تأملات فوتبالی؛ فوتبال بازی ساده ای است...
فوتبال بازی ساده ای است که البته با حضور تیم حریف همه چیز پیچیده و دشوار می شود.
«فوتبال بازی ساده ای است که البته با حضور تیم حریف همه چیز پیچیده و دشوار می شود.» گوینده این جمله مشهور را یا می شناسید یا در پایان این متن خواهید شناخت، اما آنچه از ظاهر این جمله در نگاه اول بر می آید یک بسیط نمایی از عینیتی ذاتا پیچیده است. این پاسخ ساده البته در برابر یک پرسش ساده از یک فیلسوف مهم قرن بیستم است که بدون شک ذات این پدیده عجیب را در دنیای مدرن عمیقا درک کرده است.
در کنکاشی ابتدایی برای بازخوانی این پاسخ اولین چیزی که به ذهن می رسد، فهم معمای کلمه «بازی» است. آری فوتبال یک بازی است اما ما به چه چیزی بازی می گوییم؟ در دقتی معناشناختی ما به فعالیتی بازی می گوییم که: نخست، قواعد معین لازم الاجرا داشته باشد. دوم، هدف آن در خودش باشد. سوم در بازی لذت گرایی و کسب لذت اصل تلقی می شود. چهارم، در وقتی بیرون از وقت جدی بازیگری انجام می گیرد. پنجم؛ در بازی یکی از عوامل لذت، آزادی کنشی است که در چارچوب قواعد بازی، هیجانی روانی را برای اعضای بازیگر فراهم می آورد. ششم، در بازی این بازیگران هستند که میهمانند و حضور تماشاگران فرعی و غیر ضروری است.
فوتبال با ذات پیچیده و معنای امروزی اش یک رشته ورزشی صرف نیست بلکه بازی است، آن هم در معنایی کاملا مدرن و این همان وجه تمایز فوتبال و اهمیت جهانی اش در نسبت با تمام رشته های ورزشی دیگر است، همین طور با تدقیقی معناشناختی از مفهوم بازی می توان تعارضات بسیاری را میان هر بازی دیگر با فوتبال یافت.
فوتبال حرفه ای امروز دیگر یک شغل محسوب می شود و در حاشیه خود هزاران شغل دیگر را نیز ایجاد کرده است. سود و زیان در فوتبال فارغ از دغدغه لذت در یک بازی است؛ سود و زیان باشگاه ها اگرچه گاه در اشک ها و لبخندهای تماشاگران نمود پیدا می کند اما مطمئنا لذت بازی معنا نمی شود. هدف در یک بازی فوتبال، پیروز شدن بر تیم مقابل است و این را ذات این پدیده مدرن آنچنان قوی تعریف می کند و پای آن می ایستد که باقی حرف ها را تنها شعارهای سطحی و نصایح قیم مأبانه نشان می دهد.
اینها تنها گوشه ای از تعارضات معناشناختی فوتبال در ذات مدرن خود با مفهوم بازی در صورتبندی کلاسیک آن است و حق این است که فوتبال را بازی دنیای مدرن یعنی عصر انباشتگی دانایی، بمباران اطلاعاتی، غریبگی ساخت های وجودی و معرفتی، مصرف گرایی و کالاشدگی بدانیم. با این توصیف می توان گفت فوتبال به مثابه خود زندگی مدرن است. سرشار از تناقض هایی که به سادگی، دور از هر تنگ نظری منطقی و فلسفی همسایه هم هستند؛ و در رأس همه این تناقض ها حقیقت داشته و واقعیت پیوسته جاری در زندگی مدرن است که در بازی فوتبال نیز خودنمایی می کند.
به یاد بیاورید شوق و هیجان خودمان را وقتی با تلاش بسیار بعد از ۱۰ سال تیم ملی ایران به جام جهانی رفت و دانستگی حقیقت این را که این نهایت سهم و بضاعت ما از جایگاه فوتبال جهان است و امیدواری این که شاید با معجزه ای بتوانیم بر تیم های حریف، یکی یکی پیروز شویم و حداقل به مرحله یک هشتم نهایی جام جهانی راه پیدا کنیم و جالب این که تا لحظه آخر نیز، ذات پیچیده این بازی مدرن به ما امیدواری می دهد.
یکی دیگر از تناقضات بنیادی ذات فوتبال همزیستی یگانه انگار آزادی و محدودیت است. انسان معاصر، عاشق آزادی وعده داده شده در دنیای مدرن است. همان چیزی که او را از خواب نه چندان خوش دوران پیشامدرن به سراب مدرنیته کشاند و اکنون که در فروبستگی های از هر سوی مدرنیته ناچار آمده، فوتبال مخدری است برای اینکه آزادی اش را فریاد بکشد یا بهتر بگوییم آزادی نمایی فوتبال را با چشمانش ببلعد. فوتبال با اینکه محدودیت های پیدا و پنهان بسیاری را به مخاطبان خود دیکته می کند اما همیشه آزادی بی حد و حصری را نیز به رخ می کشد.
به عبارت دیگر فوتبال بازی ساده ای است که با یک دنیا آزادی، همه چیز از یک قرارداد ساده شروع می شود. قرار است توپ از مرکز زمین بتواند از منتهی الیه خطی در روبروی نقطه مرکزی که حصاری فلزی با تور آن را در بر گرفته، بگذرد اما در عین حال ۲۲ بازیکن در زمین قرار دارند که جدای از جایگاه و وظیفه محدود کننده شان در ترکیبی تا بی نهایت از جهت، حرکت و فعالیت، آزادی عمل دارند و وقتی توپ از خط دروازه ای عبور کرد، این هیجان سرریز دیگر هیچ مرزی نمی شناسد چه برای تماشاگر و چه برای بازیگر و آن هم درست در مقابل دیگری که چهره به چهره تو، دارد جهنم را تجربه می کند.
