همه چیز درباره دیروز و امروزِ «خانه اتحادیه»
حدود یک قرن پیش مرحوم آقایِ بزرگ یکصد تومان به پول آن موقع گذاشت توی یک سینی نقره، پیشکش فرستاد به حضور مظفرالدین میرزا، در عوض اجازه غصب یک باغ بزرگ را گرفت و با خشت و آجر مردم این عمارت را بنا کرد.
«حدود یک قرن پیش مرحوم آقایِ بزرگ یکصد تومان به پول آن موقع گذاشت توی یک سینی نقره، پیشکش فرستاد به حضور مظفرالدین میرزا، در عوض اجازه غصب یک باغ بزرگ را گرفت و با خشت و آجر مردم این عمارت را بنا کرد. پسرش آقای مطلق که سینی را برده بود به حضور ولیعهد، به خیال این که بعد از مرگش بین بچه ها نفاق و تفرقه نیفتد، در باغ هفت عمارت دیگر ساخت و بین آن ها قسمت کرد. دایی جان ناپلئون که فرزند ارشد بود، پس از مرگ آقا هم عمارت او را به ارث برد، هم خلق و خوی او و هم لقب «آقا» را.
دایی جان به بهانه حفظ اتحاد مقدس خانواده به قدری در زندگی خواهر و برادرها دخالت کرد که بیشتر آن ها یا دور خانه هایشان دیوار کشیدند یا به زور دادگاه فروختند و رفتند. باقی ماند خانه ما که ارث مادرم بود، نه ملک پدرم و خانه دایی جان سرهنگ که توانسته بود دور حیاط خودش نرده آهنی کوتاهی بکشد. دایی جان ناپلئون مثل روح آقای بزرگ در عمارت اربابی زندگی می کرد و از پنجره های بزرگ عمارت که درواقع حاکم نشین باغ بود، همه جا را زیر نظر داشت.»
این نخستین دیالوگ مجموع تلویزیونی دایی جان ناپلئون به کارگردانی ناصر تقوایی در دهه پنجاه است که براساس رمانی به همین نام از ایرج پزشکزاد در خانه- باغ قاجاری اتحادیه (خانه ایمن السلطان) ساخته شده است. با همین دیالوگ دوربین از کنار درختان سرسبز، شمشادهای زیبا و گل های رز و نسترن باغ می گذرد و روی پنجره وسط عمارت حاکم نیشن زوم می کند. آن جا دایی جان ناپلئون با عبای روی دوش و عینک مشکی ته استکانی دست به نرده ها گرفته و بیرون را نظاره می کند.
حالا از خیابان لاله زار راهی کوچه اتحادیه می شوم. راه بندان است. نیروهای شهرداری استعداد شگرفی در این زمینه دارند. به یُمن حضور قالیباف، شهردار تهران، با چیدن چندین موتور و خودرو در خیابان باریک لاله زار، راه بندان درست کرده اند. انتهای کوچه جماعت عکاس و خبرنگار ایستاده اند و چند مامور شهرداری هالی رسانه میراث فرهنگی را به داخل راه نمی دهند. با آمدن روابط عمومی زیباسازی ورود میسر می شود. این هم از آن تلخندهای روزگار است! اهالی رسانه میراث فرهنگی را راه نمی دهند؛ همان هایی که سیزده سال نوشتند و مصاحبه گرفتند تا خانه خریداری شد. تا بوده چنین بوده تا باد چنین بادا!
سازمان زیباسازی با خرید خانه اتحادیه به مبلغ 28 میلیارد و 500 میلیون تومان در مهرماه 94 موجی از شادی را در دل میراث دوستان به راه انداخت و همگان تصور کردند که پس از سیزده سال تلاش این خانه عاقبت به خیر شده است. با اجرای پروژه مرمت و احیا عملا سازمان زیباسازی از هرگونه ورود اصحاب رسانه و اطلاع رسانی در این خصوص اجتناب کرده بود.
