در ایران
گرچه از دوران قاجار «قومیت» به عنوان عاملی وحدتبخش و هویتساز میان مردم خطههای مختلف ایران، گاه موجب شکل گرفتن حکومتی خودمختار در گوشهای از ایران میشده، اما به نگاهی گذرا به تاریخ یکصدسال اخیر، همواره ردپای نیروهای خارجی، از روس و انگلیس تا آمریکا و سعودی در حمایت حرکتهای قومگرایانه به چشم میخورد.
خبرگزاری ایسنا: گرچه از دوران قاجار «قومیت» به عنوان عاملی وحدتبخش و هویتساز میان مردم خطههای مختلف ایران، گاه موجب شکل گرفتن حکومتی خودمختار در گوشهای از ایران میشده، اما به نگاهی گذرا به تاریخ یکصدسال اخیر، همواره ردپای نیروهای خارجی، از روس و انگلیس تا آمریکا و سعودی در حمایت حرکتهای قومگرایانه به چشم میخورد.
برنارد لوئیس، مورخ انگلیسی-آمریکایی که به عنوان پدرتجزیهطلبی نیز معروف است، ایده پرداز «خاورمیانهی بزرگ» است. او میگوید ایران، عراق، سوریه، عربستان، همگی باید تجزیه و به کشورهای کوچکتری تبدیل شوند تا دیگر قدرت رویارویی با جهان غرب را نداشته باشند.
دکترین لوئیس توصیه میکند برای تسلط بر ایران، باید براساس قومیت آن را به چند کشور نوپا خُرد کرد؛ کشورهایی به نام «آذربایجان جنوبی»، «کردستان»، «بلوچستان»، «عربستان» و...؛ پروژهای برای به آشوب کشیدن تمدنی چندهزارساله که بهآرامی از طریق رسانههای معاند درحال پیگیری است و البته گاهی صدای آن در اقدامات تروریستی و آشوبطلبانه به گوش میرسد.
گروههای تجزیهطلب برای «کشور» موهوم خود پرچمهایی طراحی کرده و در تبلیغات سیاسی خود از آنها استفاده میکنند
کردستان: از زمان روی کار آمدن رضاخان تا کنون حرکتهای تجزیهطلبانهای در راستای جدایی کردستان و تشکیل یک «کشور» جدید انجام شده است. عاملان این تحرکات بر این عقیدهاند سرزمینهایی که در آنها اکثریت جمعیتی با قوم کرد است، با جدایی از سرزمین اصلی، کشور واحدی تشکیل دهند. گرچه در کردستان ایران، ترکیه، عراق و سوریه اکثریت تمایلی برای جدایی از کشور خود ندارند اما عناصری همواره تلاش کردهاند با تقویت قومگرایی و آنچه «پانکردیسم» خوانده میشود، جریانی تجزیهطلبانه ایجاد و برای آن یارگیری کنند.
حرکتهای تجزیهطلبانه در کردستان ایران از سال ۱۳۲۲ شکل جدیتری به خود گرفت و نیروهای تجزیهطلب تحت لوای حزب کمونیست شوروی سازماندهی پیدا کردند و «حزب دموکرات کردستان» در سال ۱۳۲۴ توسط فردی به نام «قاضی محمد» تشکیل شد. هدف و شعار اصلی این گروه از ابتدا «خومختاری برای کردستان» بود. به فاصلهی سه ماه بعد از تشکیل این حزب و در پی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، قاضی محمد از فرصت استفاده کرد و برای خود حکومتی تشکیل داد که برخی از آن به عنوان «جمهوری مهاباد» یاد میکنند. اما این حرکت او سرکوب و قاضی محمد اعدام شد.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد و تحدید آزادیهای سیاسی، این حزب نیز ناچار فعالیتهای خود را بصورت مخفیانه ادامه داد تا انقلاب اسلامی در سال ۵۷. بعد از انقلاب، آنها فعالیت خود را بطور علنی از سر گرفتند و درگیریهای متعددی با پاسداران ایجاد کردند. تنها پنجاه روز بعد از انقلاب اسلامی، حزب دموکرات کردستان به بهانهی افتتاح دفتر حزب در نقده، دست به تظارهات مسلحانه زد که بسرعت این تظاهرات به درگیری قومی و نبرد مسلحانه منجر شد. اقدامی که صدها کشته و مجروح برجای گذاشت.
