روند تصمیم گیری اقتصادی در کشورهای قدرتمند دنیا
این همه نهادهای موازی برای مدیریت در اقتصاد ایران، به اعتقاد خیلی ها، می تواند زمینه ساز اختلافات عمده در نظام تصمیم گیری اقتصادی کشور باشد. در این بین، اختلاف نظرهایی که مدیران این نهادها با یکدیگر دارند هم شاید مزید بر علت باشد برای آن که در نهایت، چرخ اقتصاد، لنگ بزند و کندتر از آنچه که باید بچرخد.
حتما اکثر قریب به اتفاق کارشناسان و آنهایی که سری از اقتصاد در می آورند این نکته را می پذیرند و به آن اذعان می کنند که ژاپن کشوری است که توانسته اقتصاد خود را به شیوه ای کاملا مناسب مدیریت کند و در نتیجه آن شرایطی را به وجود آورد که مردمش در آسایش و آرامش از نظر اقتصادی زندگی کنند. شاید بد نباشد این را بدانید که در ژاپن، کلیت اقتصاد دست وزارت امور اقتصادی و بانک مرکزی است. به عبارت دیگر، وزیر امور اقتصادی و رییس کل بانک این کشور که اتفاقا کاملا تفکیک شده از یکدیگر عمل می کنند اساس برنامه ریزی و سیاست ریزی اقتصاد را برعهده دارند. واقعیت این است که ژاپنی ها از بعد از جنگ جهانی دوم به این سو، به این نتیجه رسیدند که باید سیستم اقتصادی شان را به گونه ای طرح ریزی کنند که در نتیجه آن، وزیر امور اقتصادی، قدرتمندترین فرد در این حوزه باشد و حرف آخر را برای آنچه در اقتصاد کشور می گذرد، او بزند.
آمریکا؛ کشوری با یک سیاست گذار و یک برنامه ریز
بررسی سیستم مدیریت اقتصادی در آمریکا ما را با سه بخش کاملا متفاوت از یکدیگر مواجه می کند. سه بخشی که هرکدام، برای خود اهمیت ویژه ای دارند اما در نهایت بین آنها یک بخش است که فرماندهی اقتصادی را در این کشور برعهده دارد. بخش اول از این سه بخش را باید به مشاوران اقتصادی رییس جمهوری ایالات متحده اختصاص دهیم. افرادی که کارشان تحلیل و بررسی اوضاع اقتصادی چه در داخل کشور و چه خارج از کشور است. این تیم، تعدادی از نخبگان اقتصاد را در خود جای می دهد که هرکدام شان قابلیت های بسیاری دارند. حتی تاریخ نشان داده که در این تیم، برنده نوبل اقتصادی هم در دوره ای حضور داشته است. این تیم، قدرت اجرایی ندارد؛ نمی تواند به شخص یا سازمانی دستور دهد؛ نمی تواند کاری کند که مغایر با سیاست های کلان اقتصادی است؛ بلکه تنها، نتایج تحلیل ها و بررسی هایش را به شخص رییس جمهوری می رساند و اوست که با استناد به این نتایج، تصمیم گیری می کند.
به عبارت دیگر، یک ساز و کار کاملا مشخص در خدمت یک شخص، به نام رییس جمهوری. اما سیستم بعدی که در مجموعه سیاست گذاری اقتصادی آمریکا نقش ویژه ای دارد، فدرال رزرو است. فدرال رزرو سیاستگذار اصلی اقتصاد در ایالات متحده است. سازمانی که در ۱۹۱۳ شکل گرفت و براساس وظایفی که کنگره آمریکا برای او در نظر گرفته است، جایگاه ویژه ای در اقتصاد ایالات متحده پیدا کرده است. فدرال رزرو سه کارکرد مشخص دارد که متعادل کردن نرخ درازمدت بهره، حداکثر اشتغال و ثبات قیمت هاست. البته در این بین، بنا به شرایط ممکن است که قدرت فدرال رزرو از این هم فراتر رود و کارکردهای دیگری را هم برعهده بگیرد. با این شرایط به نظر می رسد جایگاهی که فدرال رزرو برای کشور آمریکا دارد عملا او را به فرمانده اقتصادی این کشور تبدیل می کند. فرماندهی که گرچه پیش از او این کشور دارای وزیر خزانه داری بوده است. وزیری که در حقیقت همان وزیر امور دارایی است و کار اصلی اش مدیریت بر درآمدهای دولت.
