دنیس واشینگتن؛ از واکسی کفش تا یک میلیاردر
«دنیس واشینگتن» متولد سال ۱۹۳۴ در شهر اسپوکان ایالت واشینگتن است. چند وقت بعد از تولد، دنیس و خانواده اش به ایالت مونتانا، زادگاه مادر دنیس، نقل مکان کردند. شروع سختی هایی که او در زندگی اش تجربه کرده به هشت سالگی اش بر می گردد. وقتی که او مشکوک به بیماری فلج اطفال شده بود.
شاید هنوز خیلی زود باشد اما مطمئنا کنجکاو شدید که چرا در این گزارش داستان دنیس واشینگتن روایت می شود؟ پیش از اینکه درباره شروع کار او در 14 سالگی بخوانید، بدانید که دنیس در حال حاضر طبق اعلام مجله معتبر «فوربس»، هفتاد و ششمین مرد ثروتمند آمریکاست. با ثروتی نزدیک به 6 میلیارد یورو!
حالا دوباره برگردیم به سال های ابتدایی زندگی واشینگتن، او ۱۴ سال داشت که به طور مستقل برای خودش کار کرد. خواربار فروشی ها اولین جایی بودند که دنیس کار خود را آغاز کرد. فروختن روزنامه در خیابان های شهر، واکس زدن کفش های مردم و کارکردن در زمینه تعمیر خودرو، همه کارهایی بودند که دنیس در همان دوران نوجوانی تجربه کرد. از آنجا که خانواده دنیس توانایی زیادی برای تامین هزینه های تحصیل او را نداشت، دنیس دو سال آخر دبیرستان خود را نزد مادربزرگش گذراند.
دوران تحصیل او تمام شد و دنیس راهی برمرتون در ایالت خودش یعنی واشینگتن شد؛ برای کار در یک کارخانه کشتی سازی نظامی. این اولین تجربه کار سنگین دنیس بود. او بعد از اینکه چند سالی در این کارخانه مشغول به کار بود، دوباره به مونتانا برگشت. این برگشتن اما با همه برگشتن های او فرق داشت. درواقع می توان گفت نقطه عطف زندگی دنیس همین جا بود. وقتی که او نزد عموی خودش در یک شرکت عمرانی مشغول به کار شد و در حالی که 26 سال سن داشت، نایب رییس بزرگ ترین شرکت عمرانی مونتانا شد.
پس از این و در سال ۱۹۶۴ دنیس در حالی که ۳۰ سال سن داشت، یعنی درست چهار سال پس از تغییری که عموی او در زندگی اش ایجاد کرد، موفق به راه اندازی اولین کسب و کاری شد که خودش همه کاره آن بود. شاید اگر بشنوید که او در ابتدا فقط یک وام ۳۰ هزار دلاری برای شروع داشت، تعجب کنید اما واقعا همین طور بود. پسری که از واکس زدن شروع کرده بود، به مدیریت شرکت عمرانی عمویش رسید و سپس با همین ۳۰ هزار دلار، پله پله رفت و در واشینگتن یک شرکت عمرانی تاسیس کرد.
کار اصلی شرکت او بستن قرارداد برای انجام پروژه های عمرانی از جمله پروژه های مربوط به ساخت بزرگراه ها بود. پس از موفقیت در این مسیر، دنیس کاربری کمپانی اش را به سمت ساختن راه های جنگلی برد و فقط پنج سال زمان نیاز داشت تا این شرکت را به بزرگ ترین شرکت عمرانی مونتانا در واشینگتن تبدیل کند.
سال ۱۹۹۶ یکی دیگر از اتفاقات ویژه در زندگی دنیس رخ داد؛ زمانی که او موفق به تشکیل گروه بین المللی واشینگتن شد اما کار این گروه چه بود؟ آقای واشینتگن خودش در دهه ۱۹۷۰ تصمیم گرفت وارد صنعت معدن و سدسازی شود. بعد از تاسیس بزرگ ترین شرکت عمرانی مونتانا، او حالا ایده های بزرگ تری در سر داشت.
ده سال پیش از تشکیل این گروه، دنیس موفق به خرید یک معدن مس در همان ایالت مونتانا شد. معدنی که کسی خیلی سراغ آن نمی رفت اما واشینگتن تصمیم به تغییر کاربری آن داد و دوباره با موفقیت توانست آن را مجددا راه اندازی کند. این معدن برای او آن قدر سودآور شد که دنیس توانست از پول های حاصل، شرکت ساخت و ساز جهانی «مورسون- نادسن» در ایداهو را بخرد و بعد از این اتفاق بود که گروه واشینگتن به وجود آمد.
او که امروز صاحب بزرگ ترین خط آهن خصوصی در آمریکاست و یکی از بزرگ ترین شرکت های حمل و نقل دریایی را در کانادا دارد، هنوز از حرکت نایستاده و همچنان به فکر پیشرفت در راهی است که شروع کرده. به نظر ورود به صنعت معدن یکی از بهترین تصمیماتی بوده که او تا به امروز در زندگی اش گرفته چرا که آخرین پروژه ای که توسط او و دوستانش کلید خورده، خبر از یک سرمایه گذاری اقتصادی سرسام آور می دهد. خرید الماس و سرمایه گذاری روی آن، آخرین کاری است که دنیس با پیشنهاد آقای «بچلدر» اقدام به انجام دادن آن کرده. بعد از این پیشنهاد، واشینگتن به سراغ مذاکره با فردی به اسم «سیمکینز» رفت و در نهایت پروژه خرید با موفقیت دنبال شد.
آقای واشینگتن از منابع مورد اعتماد و البته وکلای خودش هم در این پروژه استفاده کرده که آنها به عنوان لیدرهای اصلی در کنار دنیس حضور دارند. پیش بینی صورت گرفته درباره پروژه کلید خورده از سوی دنیس این است که طرح او در یک چهارم پایانی امسال نهایی شود و دامنه خرید الماس و معادن مربوط به آن، بسیار گسترش پیدا کند.
نکته قابل توجه درباره طرح اینجاست که در حال حاضر همه آقای واشینگتن را به عنوان رییس قبول دارند اگرچه او معمولا خویی آرام دارد و سعی می کند در جلسات بیشتر ساکت باشد اما باز هم آخرین مرجعی است که سایر شرکا برای گرفتن نظر نهایی به او مراجعه می کنند.
نظر کاربران
اگه داخل ایران بود همون کفاش باقی میموند...