همچنین از سال ۱۹۴۸ حزب دیگری با نام کومله در کردستان پا به عرصه گذاشت. پیش از انقلاب اسلامی اعضای این حزب به ۲۰۰ نفر هم نمیرسید. آنها بعد از انقلاب وارد مبارزهی مسلحانه با جمهوری اسلامی ایران شدند.
در کنار اینها گروهک دیگری با نام «پژاک» از سال ۲۰۰۴ در کردستان دست به اقدامات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران میزند. از نظر ایران و ترکیه و حتی وزارت خزانهداری آمریکا، این گروه زیرمجموعهی پ. ک.ک و گروهکی تروریستی قلمداد میشود. این گروهک بارها به پاسگاههای مرزی ایران حمله کرده که یکی از آخرین حملهها در اواخر تیر ۹۷، منجر به شهادت ۱۱ تن از مرزبانان شد.
مرام سیاسی پژاک نیز مانند سایر گروهکها و فرقههای معاند فعال در کردستان، مرام «ملیگرایی کردی» است. این گروه علاوه بر اقدامات تروریستی مشغول تبهکاری سازمانیافته نیز هستند. در سال ۲۰۰۹ میلادی، پژوهشگرانی از مؤسسه «واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک» اعلام کردند که پژاک و پ. ک.ک با انجام قاچاق سازمانیافتهی موادمخدر، امنیت بینالمللی را به خطر انداختهاند.
خوزستان: گروههای قومگرای فعال در این منطقه معتقدند از زمان سرنگونی شیخ خزعل توسط رضاخان، استقلال خود را از دست دادهاند و حالا به دنبال تشکیل یک ایالت خودمختارند، نه جدایی از خاک ایران.
«جنبش خلق عرب» یکی از گروهکهایی است که با رویکرد قومگرایانه و گرایشهای کمونیستی، خواستار استقلال اعراب خوزستان است و در ادبیات این گروهک، خوزستان «عربستان» خوانده میشود. از اوایل سال ۵۸ در حالی که چند ماه بیشتر از پیروزی انقلاب نگذشته بود، این گروهک در نامهای خطاب به دولت موقت بازرگان نوشت: «خلق ما منطقهای از خوزستان را که نام تاریخی آن عربستان میباشد و از نظر جغرافیائی در برگیرندهی خلق ماست به عنوان منطقهی خود مختار میشناسد».
در این نامه تأکید شده بود که مفاد نامه و خواستههای آنان به تأیید شیخ شبیر خاقانی نیز رسیده و ضمناً این گروهک «هرگونه توطئه تجزیهطلبی و جدائی خواهانه را در سراسر ایران محکوم مینماید». با این حال برخی مدعیاند که «مملکت عربستان» از ابتدا مستقل بوده و از زمان شاه اسماعیل صفوی به خاک ایران ضمیمه شده است.
اولین سازماندهی گروههای جداییطلب در این منطقه به سال ۱۳۳۷ برمیگردد. یوسف عزیزی بنیطرف، نویسندهی عربتبار ایرانی و طرفدار استقلال خوزستان، سال ۲۰۱۲ در سخنرانی خود در سمیناری در فرانسه که توسط حزب دموکرات کردستان و با حمایت پارلمان فرانسه برگزار شده بود گفت: «جبههی آزادیبخش عربستان در شهرهای عبادان (بادان)، محمره (خرمشهر) و اهواز تشکیل شد که هدف آن استقلال اقلیم عربستان بود» .
رژیم شاه نیز پیش از انقلاب برخوردهای سختی با این گروهها داشت و چندتن از رهبران آن را نیز در سال ۱۳۴۲ اعدام کرد. این برخوردها آتش تفرقه را خاموش کرد اما با وقوع انقلاب و آشفتگی وضع کشور، آنها مجدداً فعالیت خود را آغاز کردند.
پس از انقلاب، هستهی اصلی گروهکهای جداییطلب خوزستان پیرامون «شیخ محمد طاهر شبیر خاقانی» که درجهی اجتهاد داشت و «رهبر معنوی خلق عرب» تلقی میشد، تشکیل شده بود و «سازمان سیاسی خلق عرب» پس از انقلاب زیر چتر حمایت او فعالیت خود را آغاز کرد. گرایش این گروهک نیز قومگرایانه و هدفش خودمختاری خوزستان بود.
