زنان؛ فمنیسم و همه حواشی اش
فمنیسم موضوعی است که زیاد درباره آن صحبت شده. امروزه رد پای فمنیسم را در بسیاری از رشته های مطالعاتی و حوزه های روشنفکری، از سینما و ادبیات گرفته تا فلسفه و سیاست می توان مشاهده کرد.
اندرو وینسنت در کتاب ایدئولوژی های سیاسی علت این امر را دو چیز می داند؛ علت اول چیزی است که وینسنت آن را «مشخصه کوته بینانه»ی بسیاری از نظریه پردازان فمنیست می نامد؛ یعنی این امر که اکثریت نوشته ها و مباحث فمنیستی خطابشان متوجه فمنیست های دیگر و به طور کلی به زنان است و استدلال ثابت و کاملی هم در این «کوته بینی ظاهری» وجود ندارد.
وینسنت می نویسد: «اگر این مردان هستند که از سرکوب زنان نفع می برند، چرا خطاب به آن ها چیزی نوشته نمی شود و چرا به نوشته های آن ها فقط با نظر خصمانه نگریسته می شود؟»
نکته دوم این است که غالبا درباره فمنیسم بدون زمینه گسترده تاریخی، فلسفی و سیاسی بحث شده است؛ چرا که قسمت عظیمی از تاریخ فلسفه و اندیشه توسط مردان نوشته شده و فمنیست ها عمیقا به آن بدبین و مشکوک اند. به این طریق فمنیسم رادیکال هم دچار همان مشکلی شده که دیگر ایدئولوژی های رادیکال دچارش شده اند، یعنی مشکل تقلیل گرایی و نادیده گرفتن دیگر اندیشه های غیرفمنیستی.
برای گفت و گو در باب این مسائل و گفت و گویی انتقادی درباره فمنیسم به سراغ خانم منیژه نجم عراقی نویسنده و مترجم آثار فمنیستی رفتیم. قصد ما این بود که گفت و گو به صورت حضوری باشد که بتوانیم مباحث انتقادی بیشتری مطرح کنیم؛ اما گفت و گوی حضوری برای ایشان مقدور نبود و به ناچار مکتوب انجام شد.
فمنیسم چیست؟ آیا تعریفی از این جنبش سیاسی- اجتماعی وجود دارد که مورد قبول همگان یا اکثریت پژوهشگران باشد؟
امروز دیگر نمی شود از فمنیسم حرف زد، درواقع باید از فمنیسم ها سخن گفت چون به تعداد زنان دنیا فمنیسم وجود دارد. ولی به نظرم یگانه فصل مشترک همه آن ها این است که جنبشی مربوط به زنان است به معنای عام، یعنی حقوق زن، اندیشه زن، جایگاه تاریخی و اجتماعی و سیاسی زن و مانند آن. منظورم این نیست که فصل مشترک دیگری ندارند، اما این اشتراکات الزاما همگانی نیست.
پژوهشگران البته بسته به نگرش ایدئولوژیک و خاستگاه و جایگاه اجتماعی و سیاسی خود دسته بندی هایی برای فمنیسم قائل شده اند و برحسب دانش و داده های تازه و نگرش های تازه هم هر از گاهی گونه تازه ای از این دسته بندی ها سر بر می آورد.
اگر به تاریخ فمنیسم به عنوان یک نهضت نگاه کنیم، ایده های پیشنهادی اصلی آن چه بوده و چه مواردی باعث تفکیک گونه های آن از یکدیگر شده؟ دلیل این همه اختلاف در گونه های مختلف آن چیست؟
آغاز پدیده فمنیسم، به صورت حرکتی اجتماعی و سیاسی که به موج اول فمنیسم معروف است، جنبشی بود که برای حق رای زنان به راه افتاد؛ البته ریشه در دیدگاه های آزادی خواه (به مفهوم لیبرالیستی) داشت. بنابراین بحث اصلی آن آموزش زنان و ورودشان به بازار کار و به طور کلی حقوق مدنی بود.
در دهه های اخیر موج های دیگری هم به راه افتاده اند. برخی با فاصله گیری از درخواست های اولیه (که به نظر می رسید تحقق یافته اند) بحث را از حقوق زنان به حقوق جنسیتی متمایل کردند که تا حدی زهر جنبش را می گرفت، به ویژه از نظر مردانی که به آن زیاد راه یا دلبستگی نداشتند. درواقع در چارچوب بحث های دانشگاهی می ماند. برخی دیگر از سمت و سوی دیگری همان درخواست ها را گسترش دادند و در پیوند با جنبش های دیگری مثل محیط زیست و امثال آن.