جسته گریخته از میراثی هایی که برخی در این پروژه دخیل بودند یا بر آن نظارتی داشتند، خبر می رسید که این جا قرار است به خانه مکتب تهران تبدیل شود، بعدها زمزمه هایی آمد که قرار است به خانه المان های تزیینی شهر تهران تبدیل شود و در نهایت همسخن از تبدیل آن به موزه مشاهیر به میان آمد تا این که چند روز پیش با عکس هایی از فانتوم و توپ ۱۰۶ آه از نهاد همگان بلند شد که چه سنخیتی بین ادوات نظامی و موزه مشاهیر می تواند وجود داشته باشد؟ یا مگر تهران چند موزه دفاع مقدس می خواهد؟ حتی اگر ضرورت بیش از یک موزه احساس می شود، چرا خانه امین السلطان و چرا خانه ای که مردم آن را با مجموعه دایی جان ناپلئون می شناسند؟ این اتفاق درست مانند آن است که نمایشگاه فرشی در موزه شهدای هفتم تیر برگزار شود.
ورود با وشک همراه است. ابتدا گمان می رفت دخل وتصرف های زیاد و نابجایی در بنا انجام شده، تا آن جا که دیگر این عمارت، به ویژه در ضلع شمالی، شبیه قبل نیست؛ اما بعدا با توضیحات کارشناسان نظرها تغییر می کند. ظاهرا آن ها به اسنادی قدیمی تر از مجموعه دایی جان ناپلئون دست یافته اند.
ورود به قسمت پشتی بنا هم ممنوع است. خانه آقاجان (شخصیتی در مجموعه دایی جان ناپلئون) در وسط حیاط بهترین گزینه است برای سرک کشیدن به همه جا. دیگر دیوار حائل کوچک خانه آقاجان و حوض آن وجود ندارد. برایش یک نورگیر بزرگ هم در راه پله تعبیه کرده اند. حالا همه پشت تریبون می روندو یکی یکی از هم تشکر می کنند و هیچ کس به خاطر نمی آورد که چه کسانی برای حفظ این خانه تلاش کردند.
اصرار هرباره اهالی رسانه میراث فرهنگی در تهرانگردی های احمد مسجد جامعی برای عاقبت به خیری این خانه از رایزنی با شورای شهری ها تا سازمان زیباسازی، تلاش سمن ها و تشکل های مردمی میراث دوست، ارتباط گیری آن ها با خاندان اتحادیه و ضبط خاطرات اعضای این خاندان، تلاش سمن ها و رسانه ها برای کسب رضایت از صد و پنجاه ورثه خاندان اتحادیه برای فروش خانه، حضور و پیگیری چهار عضو شورای شهر تهران احمد مسجد جامعی، حرمت الله حافظی، احمد حکیمی پور و مرتضی طلایی برای خرید خانه و کاشت نهال از سوی آن ها در این خانه، سخنرانی های حکیمی پور به عنوان رییس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران در جلسات شورا، مصوبه شورای شهر برای خرید این خانه و حُسن حضور عیسی علیزاده به عنوان یک چهره فرهنگی و میراث دوست در سازمان زیباسازی شهرداری را؛ اما حالا در گوشه حیاط از تریبون ها این نقش انکارناپذیر، این فلسفه مشارکت عمومی و همبستگی نفی می شود و تنها نام شهرداری می درخشد.
نمی دانی این را باید جزو حسن کار بگذاری یا بخت بد آن؛ می گویند قرار بر این بوده تا آخر فرصت مدیریت شهری یک موزه مشاهیر انقلابی در شهر تهران ایجاد شود. ابتدا خیابان هرندی پیشنهاد می شود، سپس حرم امام، بعد اطراف برج میلاد و در نهایت چون فرصت مدیریت شهری کم بوده، خانه- باغ اتحادیه انتخاب می شود. انتخاب شخصیت ها هم در سازمان زیباسازی شکل نگرفته و مرکز مطالعات شهرداری تهران دست به این انتخاب ها زده و از بین دو هزار چهره از مشاهیر، ششصد چهره انتخاب شده است.
