ما ایرانی های متناقض؛ طنازهای غمگین
ایرانی وقتی می بیند شبکه های رسمی روایتی از جامعه ارائه می دهند که با واقعیت های زندگی و «من» ایرانی سازگار نیست، راه شوخی و طنز در پیش می گیرند.
شوخی شوخی جدی شد
شوخی و در شکل وسیع تر آن طنز، در جامعه شناسی روزمره خصوصا در دهه شصت میلادی- قرن بیستم- به صورت مستمر و جدی مورد تحلیل قرار گرفت. سوال این است که شوخی و طنز چه جایگاهی در ساختمان اجتماعی دارد؟ در موقعیت های گوناگون، فرهنگ های مختلف چگونه به اتفاقات و پیشامدها عکس العمل نشان می دهند؛ آیا از کارناوال استفاده می کنند یا از جشن ها و عزاداری های دسته جمعی؟ و مهم تر از اهمه این که اساسا طنز در زندگی انسان چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟
من الان نمی خواهم درباره این موضوع صحبت کنم که از دل تمام تراژدی ها و کمدی ها و طنزها، آن هم در قالب بیرونی تئاتر و سینما و ادبیات، چطور می توان مواجهه انسان را با پیچیدگی های زندگی تحلیل کرد، بلکه قصد دارم از یک نکته کمتر به آن توجه شده در جامعه شناسی و فلسفه ایران امروز صحبت کنم. اگر طنز یک نوع شیوه مواجهه انسان با حیات است، در جامعه پساانقلابی به چه شکل خودش را نشان داده است؟
در قالب تمام این طنزها نوعی روایت وجود دارد که بررسی ابعاد آن اهمیت زیادی دارد. انسان ایرانی پساانقلاب که انقلاب و جنگ را تجربه کرده و شرایط زیستی متفاوتی را در سیستم جمهوری (و نه پادشاهی) دیده و قرائت ویژه ای از زندگی و تدبیر جمعی یافته، با یک فضای جدیدی آشنا شده که هم برایش محدودیت هایی به همراه داشته و هم ظرفیت های زیادی. دیالکتیک بین این محدودیت ها و ظرفیت ها و احساس گسست از گذشته، برایش هم تلخکامی داشته و هم دل روشنی هایی مملو از بارقه های امید. حالا همین فرد حاضر در اجتماعی نیاز دارد که نوع مواجه شدنش با پدیده ها را روایت کند.
اما چگونه؟ او چطور باید پدیده ها را بلندبلند در عرصه عمومی و نه صرفا در خلوت خود بیان کند؟ پیامدهای این پدیده های اجتماعی و سیاسی و دینی در جامعه پساانقلاب را چطور باید بازخوانی کند؟ فضای بیرونی برای بیان این مسائل یا به خاطر نوع ساختار سیستم یا به خاطر خودسانسوری شکل گرفته و در روحیه ایرانی ها وجود ندارد. پس جامعه یک شیوه خاصی برای بیان خلق می کند که اتفاقا عقبه طولانی در فرهنگ سرزمینش دارد و آن شیوه «طنز و شوخی» است.
شوخی به مثابه یک روایت جمعی است که می خواهد به انسان معاصر گوشزد کند که شما در مصائب و دردهای خود تنها نیستید؛ درست مانند نقال هایی که سعی می کردند روایت های پیشینیان خود را سینه به سینه به انسان معاصرشان منتقل کنند. شوخی می خواهد از تنهایان جدامانده از هم یک «ما»ی جمعی بسازد. مایی که از طریق به چالش کشیدن وضعیت موجود، به بازآفرینی خود می پردازد. مثل پرومته که هر بار می سوزد و دوباره زاییده می ود. پس طنز به خلق روحیه امیدوارانه در جامعه منجر می شود. انسان به یمن این که قدرت آفرینندگی و خودآگاهی و خلق امکان های مختلف را دارد، سعی می کند در طنزها فردایی را رقم بزند که حتی شاید تصور به حقیقت پیوستن آن در ارموز بسیار دشوار یا محال باشد.
در جامعه ایرانی رسم است که اگر ببیند از طریق نهادهای مختلف، قدرت به چالش کشیدن وضعیت بد موجود را ندارد، دست به خلق های دیگری می زند. برای نمونه، اگر ببیند شبکه های رسمی روایتی از جامعه ارائه می دهد که با واقعیت های زندگی و «من» ایرانی سازگار نیست یا حتی به او آگاهی کاذب می دهد و به قول دکتر شریعتی، فضای استحمار در اختیارش می گذارد و از طرفی قدرت بیان کردن روایت های خودش را از زندگی روزمره با صدای بلند ندارد، پس دست به خلق شوخی و طنز می زند.