براساس آنچه قانون آمریکا می گوید این وزارتخانه باید ماموریت «ایجاد اقتصادی قوی و خلق فرصت های شغلی و اقتصادی» را در دستور کار خود قرار دهد. علاوه بر این، تقویت منافع ملی، مقابله با تهدیدات و حفاظت از یکپارچگی سیستم مالی و مدیریت منابع مالی دولت و کشور را هم می توان از دیگر وظایف این وزارتخانه دانست؛ وزارتخانه ای که نظارت بر بانک های داخلی و نهادهای اعتباری را هم برعهده دارد. در چنین شرایطی و با در نظر گرفتن آن که فرماندهی اقتصادی ایالات متحده عملا برعهده فدرال رزرو است، وزارت خزانه داری عملا برنامه ریزی های اقتصادی را انجام می دهد. به عبارت دیگر، فدرال رزرو سیاست گذاری می کند و وزارت خزانه داری برای رسیدن به آن سیاست ها برنامه ریزی. با این تفاسیر شاید گفتن این جمله بتواند ماجرا را روشن کند. این که فدرال رزرو، مغز متفکر است و خزانه داری پیکره اجرایی. ماجرایی که نشان می دهد سیستم اقتصادی آمریکا هم گرچه از تکثر بیشتری نسبت به ژاپن برخوردار است، اما به صورت روشن و شفاف مشخص کرده چه کسی باید حرف آخر را بزند؛ حدود اجرایی هر کدام از این بخش ها مشخص است و در نهایت این که هر بخش هر روز باید چه کاری را انجام دهد، روشن.
انگلستان؛ کشوری با یک تصمیم گیر اقتصادی ویژه
اهمیت مطالعه سیستم اقتصادی انگلستان، جایی بیش از پیش روشن می شود که بدانیم این کشور اولین کشوری است که اقتصاد لیبرال را سرلوحه کارهایش قرار داد. ایفای نقش در بسیاری از موقعیت های حساس و روشن بودن سیستم اقتصادی در این کشور، عملا کاری کرده که انگلستان، در میان کشورهای اروپایی، زبانزد باشد. فارغ از بحران هایی که به دلیل بعضی سیاست گذاری ها در این کشور به وجود آمده، عملا شاهدیم که در بریتانیا هم سیستم مدیریت اقتصاد، کاملا روشن و شفاف عمل کرده و هر جایگاهی می دهد که تا کجا اجازه ورود به سیستم تصمیم گیری اقتصادی دارد. بد نیست بدانید که در انگلستان، وزیر امور مالی که عملا صدراعظم خزانه داری است، جایگاه بسیار ویژه و مهمی دارد؛ درست برعکس آن چیزی که درباره آمریکا گفتیم و اگر یادتان باشد ذکر کردیم که وزیر خزانه داری تنها برنامه ریز است و نه سیاست گذارد. اگر بخواهیم با دقت بیشتری به سیستم انگلستان توجه کنیم می بینیم که وزیر خزانه داری این کشور آن قدر فرد مهمی است که بعد از نخست وزیر، بالاترین رتبه و درجه را در میان کابینه دارد.
نظر کاربران
ایران کشوری با هزار نفر تصمیم گیرنده - دو هزار دستگاه مجری غیر پاسخگو
اقتصاد = معنایی ندارد