از این منظر که شاید شهردار تهران می خواسته سند افتتاح این موزه به نامش بخورد، برای مرمت و احیای این خانه- باغ تلاش کرده و وقت گذاشته، بخت یار خانه بوده، اما حال که شهردار تهران جای خود را به دیگری سپرده، شایسته است فکری بایسته برای موزه مشاهیر شود؛ آن هم برای موزه ای که نه تنها مجسمه هایش شباهت زیادی به شخصیت های اصلی ندارند، بلکه روایتی هم برای موزه نمی توان متصور شد.
حالا در این خانه دیگر رد پایی از امین السلطان دوم، صدراعظم ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، مالک اصلی این خانه- باغ نیست که سهمش از باغ لاله زار این عمارت و بناهای اطرافش بود و روزگاری آب قنات همین باغ را از همسایه ها و مردم مضایقه می کرد؛ هم او که در دوره محمدعلی شاه نخست وزیر بود و به ضرب گلوله عباس آقا صراف هنگان بیرون آمدن از مجلس ترور شد.
پیش تر این خانه متعلق به پدرش محمدابراهیم، آبدارچی و دوبا (چهارپادار) ناصرالدین شاه بود که بعدها به امین السلطان ملقب شد و در لاله زار تهران باغ هایی را خرید و عمارت را در آن بنا کرد. در این بین هیچ مجسمه ای داستان علی خانه ظهیرالدوله، انجمن اخوت، مشروطه خواهی او و نابود شدن خانه اش در روز به توپ بستن مجلس را روایت نمی کند؛ همسایه دیوار به دیوار امین السلطان که اهل و عیالش به خانه امین السلطان پناه می آورند و چون راهشان نمی دهند، امان می خواهند تا از روی پشت بام خود را به کالسکه ای برسانند و از این جا دور شوند.
این موزه به آتش کشیدن یکی از عمارت های باغ در رهن حزب توده را هم در کودتای 28 مرداد 1332 به یاد نمی آورد، همان طور که از ساخت سریال دایی جان ناپلئون روایتی ندارد. شاید تنها رد پای این مجموعه را بتوان در چهره محمدعلی کشاورز دنبال کرد که البته باید در تست هوش برنده شوید تا بتوانید حدس بزنید این چهره همان چهره است. سهم خاندان اتحادیه هم از این موزه مشخص است؛ هیچ!
حمیدرضا حسینی، یکی از نویسندگان دانشنامه تهران بزرگ، نخستین کسی است که این خانه را در آذر ۸۳ کشف کرد. او که یک روز بارانی بر حسب تصادف با دیدن آجرهای قدیمی جذب کوچه می شود و در انتهای آن دری بزرگ می بیند، با کنجکاوی از لای در سرکی می کشد. وقتی شباهت عجیب ساختمان ها را با مجموعه تلویزیونی دایی جان ناپلئون می بیند، فردای آن روز با دوربینی از روی سقف پارکینگ چند قطعه عکس می گیرد و به دنبال داستان این خانه می رود.
او با نشان دادن عکس ها به ناصر تقوایی و تایید و ضبط خاطرات او، ماجراهای این خانه 9 هزار متری را روایت می کند. تقوایی از خاندان اتحادیه سخن به میان می آورد. جالب آن که منصوره اتحادیه، استاد تاریخ حسینی بود و به این ترتیب اطلاعات تکمیلی حاصل می شود.
نکته شگفت انگیز آن که میراث فرهنگی استان تهران از وجود چنین خانه ای در دل بافت تاریخی تهران بی خبر بوده و با نوشتن گزارش او در روزنامه ایرانماجرا ثبت این خانه کلید می خورد و سرانجام در تیرماه ۸۴ خانه- باغ اتحادیه که آن زمان درختانش هنوز زنده بود، ثبت می شود.