جامعه ایران در آغاز شکل گیری انقلاب به دلیل این که می خواست از طریق توده های مردم و به شکل پوپولیستی از قدرت مردم برای تحکیم جایگاه خود و از بین بردن رقبایش استفاده کند، ماهیتی سیاسی پیدا کرد. پس تماصلی طنزهای مردم ما بیش از همه سیاسی است.
گرچه این ماجرا در کشورهای دیگر نمودهای متفاوتی دارد. مثلا یکی از کارکردهای طنز تقدس زدایی از شخصیت ها، جریان ها و مفاهیم است. مصداق چنین جنبه ای در جوامع اروپایی و امریکایی بسیاز زیاد دیده می شود، ولی در چین و روسیه به دلیل این که تلورانس سیاسی پایین است، به سختی می توان طنزها یا کاریکاتورهای سیاسی پیدا کرد. طنز با روح دموکراتیک رابطه مستقیمی دارد. هر چقدر روح دموکراتیک در جوامع پیشرفته تر و بالنده تر باشد، تلورانس طنز سیاسی هم بالاتر می رود.
نکته مهم دیگر این که یک نوع شیوه نافرمانی مدنی در قالب جوک ها و طنزها وجود دارد. (البته تاکید می کنم که طنز و شوخی و خنده و... همه در یک سطح نیستند و هر کدام جایگاه و ارزش خاص خود را دارند.) سوژه ها همیشه سعی می کنند نافرمانی مدنی خود را به انحای مختلف نشان دهند.
عقاید دلقک ها
مریم شکرانی: ما، با این که طبق آمار جامعه شادی به حساب نمی آییم، روحیه طنزمان حرف ندارد. یک جامعه شناس، یک روانشناس و یک نویسنده دلایل این شوخ طبعی را تحلیل کرده اند.
از کودتا در ترکیه تا لباس المپیکی ها و پیامک های تبلیغاتی بانک ها... هر پدیده ای به سادگی می تواند در جامعه ایرانی موج شوخی و تفریح ایجاد کند. شوخی هایی که قدیم ترها برایمان پیامک می شد و حالا راه به راه در گروه های تلگرامی و شبکه های مجازی دست به دست می شوند. شوخ هایی که گاه بسیار حرفه ای تنظیم شده اند، گاهی هم نازل به نظر می رسند اما به هر حال اسمشان شوخی است.
شوخی ها جدی هستند!
فیروز زنوری جلالی: من، برخلاف خیلی ها، اعتقاد چندانی به شوخ طبیعی ایرانی ها ندارم و تصور می کنم بین میزان طنازی ما با بقیه مردم دنیا تفاوت چندانی نیست. در آثار ادبی ما نیز همین رویه تکرار می شود. یعنی تنها آثار بزرگ و فاخر ما از عنصر طنز بهره گرفته اند و آثار متوسط و نازل نتوانسته یا نخواسته اند از طنز استفاده کنند. نظیر این مسئله در آثار ادبی جهان نیز به چشم می خورد، یعنی وجه مشترک بسیاری از آثار فاخر ادبی در جهان،داشتن رگه هایی از طنز است. به عنوان مثال، «عقاید یک دلقک»، اثر هانریش بل، با این که یک تم و زیرساخت بسیار غمگین و دردناک دارد، اما از عنصر طنز خالی نیست.
این که طنز با شکل ساده و پیش پا افتاده تر خود وارد مناسبات و روابط بین مردم می شود نیز قاعده ای جدا از علت بهره گیری از طنز در آثار فاخر ندارد. مردم تلاش می کنند با شوخی حرف خود را تاثیرگذارتر کنند یا حرف هایی را که تصور می کنند در حالت عادی نمی توانند به سادگی بیان کنند، با زبان طنز و شوخی بگویند. شاید شما هم این تجربه را داشته باشید که افراد ابتدا حرف دلشان را می زنند و سپس برای اینکه تاثیر آن را روی مخاطب تلطیف کنند، می گویند: «شوخی کردم». درواقع شوخی و طنز ابزاری است برای آن که افراد حرفشان را به شکلی قابل پذیش تر به جامعه و دیگران بگویند.