بین گونه های مختلف فمنیسم مانند فمنیسم رادیکال، فمنیسم لیبرال، فمنیسم مارکسیستی و... تاثیرگذارترین گونه آن کدام بوده و علت این امر چیست؟
پاسخ به این پرسش چندان آسان نیست. هرکدام از شاخه های فمنیسم تاثیرهای مهم و سرنوشت سازی داشته اند، نه تنها برای دیگر شاخه ها که حتی برای کل دانش بشر. مثلا به نظرم باز شدن راه برای زنان در حوزه گسترده آموزش عمومی و عالی و بازار کار را بیشتر به کوشش فمنیست های لیبرال مدیونیم و شیوه های مشارکتی در آموزش را به فمنیست های رادیکال و عدالت خواه موج دوم که بحث گروه های ارتقای آگاهی را پیش کشیدند و «امر شخصی، امری سیاسی است».
افزایش شناخت درباره روابط قدرت میان زن و مرد در عرصه های مختلف به ویژه بحث جنس و جنسیت و شناسایی سپهرهای جداگانه عمومی/ خصوصی و مانند آن را مدیون رادیکال فمنیست ها هستیم؛ درک تفاوت های «نژادی» و قومیتی در مفهوم گسترده آن را بیشتر مدیون فمنیست های رنگین پوست و جهان سوم و درک مسئله زنانه شدن فقر و تشدید نابرابری ها در جهان سرمایه داری را بیشتر مدیون فمنیست های مارکسیست و سوسیالیست هستیم. شناسایی تفاوت دیدگاه های معرفتی و شناختی را به گروه های دیگری مدیونیم؛ از هواداران محیط زیست گرفته تا فمنیست های وجودگرا، اخلاقگرا، روانکاو، مسیحی، مسلمان و...
تعابیری مانند فمنیست مسلمان که به کار بردید به نظرتان دارای تناقض نیستند؟ فمنیسم اسلامی چه معنایی دارد؟
قبول دارم که استدلال هایی هست مبنی بر اینکه ترکیب های فمنیسم مسیحی یا فمنیسم اسلامی تناقض آمیزند. به همین دلیل هم من از فمنیست های مسیحی یا مسلمان صحبت می کنم، چون زنان (و مردانی) هستند که با وجود اعتقادات دینی شان خود را فمنیست می خوانند یا به فمنیسم عنایتی دارند و معتقدند با تعبیری که از اصول و مبانی دینی شان دارند، تناقضی ندارد. من خود را در مقامی نمی دانم که حق این برداشت را از آن ها سلب کنم.
طبیعی است که در مواردی می توان آن ها را به چالش کشید، اما گمان می کنم اگر از هر دو سو حسن نیت وجود داشته باشد و روابط قدرت هم در میان نباشد، در برخی زمینه ها هم سویی و همکاری ممکن است.
آیا بحث درباره حقوق زنان و به طور کلی مسائل مربوط به زنان از نظرگاه فمنیستی ممکن است؟
منظور از این پرسش را نمی فهمم. طبیعی است که هرگونه بحثی درباره زنان را می توان از منظری فمنیستی پیش برد. خواه حقوق باشد یا فقر، نابرابری، ستم و تبعیض، یا مسائل اخلاقی و اجتماعی. مسائل غیرمرتبط با زنان را هم می توان از نظرگاه فمنیستی بحث کرد؛ مثلا علوم و فناوری، حفاظت از محیط زیست، قانون گذاری، یا هر چیز دیگر. یک تعریف فمنیسم برای خود من یعنی نگاه زنانه به همه چیز که گاه با نگاه مردانه متفاوت است.
به نظرتان این تعریفی که فرمودید، یعنی «گاه زنانه به همه چیز» تقلیل گرایانه نیست؟ نقدی که به اکثر ایدئولوژی ها وارد است.
نه؛ من گمان نمی کنم چنین باشد. خودم که نگاه زنانه را محدود نمی بینم. یعنی بقیه را حذف نمی کنم. بگذارید بر این تاکید کنم که سالیان سال فلسفه و علم اخلاق و سیاست و هر چیز دیگری را مردان تعریف کردند، یعنی نگاه مردان غالب بوده و نه تنها کسی به تقلیل گرایی فکر نکرده که حتی ادعای بی طرفی و تکثرگرایی مردان اندیشه ورز و دانش پژوه گوش فلک را کرد کرده است و متاسفانه هنوز هم!
حالا فمنیست ها آمده اند و می گویند نگاه ما با شما فرق دارد و تاکنون آن را نادیده گرفته اید، پس دانش شما کامل نیست. اگر مدعی آزاداندیشی باشید باید حرف و نظر ما را هم نه تنها بشنوید که حتی با اصرار از ما مطالبه کنید.