این روزنامه نگار با لطیفه اتحادیه هم در این خانه قدم زده و خاطرات او و رحم اتحادیه را ثبت کرده است. او درباره خاندان اتحادیه با اشاره به سخنان منصوره اتحادیه (دارنده دکترای تارخی از ادانشگاه ادبنبورگ انگلستان) می گوید: «در سال 1266 شمسی عده ای از صراف های تبریز، شرکتی را با نام «شرکت اتحادیه» تاسیس کردند که حدود پانزده سال فعال بود.
حاجی رحیم، افزون بر ادامه شغل پدر، به کار صرافی و تجارت هم می پرداخت و به مرور از تجار بزرگ و معتبر شد که تا اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی هم فعالیت می کرد. رحیم اتحادیه مالک املاک جلالیه (دانشگاه تهران فعلی) در سال ۱۲۹۵ شمسی این زمین را از وارثان امین السلطان خرید.»
حال این پرسش مطرح است که چرا تهران نباید یک موزه درباره خودش داشته باشد و کجا بهتر از خانه- باغ اتحادیه؟ به عنوان مثال مولانا امیدی (درگذشته سال 925 قمری) فیلسوف، فقیه، شاعر و طبیب ابتدای عصر صفوی را که باغی به نام باغ امید در تهران داشته و در آن به قتل رسیده، چند نفر از شهروندان تهرانی می شناسند؟ مگر او از مشاهیر تهران نیست؟
اما موزه تنها علامت سوال نیست. چرا در مرمت خانه رواق هایی دیده می شود که پیش از این در مجموعه تلویزیونی و بازدید خبرنگاران موجود نبود؟ عیسی علیزاده- مدیرعامل سازمان زیباسازی شهرداری- که اجازه می دهد خبرنگاران میراث فرهنگی از قسمت های ورود ممنوع هم دیدند کنند، در این باره می گوید: «ما با تمام خاندان اتحادیه که حاضر به همکاری بودند، صحبت کردیم. حتی با شوکت خانم صد و شش ساله، عکس ها و نگاتیوها را جمع آوری کردیم. گروه های مرمتی براساس اکتشافات خود از پایه ها و سرستون ها، ساعت ها شورای فنی تشکیل دادند که مستندات آن موجود است. یادمان باشد قدمت این خانه بیش از زمان ساخت سریال است.
یک بخش از گودبرداری هم که پس از عبور از دالان به در دیگر خانه اتحادیه در خیابان فردوسی نزدیک است، به خدمات تفریحی، کافی شاپ و سرویس های بهداشتی تعلق می گیرد. هر سه این بناها هیچ آسیبی به ترکیب اصلی بنا نمی زنند و زیرزمین ساخته می شوند. مجسمه ها هم به دیوار نصب نشدند و قابلیت جا به جایی دارند و هیچ آسیبی به بنا نمی زنند. حمام بنا هم که کشف شده، به عنوان یک سایت موزه با شیشه محافظت خواهدشد. این خانه- باغ هنوز بیست درصد از کارهای مرمتی اش انجام نشده است.- خانه- باغی که روزگاری در شرف تخریب بود، امروز مرمت و احیا شده و نیاز به همدلی و همراهی دارد.»
به سوی مجتمع های تجاری پشت خانه هم دیواری با رواق دیده می شود. یاسر جعفری، مدیر طرح های شهری و مدیر پروژه اتحادیه، از همخوانی آن با رواق های اصلی خبر می دهد که روی آن گیاهان خزنده به یاد باغ های ایرانی قرار می گیرد. این بخش الحاقی احتمالا پس از تکمیل به فضا هماهنگی بیشتر می بخشد. او که از حضور تیم های مختلف تخصصی مرمت در خانه- باغ اتحادیه خبر می دهد، این جا را یکی از الگوهای مرمتی بافت تاریخی تهران می داند. او همچنین امیدوار است خانه بوشهری ها، تئاتر نصر، سینما لاله و چند پلاک دیگر تاریخی در این حوالی خریداری شوند و در کنار هم یک پازل فرهنگی در لاله زار را شکل بدهند؛ اتفاقی که آرزوی چندین ساله مردم تهران است.
ارسال نظر