روزنامهی کیهان در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۵۸ از حملهی افراد مسلح به خرمشهر خبر داد. مدتی بعد مقامات سپاه تلفات این حملهی تروریستی را ۷۰ کشته و ۴۰۰ زخمی اعلام کردند. عاملان این حمله گروهکهای جداییطلب خوزستان از جمله «سازمان سیاسی خلق عرب مسلمان ایران»، «جبهه التحریر» (شعبه حزب بعث در خوزستان) و گروهک «مجاهدین عرب مسلمان» معرفی شدند.
پس از این وقایع، شیخ شبیر خاقانی در دیدار با تیمسار احمد مدنی، استاندار خوزستان گفت: «هرکس نغمهی تجزیهطلبی در این استان ساز کند بشدت او را سرکوب میکنیم» اما در عمل او هم از ایدهی تشکیل ایالتی خودمختار حمایت میکرد.
پس از آن رویداد خونبار که به «چهارشنبهی سیاه خرمشهر» مشهور شد، سران کشور از طریق رایزنی با رهبر معنوی اعراب خوزستان و سرکشی به منطقه توانستند اوضاع را کنترل کنند و نیروهای پاسدار نیز گروههای تروریستی را متلاشی کردند. اما این پایان کار نبود؛ فروپاشی آن گروهک زمینهساز تشکیل چند سازمان جداییطلب دیگر در این منطقه شد.
این گروهها که دیگر مثل سابق امکان فعالیتهای سیاسی در کشور را نداشتند، با تجدید قوا در دهههای بعدی دست به اقدامات خرابکارانه در خاک خوزستان زدند. نمونهی آن رشته بمبگذاریهای سال ۱۳۸۴ در خرمشهر بود که بالغ بر ۲۲ کشته و ۳۵۰ مجروح برجای گذاشت و طی آن گروهکی به نام «مقاومت ملی احوازی» اعلام موجودیت کرد.
گروهک تروریستی «جنبش عربی مبارزه برای آزادسازی خوزستان» هم که از زیرمجموعههای این گروه است، رویکردی آشکارا قومگرایانه، نژادپرستانه و تجزیهطلبانه دارد و معتقد است خوزستان متعلق به اعراب است و تمام ایرانیان غیرعرب «بیگانه» و «اشغالگر»اند و باید اهواز را ترک کنند!
پس از چندین حملهی خرابکارانه به لولهها و تأسیسات نفتی ایران در سالهای گذشته، در آخرین نمونه از اقدامات تروریستی، این گروهک مسئولیت حملهی تروریستی به رژهی نیروهای مسلح در اهواز را برعهده گرفت. هرچند این گروهک صحبتهای سخنگوی خود را بعداً تکذیب کرد و ظاهراً داعش مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت، اما همین امر علاوه بر اینکه نشان از همسویی آنهاست، ظن همدستی این گروهک با تروریستهای تکفیری داعش را تقویت میکند.
آذربایجان: اولین حرکت جداییطلبانه در آذربایجان به نام شیخ محمد خیابانی در سال ۱۲۹۹ و در دوران مشروطه ثبت شده است. او با «قیام» در این منطقه حکومتی به نام «آزادیستان» را پایه گذاشت. اما با هجوم قزاقها از جانب حکومت مرکزی حکومت او ظرف چند ساعت از هم پاشید.
۲۵ سال پس از آن و با فاصلهی چند ماه از تشکیل فرقهی دموکرات کردستان، فرقهی دموکرات آذربایجان با رهبری جعفر پیشهوری آغاز به کار کرد. یک سال بعد آنها با حمایت شوروی تلاش کردند حکومت خودمختاری به پایتختی تبریز در آن منطقه تشکیل دهند.
اما هوشمندی قوامالسلطنه رویای روسها و جداییطلبان را به باد داد. نیروهای شوروی با دستور مستقیم استالین، تلاش کردند از طریق ایجاد حکومتهای «خودمختارِ» وابسته در آذربایجان و کردستان، مقدمات تجزیهی این مناطق و الحاق آن به شوروی را فراهم کنند. اما قوام با وعدهی اعطای امتیاز نفت شمال به روسها آنها را ترغیب به عقبنشینی از خاک ایران کرد. با پیشروی ارتش ایران در این مناطق، حکومتهای جعلی آذربایجان و مهاباد فروپاشیدند و بعد قوام با استعفا از مقام نخستوزیری، عملاً دست روسها را در حنا گذاشت!