درواقع یکی از تاثیرهای مهم فمنیسم این بوده که نگاه زنانه را کمابیش به همه عرصه ها وارد کرده. هیچ مرام و مسلکی از این تاثیر بی نصیب نمانده، تمامی اصول بنیادین کلان روایت ها، خواه دینی و خواه غیردینی، به چالش نگاه زنانه کشیده شده اند. از تبعات این حرف فمنیست ها یکی هم این بوده که آدم بی طرف اصلا وجود ندارد. هرکسی بسته به جنسیت و نژاد و قومیت و ملیت و توانایی جسمی و ذهنی خودش و زادگاه و خاستگاه و جایگاه خودش به دنیا و مافیها نگاه می می کند.
از قضا همین یاوه بودن بی طرفی بسیار مقبول افتاده و امروز در بسیاری از مطالب تحلیلی که آقایان منتشر می کنند، البته اگر آزاداندیش باشند، می بینید که در جای جای متن خود آشکارا نگرش و علایقشان را بر پرده می اندازند تا خواننده بداند و از فاصله منظر خودش با منظر نویسنده باخبر شود.
مهم ترین انتقاداتی که به فمنیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی وارد کرده اند، کدامند؟
نمی دانم «فمنیسم به عنوان ایدئولوژی سیاسی» یعنی چه. فمنیسم مکتبی سیاسی مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم، مارکسیسم و غیره نیست که در چارچوبی جزمی بگنجد. نقدهایی که به فمنیسم به طور کلی وارد می شود در اصل از جانب مردسالاران است (که هم مرد و هم زن)، چون اصولا بر نمی تابند که زن درباره خود بیندیشد، تصمیم بگیرد، حد و حدود زندگی خود را تعیین کند و از حقوقی برابر با مردان برخوردار شود. ولی نقدهای دیگری وجود دارند که به جنبه هایی از یک دیدگاه فمنیستی مشخص وارد می شوند که بسیار هم مهمند.
مثلا نقد فمنیست های سیاهپوست به فمنیسم موج دوم که به نظرشان سفیدپوست بود. یا نقد عدالت خواهان به فمنیست های لیبرال به خاطر نادیده گرفتن مسائل طبقاتی و گسترش فقر. یا نقدی که به بازتولید روابط قدرت مردسالارانه میان فمنیست های همجنسگرا وارد می دانند.
این که کدام مهم ترند بستگی به حوزه های مورد بحث دارد. البته معمولا یکی از راه های کوبیدن این گونه جنبش ها این است که تصویری واژگونه از آن به دست بدهند. مثلا روان شناسی و روانکاوی زمینه ساز انحراف جنسی و رواج ابتذال و غیره معرفی می شده تا زمانی که کاربرد آن در درمان آسیب های ناشی از شرایط جنگی و بحرانی معلوم می شود.
در ایران هم همین بساط بوده است فمنیسم هم از این قاعده مستثنی نیست. زمانی آن را در همجنسگرایی خلاصه می کنند، زمانی در مخالفت با بنیاد خانواده، زمانی در مخالفت با دین و معرفت و زمانی در در رواج شیوه زندگی غربی که همیشه فاسد تعبیر می شود. ریشه همه این نقدها همان سالاری مردانه است و منافع مترتب بر آن.
کمی بی انصافی نیست که بگوییم نقدهایی که به فمنیسم وارد کرده اند از جانب مردسالاران بوده یا این که دلیلش را این بدانیم که آن ها بر نمی تابند زن به خود فکر کند؟ آیا با این رویکرد راه نقد و گفت و گو مسدود نمی شود؟ مثلا نقدی که به کسانی چون سیمون دو بووار و جودیت باتلر شده این است که در تحلیل هایشان تفاوت های فیزیولوژیک بین مردان و زنان غایب است. این نقد را چطور می شود به مردسالاری تقلیل داد؟
گفتم نقدهای کلی که به فمنیسم وارد می شوند در اصل از جانب مردسالاران است، نه همه نقدها. منظورم نقدهایی است که به کل فمنیسم و فمنیست ها وارد می کنند و درواقع خواهان بسته شدن راه گفت و گو هستند؛ ما نقدی که به دو بووار یا جودیت باتلر یا هر فمنیست صاحب نظر دیگری وارد می شود به این قصد نیست که او را ساکت کنند. از قضا یکی از زیبایی های اندیشه فمنیستی همین است که راه را بر تکثر نمی بندد، از رنگارنگی نمی ترسد. هر روز کسی پیدا می شود که یقه یکی از این صاحب نظران یا دیگر گروه ها و شاخه های فمنیسم را بگیرد و به این ترتیب سفره فمنیسم را رنگین تر سازد.
