آشپزخانه و موزه ظروف سلطنتی سعدآباد
موزه ظروف سلطنتی که قاعدتا می توانست روشن کننده بخشی از تاریخ پذیرایی دربارهای ایرانی باشد، در ساختمانی بی سر و شکل در کمال بی اعتنایی قرار گرفته است.
از معدود آثار به جا مانده از تاریخ آشپزی و خوراک ایرانی، آشپزخانه سلطنتی و موزه ظروف سلطنتی کاخ سعدآباد است. این مجموعه اگر به درستی آراسته و اداره می شد می توانست بخشی از اسناد و نشانه های تاریخ شصت ساله اخیر آشپزی تا انقلاب اسلامی را در خود جمع کند. مجموع سعدآباد به وضعی اداره می شود که به هیچ روی در خور شأن مردم محترم ایران نیست. بگذارید کمی از وضع آن جا شکایت کنم و بعد درباره آشپزخانه سلطنتی سعدآباد بنویسم.
اول نکته ای که از خاطر بازدیدکننده نگون بخت سعدآباد می گذرد، بی حوصلگی و کج خلقی کارمندان محترم از نگهبانان و کارمندان قسمت اطلاعات مجموعه تا متصدیان مستقر در بخش های مختلف کاخ هاست. مگر انتخاب شغل آزاد نیست؟ بهتر نبود این عزیزان به جای اشتغال در مکانی فرهنگی شغل دیگری انتخاب می کردند؟ تصور می کنم که در آن صورت هم خودشان راضی تر بودند و هم بازدیدکنندگان علاقه مند را از بدو ورود ناامید و سرگشته نمی کردند. بعضی قسمت ها یادآور کهنه فروشی های قدیمی هستند، کوهی از وسایل فرسوده کهنه را با بی سلیقگی تمام در کنار هم چیده و تصور کرده اند که موزه داری این است.
موزه ظروف سلطنتی که قاعدتا می توانست روشن کننده بخشی از تاریخ پذیرایی دربارهای ایرانی باشد در ساختمانی بی سر و شکل در کمال بی اعتنایی قرار گرفته و دو کارمند محترم در حالتی نیمه خواب آلود و چرت زنان در حال تماشای فیلم در موبایل هایشان، بلیت مراجعه کننده را بررسی می کنند و اجازه ورود می دهند. آن قدر گرفته و ناراحتند که از پاسخ سلام هم دریغ دارند. دلم می خواست بگویم همشهری ما مهمانتان هستیم، علیکی به سلاممان بدهید.
ظروف داخل موزه دیدنی تر از حال این دو هموطن نبودند. آن ها هم در ویترین های شکسته و بنده خورده و خاک گرفته چیده شده اند. توضیحات روی مقوایی بدرنگ با انشایی بد و غلط به دو زبان انگلیسی و فارسی نوشته شده. دو، سه مجموعه ظروفی که تماشا داشتند، در بین این همه کژی و کاستی گم شده بودند. اگر همین مجموعه را با بودجه ای محدود به دست عده ای جوان خوشفکر و باانگیزه و وطن دوست بسپارند، قطعا از آن مکانی مفید و جذاب می سازند. (همین سازمان میراث فرهنگی برج طغرل شهر ری را به دست مرد جانباز میهن دوستی سپرده که از آن چون جان شیرین حفاظت می کند. باید ببینید چگونه ذره ذره خاک آن باغ کوچک را پاس می دارد و بزرگ می دارد، این آقای قنبری عزیز دیدن دارد.)
موزه دیگری که به حکم علاقه ام دیدم، موزه آشپزخانه سلطنتی بود. اگر موزه مکانی است که تعریفی فرهنگی دارد و قرار است بازدید از آن اطلاعاتی درباره دوره ای تاریخی یا موضوعی به دست دهد، آن وقت نمی دانم این مکان را چه می شود نامید؟ انگار مسئولان محترم برای از سر باز کردن و جنس جور داشتن یا صرفا برای پاسخگویی به مقامی بالاتر کاری را به اجبار انجام داده اند. تمام اجزای این موزه- که به راستی می تواند موزه ای برای تاریخ طباخی سلطنتی ایران باشد- بوی بی رمقی و بی انگیزگی و بیهودگی می دهد.
خلق و خوی کارکنان و متصدیان این بخش هم از تلخی مثال زدنی بود. در آخر چیزی که از بازدید عاید می شد، این بود که بازدیدکننده درک می کرد در این آشپزخانه علاوه بر این که خوراک های ایرانی طبخ می شده، فر پیتزا و ظرفشوی صنعتی هم موجود بوده است. دو مجسمه از سرآشپزان کاخ، آقایان کبیری و افشار، ساخته اند که اگر آدمی نیمه شب با آن ها مواجه شود، بی تردید قالب تهی خواهد کرد. از افتخارات این موزه که در دفترچه راهنما هم درج شده، ماکت غذاهایی است که با یونولیت فشرده ساخته اند و من البته از توصیف آن ها می گذرم. در آخر بگویم که این بی اعتنایی تاریخی ما به طباخی ایرانی همچنان ادامه دارد و شاهدش هم این دو مکان باارزشی که بی حاصل افتاده اند.
نظر کاربران
کلا کاخ موزه سعدآباد از نظر روابط عمومی چه در برخورد با بازدیدکننده ها،چه در به روز رسانی اطلاعات وب سایتشون و حتی در جوابگویی به تلفن ها سوپر افتضاحند.
برای بازدید از مقبره استر رفتم که مرکز شهر واقع شده بهم اجازه ورود ندادن گفتن با خونواده باید بیای, من همیشه تنها سفر میکنم به چه علت همچین حرف مسخره ای باید بشنوم, نمیدونم به کجا داریم میریم
لطفا در رابطه با کاخهای دوران پهلوی مطالب و عکسهای بیشتری نشر بدید ممنون