دسیسههای شوروی در این منطقه، بر گرایشهای قومگرایانه و «پانترکیست» استوار بود. بعدها نیز کمونیستها و جداییطلبان با سوءاستفاده از احساسات قومی، تلاش کردند تودهی مردم را با خود همسو کنند. برای مثال در منابع کمونیستی نوشتهاند که بعد از فروپاشی حکومت پیشهوری، صدها نفر کشته و هزاران نفر آواره شدهاند اما منابع مستقل چنین آماری را رد میکنند.
سه دهه و اندی بعد حرکت دیگری موسوم به «جنبش خلق مسلمان آذربایجان» با گرایش قومگرایانه در منطقهی آذربایجان ظاهر شد. اعظای این گروه که خود را به آیتالله شریعتمداری نزدیک کرده بودند، «حزب جمهوری خلق مسلمان ایران» را تشکیل دادند. اما به دلیل مخالفت علنی با اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، حکومت با آنان برخورد و حزب را منحل اعلام کرد. آیتالله شریعتمداری نیز برای جلوگیری از درگیری و خونریزی، در پیامی هواداران حزب را دعوت به آرامش کرد و به این ترتیب قائله اواخر سال ۵۸ پایان یافت.
اما گرایشهای قومی مثل آتش زیر خاکستر همچنان از راههای مختلف و اغلب با حمایتهای خارجی هر از چندی خودنمایی میکنند. برای نمونه حرکت تجزیهطلبانهی دیگری به نام «جنبش آزادیبخش ملی آذربایجان جنوبی» از سال ۱۹۹۱ شروع به فعالیت کرده که ایدهی تجزیهی کامل مناطق ترکنشین و تشکیل کشوری به نام «آذربایجان جنوبی» را دنبال میکند؛ ایده نژادپرستانهای که همراهی مردم را به دنبال نداشته است.
بلوچستان: تاریخچهی شکلگیری مرزهای شرقی ایران و محدودهی فعلی بلوچستان ایران به دورهی قاجار برمیگردد. از همان زمان نیز عده محدودی در بلوچستان، به جدایی از ایران تمایل داشتند اما سیاستهای امیرکبیر تمامیت ارضی ایران را حفظ کرد و جداییطلبان را ناکام گذاشت.
با استقلال پاکستان از هند، و سرکشی بلوچستانِ پاکستان از الحاق به این کشور جدید، گرایشهای «استقلال» طلبانه در منطقهی شرق ایران از سوی افرادی محدود تداوم یافت. تقسیمشدن قوم بلوچ در سه کشور ایران، افغانستان و پاکستان و گرایشهای قومگرایانه در هر سه کشور همواره زمینهساز تنش و درگیری مسلحانه بوده است.
در دهههای اخیر و پس از انقلاب اسلامی نیز گروهکهای کوچک و بینامونشان فعالیتهای پراکندهای در این منطقه داشتهاند. اما در دو دههی اخیر با حمایت مالی و تسلیحاتی از خارج کشور، این گروهکها تشکیلات جدیدی را سازماندهی کردهاند.
گرچه این گروهکها گرایش کمونیستی ندارند و «بنیادگرا» محسوب میشوند، اما در گذشته از حمایت شوروی و بعدها غرب برخوردار بودهاند. گروه موسوم به «جبههی متحد بلوچستان ایران» که گروهکی جداییطلب است از سال ۲۰۰۳ فعالیت خود را آغاز کرده است. این گروه حاصل ائتلاف گروههای معاندی است که پس از برگزاری کنفرانسی دو روزه در دانشگاه لندن آن را پایهگذاری کردند.
پس از این کنفرانس و تصویب مرامنامهی گروهک، هدف آن «مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی» اعلام شد. رویکرد این گروه «فدرال، خودمختار و یا خودگردان» شدن ایران و استقلال استان سیستان و بلوچستان است اما از اقدامات تروریستی و خرابکارانه در این منطقه نیز حمایت میکند. بطوری که در ماجرای دستگیری و اعدام عبدالمالک ریگی، در سایت خود از او به عنوان «شهید» یاد میکنند.
از جمله گروههای خرابکاری که در چند سال اخیر در استان سیستان و بلوچستان دست به اقدامات تروریستی زدهاند، میتوان به گروههای «جندالله» و «جیش العدل» و گروه نوپای «حرکت انصار ایران» اشاره کرد که پس از دستگیری و اعدام عبدالمالک ریگی، از «جندالله» منشعب شده است.
این گروهکها در چند سال اخیر به عملیات انتحاری، بمبگذاری و حملات مسلحانه در این استان دست زدهاند که تنها در یک نمونه عملیات انتحاری «جندالله» در همایش سران قبایل شیعه و سنی، دستکم ۲۹ نفر از جمله دو فرمانده سپاه کشته و عدهی زیادی مجروح شدند.