جوامع بسته تر شوخ طبع ترند
محمد حیدرپور، جامعه شناس فرهنگی: من اعتقاد دارم هرچه شرایط جامعه برای طرح نظرات پیچیده تر باشد، افراد برای ابراز عقایدشان بیشتر به طنز متوسل می شوند. شاید ایرانی ها هم به لحاظ شرایط حاکم بر جامعه و ریشه های تاریخی این وضعیت علاقه بیشتری به طنز نشان می دهند. از سوی دیگر، مشکلات عدیده در جامعه ایران و ناهنجاری ها موجب شده است آستانه تحمل مردم کاهش پیدا کند و آن ها نتوانند تلخی و گزندگی حرف های جدی تر را تحمل کنند.
مردم احساس می کنند در این فضا آزادتر از دنیای واقعی هستند و بهتر می توانند عقایدشان را با یکدیگر درمیان بگذارند. این آزادی ممکن است در زبان و بیان طنز نیز احساس شود. طنز ابزاری در اختیار ما می گذارد که با هزینه کمتر و راحت تر حرف ها و نظراتمان را بگوییم. بنابراین گرایش جامعه غمگین ما به طنز می تواند یک راهکار باشد؛ راهکاری که می تواند دید درست تری از نظرات واقعی مردم به مدران بدهد و آن ها را به سمت مسیر درست تر و جلب رضایت مردم هدایت کند.
مکانیسم دفاعی در پیش گرفته ایم
حسین ابراهیمی مقدم، روانشناس: در این مسئله شکی نیست که جامعه ما یک جامعه غمگین است و آمارهای جهان یموید درصد بالای افسردگی در آن است. در این میان، میزان افسردگی خانم ها تقریبا دو برابر آقایان است. درواقع خانواده هایی که مادران و همسران غمگین ترین دارند، نمی توانند خانواده شادی باشند و این مسئله به شیوع افسردگی در جامعه دامن می زند. با وجود این، ما می بینیم که در مناسبات اجتماعی ایرانی شوخ طبعی به وفور به چشم می خورد. نمونه این مسئله جوک ها و متن های طنزآمیزی است که در مواجهه با هر پدیده ای ساخته و دست به دست می شوند.
این پدیده در ظاهر یک تناقض است اما در باطن یک مکانیسم دفاعی است و تناقضی با وضعیت جامعه ایرانی ندارد. شاید بتوان گفت مردم غمگین ما به دنبال دستیابی به شادی هستند تا بتوانند تعادل از دست رفته شان را برگردانند. آن ها می خواهند با دستمایه طنز و فکاهی و شوخی قرار دادن مسائل، مناسبات اجتماعی و فضای شادتری ایجاد کنند. البته این مسئله پدیده قابل توجه و خوبی است و روانشناسان برای مبتلایان افسردگی شادی و فکاهی را تجویز می کنند تا افراد دچار افسردگی مزمن نشوند.
نظر کاربران
چرا انقد ایرانی فلان ایرانی بهمان میکنید. بابا خود امریکا تاکید میکنم,خودش گفته امریکا سومین مردم افسرده جهان رو داره بعد ما که از همه بیشتر تو دنیا طنز تو فرهنگمون هست هی بیخودی جو میدین.
پاسخ ها
چرا پذیرفتن حقایق انقدر براتون سخته؟ای کاش حداقل این مقاله رو میخوندید که یه سری مسایل براتون حل شه و فرق بین جامعه شاد با جامعه ای که طنز توش زیاده ،روشن شه واستون
مقالاتتون خیلی تکراریه.موضوع واحد همشون ایرانیا بد هستن و ایرانیا اخ اند.به عنوان یه خواننده اصلا خوشم نیومد.
مقاله ی مفیدی بود
استاد عزیز ما ایرانی ها طنز از سر حرص میگیم ،برای همین طنز ایرانی طنز تلخه
يك دوستي ازاهالي هلند درنمايشگاهي درتهران ميگفت براي كاري رفته بودم چين وا نورها با تعداد زيادي از مردم چين كره تايوان درارتبات بودم همه اسماشون تقريبا يك جور بود بنظر مي امد كه از 275 حرفيكه درزبان انها وجود دارد غير ازجند تاي انها بقيه قابل استفاده نباشد اسامي اكثر چين چانگ جونگ يا هان هون واون بودند حالا كه امدم ايران هرچه توي سايتها ميگردم ميبينم كه اسم اكثرا يراني ها هم تقريبا يك جوراست يا بينام يا بدون نام وگاها هم اسمشان ناشنا س است حتي با مترجم رفته بوديم طرف بازار انجا هم ديدم اسم برنج شان هم بينام است اين خيلي بد است ادم اشتباه ميكند . والله چه عرض كنم