فوتبال یعنی آزادی، وقتی با تمام عرق ملی و میهنی مان، زمام امور مهم ترین مسئولیت در تیم ملی یا باشگاه مورد علاقه مان را به مردی با زبان و فرهنگی بیگانه که گاه، روزگاری ملت او با ملت تو دشمن نیز بوده می سپرند و آن غریبه خیلی زود برای ما آشنا می شود. برایش از ته دل هورا می کشیم و از خداوند می خواهیم یارش کند.
اگر برگردیم به جمله فیلسوف در پاسخ به فوتبال چیست؟ می بینیم که فیلسوف پیچیده و دشوار شدن فوتبال را در علتی وجودی یعنی تیم حریف معرفی می کند. تیم حریف یعنی مجموعه ای از انسان ها، انسان هایی که البته تشبیه ما در دنیای جدید زندگی می کنند و به قواعد این بازی زندگی مدرن نیز کاملا آشنا هستند. این انسان (انسان ها) تناقض های مدرنیته را پذیرفته و می داند برای بقای حرفه ای خود در این بازی زندگی باید برنده باشد و تصاحب کند وگرنه محکوم به مرگ (حرفه ای) است.
آن گونه که فوتبال برای تیم محبوب ما یک بازی در اوقات فراغت نیست، برای تیم حریف نیز نبردی بزرگ در میدانی کوچک است اما در این میان تماشاگران کجای فهم ما از فوتبال هستند؟ درباره زندگی فوتبال، تماشاگران به هیچ وجه مسئولیتی فرعی و بی اهمیت ندارند، مگر نه اینکه مالکان صنایع بزرگ و سیاستمداران هزینه های هنگفت ستاره ها را می پردازند تا رضایت مخاطبان فراهم شود. تا تیم تماشاچی و هوادار بیشتری پیدا کند.
دربی های کالچو و ال کلاسیکو یکی از بی شمار نشانه های این موضوع است. حتی در لیگ ایران که انگاری تا کره ماه با حرفه ای شدن فاصله دارد با یک نگاه جامعه شناسانه و روانشناسانه می توان بسیاری از اطلاعات ذهنی و عینی از افراد را از هواداری های فوتبالی شان کشف کرد؛ هوادار و تماشاگری که باید تماشا کند و دقیقا پیچیده ترین مکانیزم ها با این تماشا به وقوع می پیوندد، از لذت بردن اوقات فراغتی که در مدرنیته عین مشغولیت است تا تحریکات روانشناختی و تخلیه هیجانی جامعه و همینطور به حرکت در آوردن بخشی از چرخه سازوکاری مدرن به نام فوتبال.
فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی می گوید، با حضور تیم حریف همه چیز پیچیده شده و دشوار می شود و این دقیقا یک مدل ارتباطی است در عصری که سیطره بی چون و چرای رسانه، اصلی پذیرفته شده است.
تیم ما، تیم حریف و تماشاگر، این مدل ارتباطی البته از منظری با توصیفات پیش گفته و درک ماهیت حرفه ای آن بازسازی نبرد گلادیاتورها نیز هست، اگر نکشی، کشته می شوی! هر لحظه هوشیار باش! و همه اینها در حالی است که تو آزادی، آزاد!
تماشاگران در اقدامی هیجانی در ناخودآگاه لذت جوی شان، انگار به جای ۱۱ بازیکن تیم خود قرار می گیرند و اینگونه با همذات پنداری نامتعارف با تشویق های شان می خواهند بکشند تا کشته نشوند. با آزادی بی حد و حصری که در اختیار دارند، دریبل می زنند (هنرنمایی و جلوه فروشی فردی)، پاس می دهند (نیاز به بودن دیگری)، شوت می کنند (تهاجم)، فرار می کنند (هماهنگی پیوستار نظم) و نهایتا گل می زنند (رسیدن به آرزو و هدف) و برنده می شوند (تعالی خواهی).
اما همه این آزادی ها عینا همراه قوانین دست و پا گیر است. توپ نباید از خط های کنار زمین عبور کند. مهاجم در تله آفساید گیر نکند و ... حتی شادی ها نیز قانون دارند که گاه تلخی کارت زرد و قرمز (به مثابه زندان و اعدام) همه چیز را سرد می کند.
فوتبال یک بازی زندگی مدرن است؛ با بی نهایت پیچیدگی در ذات آن و البته جایگاهی منحصر به فرد در جهان امروز. تناقض های آمیخته به هم در ذات این بازی، زندگی مدرن دقیقا آن گونه که فیلسوف توصیف می کند با حضور تیم حریف معنا پیدا می کند و اینجاست که پیچیدگی و دشواری فهم فوتبال شروع می شود. در مدل ارتباطی که همه چیز وجود دارد. آزادی، محدودیت، خشم، مهربانی، قدرت، ناتوانی، پیروزی، شکست، روشنی، ابهام، انتظار، یقین، فردیت، جمعیت، زیبایی، زشتی و ...
سر آخر اینکه برای مخاطبان این یادداشت می توان گفت فوتبال اکنون «بزرگترین مذهب آمریکای لاتین» نیست، می توانید سری هم به اتاق دختر و پسر یا برادر و خواهر خود بزنید و بگویید جایی، جمله ای از یک فرانسوی به نام ژان پل سارتر خوانده اید که فوتبال بازی ساده ای است که البته با حضور تیم حریف همه چیز پیچیده و دشوار می شود. تعجب نکنید! او فرانسوی دیگری غیر از زین الدین زیدان را نمی شناسد، نهایتا هم کل لژیونرهای باشگاه های فرانسه را!
ارسال نظر