گروهک «جندالله» از سال ۱۳۸۴ تا ۸۹، دستکم ۲۴ عملیات تروریستی در این منطقه انجام داده که منجر به شهادت حداقل ۲۱۰ نفر شده است. گرچه این گروه اعلام کرده بود «تجزیهطلب» نیست و به دنبال «احقاق حقوق قوم بلوچ» است، اما روشن است که القای فضای ناامنی در مرزهای جمهوری اسلامی، منجر به تقویت گرایشهای قومی و آشوب شده و آتش جداییطلبی را تندتر میکند. روندی که پس از شکست «جندالله» توسط گروههای دیگر پیگیری میشود.
با وجود اینکه آمریکا گروهک «جندالله» را جزء گروههای تروریستی قلمداد کرده اما نیویورکتایمز گزارش داده است که بر اساس اسنادی که از یک مأمور سابق اف. بی. آی به دست آورده، س. آی. اِی با این گروه در ارتباط بوده و از اقدامات تروریستی آن از قبل با خبر بوده است؛ چیزی که خود ریگی هم بعد از دستگیری توسط سربازان گمنام امامزمان (عج)، در اعترافاتش به آن اشاره کرده بود.
تمام این گروهکهایی که معرفی شدند و بسیاری از گروههای خردهپا که حتی ذکر نامشان از حوصلهی این مطلب خارج است، باوجود وابستگی به منابع مالی و تسلیحاتی متفاوت، چند ویژگی مشترک دارند:
تمام گروهها گرایش چپ دارند و مشخصاً تحت تأثیر «کمونیزم» اقدام میکنند
تمام گروهها از بیرون مرزها تغذیه و هدایت میشوند
تمام گروهها در بدو تشکیل تحت لوای حزب کمونیست شوروی بال و پر میگیرند
تمام گروهها رویکرد قومگرایانه و نژادپرستانه دارند
تمام گروهها برای اعلام موجودیت و اثبات حقانیت(!) خود به اقدامات تروریستی علیه شهروندان عادی دست میزنند
تمام گروهها با طراحی پرچم و نقشههای جعلی سعی در تقویت حس «ملیگرایی» دارند تمام گروهها در فعالیتهای رسانهای و تبلیغی، با رویکردی ارتجاعی به شکل حکومتداری در زمان قاجار و خودمختاری ولایتهای کردستان، خوزستان، بلوچستان، آذربایجان، فارس و خراسان اشاره میکنند و خواهان بازگشت به همان «خودمختاری» قوم گرایانهاند.
نظر کاربران
هیچ ملتی از ملیتهای ایرانی نمیتونن از ایران جدا شن مگر اینکه سیاستهای اشتباه دولت مرکزی مردم رو به طرف جدایی سوق بده.
این گروههای شوونیست که عموما پسوند پان دارن همگی زاده تفکر صهیونیستی هستند و عقبه تاریخی شون به سالهای 1800 میلادی برمی گرده؛ خود یهودیها و زیرمجموعه های آنوسی و مارانوسی اونها قویا درین کار دخیل بوده و هستن. جنگ جهانی اول رو هم به راه انداختن و خود اروپا رو هم به شکل دیگه ای به هم زدن. در منطقه ما نگاه کنید و ببیند چه کسی از دعوای قومیتی سود می بره.
بیکاری فقرورفع نکنیداحتمالا شور ش وتجزیه طلبانه زیادترمیش
با انتشار این مطالب درر راستای اهداف بعضیا حرکت نکنید
من یک بختیاری هستم. اول هم از خودم شروع میکنم. اگه یه بختیاری حتی برادر خودم همچنین نظری داشته باشه خونش حلالِ .
پاسخ ها
من اذری هستم اذربایجان ازاول تاریخ ایران مرز دار این سرزمین پهناور بوده درتمامی هجوم ببگانگان به ایران اولین سنگر اذربیجان بوده حالا درطول زمان براثر بیلیاقتی سران مرکز چند نفری گول خورد خیانت وجدایی طلبی به اذری نمی چسبه قومی که درطول تاریخ نود درصد از سربازانش اذری بودن بقول ژنرال کاردان فرانسوی سرباز اذری صبور بردبارر وشجاع نسبت به سایر اقوام ایرانی هستند زنده وپاینده ایران باتمامی گلهای قومیش