جنبش فمنیستی وارد جایی نمی شود. هر جایی که زمینه شکل گیری آن وجود داشته باشد خودش پا می گیرد. سابقه حرکت های آزادی خواهانه یا عدالت خواهانه زنان در ایران بسیار قدیمی است. بیش از صد سال پیش زنانی همت کردند و مشکلات و مصائب فراوانی را گاه به قیمت جان خود خریدند تا مدرسه های دخترانه به راه بیندازند. این را که امروز زنان ما می توانند در عرصه علم، در حوزه پزشکی، در ورزش قهرمانی در جهان بدرخشند و برای کشور خود افتخار بیافرینند، مدیون جانفشانی همان زنانیم و البته اندک مردان آزاداندیشی که با آنان همراهی کردند.
بنابراین زمینه جنبش زنان همواره موجود بوده است. البته گسترش ارتباطات، خواه با سفر و خواه از طریق وسایل ارتباط جمعی، همه جا تاثیرات خود را دارد؛ اما هرجا فشارهای تبعیض و نابرابری و محدودیت زیاد شود بالاخره شماری را جان به لب می کند و صدایشان در می آید. این جور وقت ها البته از تجربیات کشورهای دیگر هم کمک می گیرند که برخی راه های رفته را تکرار نکنند، هر چند به خاطر تفاوت موقعیت ها برخی از همان راه های رفته را باید خود از نو بپیمایند.
خب فمنیسم هم یکی از ایدئولوژی های مدرن است و مدرنیته در غرب رخ داده است و بر تاریخ و سرنوشت کشورهای غیرغربی مانند کشور ما تاثیر گذاشته. در این سوال منظورم از فمنیسم تنها مبارزه عدالت خواهانه زنان نبود، بلکه به معنای یکی از ایدئولوژی های مدرن سیاسی- اجتماعی بود.
البته تردیدی نیست که اندیشه در یک محدوده اسیر نمی ماند و منتشر می شود. تا بوده مین بوده. در زمان های دور که ارتباطات امروز وجود نداشت، فلسفه افلاطون و ارسطو به دیار ما هم رسید و طب ابن سینا و شعر حافظ و سعدی ما تا دورترین نقاط جهان رفتند. مدرنیته هم مستثنی نیست. خواهی نخواهی مظاهر آن وارد کشورهایی مانند ما هم شد و تاثیر گذاشت.
این قصه، فارغ از خواست ما و در هر رده ای که باشیم، همچنان ادامه خواهدیافت. حالا به نظر شما اگر غربی ها جنبش فمنیستی را به راه نمی انداختند در شرق هم هیچ اتفاقی در زمینه شرایط و وضعیت زنان رخ نمی داد؟ مطمئن نیستم که بتوانیم به این پرسش پاسخ منفی قاطعی بدهیم؛ شاید جنبش از شرق آغاز می شد.
در هر حال، امروز در دهکده ای جهانی زندگی می کنیم. صنعت و فناوری جهان را تغییر داده اند، اگر مواهب این تغییر ها را می خواهیم باید با تبعات دیگر آن هم کنار بیاییم. یک بام و دو هوا نمی شود. تمامی مرام های بنیادگرا اکنون بهترین هکرهای اینترنتی را دارند، فکر می کنید تا کجا می توانند زنانشان را محصور و مهجور نگه دارند؟
به نظر من از یک سو باید زمینه فراهم باشد که این اندیشه ها به شکلی اصولی و درست منتشر و شناسانده شوند و از سوی دیگر شرایط مادی و اجتماعی به شکلی معقول و انسانی سر و سامان یابد تا اندیشه های ویرانگر زمینه و مجال گسترش پیدا نکنند. طبیعی است که تبعیض های ناروا، فقر و بی عدالتی، بی اخلاقی در سطوح تصمیم گیری و مانند آن ها زمینه ساز نطفه بستنِ بحران های شدید اقتصادی و اجتماعیمی شوند و این ربط چندانی به فمنیسم ندارد، خواه غربی باشد و خواه شرقی یا حتی با گرایش اسلامی.
به عنوان آخرین سوال به نظر شما فمنست هآ، به ویژه فمنیست های ایرانی که خواهان احقاق حقشان هستند به اندازه حقی که مطالبه می کنند مسئولیت پذیرند؟
راستش به نظرم پرسش شما از بنیاد نامعقول است. گیرم که بعضی از این فمنیست ها هم به اندازه حقشان مسئولیت پذیر نباشد. چه ربطی دارد؟ من یک خودم را فمنیست می دانم و آدم مسئولیت پذیری هم هستم، حالا حق مرا می دهند؟ اصولا مرگ در دادن حقوق به مردان از آن ها طلب مسئولیت پذیری کرده اند می کنند که از زنان چنین انتظاری داشته باشند
نظر کاربران
بسیار خوب و منطقی بود،
مخصوصا جمله آخر
کاش رییس جمهور خانم داشتیم, خانما هم صلح طلبن هم سیاست مداربهتری هستن
پاسخ ها
وای اره