افسانه ای به نام بهره هوشی I.Q
هرچه به ساعت چهار که قرار بود نتایج اعلام شود نزدیک می شدیم، به شدت مقدار استرس میانمان اضافه می شد. یک دو نفر از کارمندها حتی داشتند ناخن هایشان را از شدت استرس می جویدند، توبی پیر که سال ها در بایگانی کار کرده بود، از من پرسید که فکر می کنم چند می گیرم، سری تکان دادم و گفتم: «نمی دانم، حدس خاصی ندارم.»
سر ساعت چهار کارمندها یکی یکی به درون دفتر خوانده می شدند و چند دقیقه بعد با یک برگ کاغذ از دفتر بیرون می آمدند.
با نفرت گفتم: «گمان نکنم بتوانید این کار را انجام دهید آقای رییس. من همین الان استعفایم را می نویسم و از کارخانه شما می روم.» وقتی داشتم از در بیرون می رفتم، گفتم: «هیچ به فکر افتاده اید بهره هوشی خودتان را هم اندازه بگیرید؟»
فصل اول انیمه معروف و محبوب «سایکو پس» احتمالا از جدی ترین آثار نمایشی جهان درباره فرایندهای موسوم به «برنامه اجتماعی جامع» است. برنامه هایی که اصلی ترین خواست و محتوایشان ساختن اجتماعاتی است که همه چیز در آن به طور اندیشیده و پیش بینی شده توزیع شده است. طبیعتا یکی از اولین چیزهایی که در چنین برنامه هایی باید سر جایش توزیع شود، چیزهایی از قبیل شغل، درآمد و منزلت اجتماعی هستند.
در برنامه های جامع توزیع شغل (و به تبع آن درآمد) نه براساس تصادف که از روی یک معیار سنجیده و مشخص صورت می گیرد. معیاری که اجتماعات مدرن لااقل از دهه ۲۰ به این سو برای این توزیع در نظر گرفتند، یک عدد بود. عددی که آن را به نام بهره هوشی (یا همان IQ) می شناسیم.
دنیای «سایکوپس» آینده فرضی سرزمینی را تصور می کند که در آن رده های شغلی مختلف از دوران مدرسه و یا حسابگری دقیق میان اشخاص توزیع شده است. در این توزیع نقش تصادف و عوامل انسانی تقریبا به صفر رسیده است. در دنیای این انیمه عامل توزیع شغل ها میان افراد مختلف به فاکتور دیگری به نام سایکوپس یا روان گذر وابسته است که می تواند میزان احتمالی تمایل افراد به ارتکاب جرم را هم نشان دهد.
کسانی که سایکوپس آن ها از حد خاصی بگذرد، ضریب جرم پذیری بالاتری خواهندداشت و پلیس امنیت موظف است آن ها را از سطح اجتماع محو کند. (در اعداد بالای ضریب جرم این حذف کاملا فیزیکی و به شکل تجزیه شدن صورت می گیرد.)
اتفاق ناامید کننده ای که در دنیای سایکوپس رخ می دهد، این است که با وجود این توزیع اندیشیده و به غایت منطقی کمترین نشانه ای از رضایت میان افراد موجود نیست. امنیت چندان هم بالا نرفته است و با وجود این که کارها به ظاهر خوب انجام می شوند، همه چیز با یک اتفاق بسیار کوچک تغییر می کند و تا آستانه اضمحلال پیش می رود. یکی از پرسوناژهای انیمه درباره یکی از کسانی که باید از میان برود، این طور می گوید: «شاید از نظر سایکوپس چندان اوضاع خوبی نداشته باشد، اما آن قدر باهوش هست که بفهمد با او مثل یک انسان برخورد نمی شود!»
هیاهو برای کمتر از هیچ
متن ابتدای این نوشته قسمتی از خاطرات ریچارد وایت، نویسنده و روزنامه نگار ایرلندی الاصل آمریکایی، است که درباره دوران کار کردنش در مقام مدیر بازرگانی و فروش یک کارخانه تولید باروت و ابزارآلات انفجاری نوشته است. این قسمت از خاطرات وایت در اوایل سده پیش حول و حوش سال های ۱۹۲۰ می گذرد.
کارخانه باروت و محصولات انفجاری «استون ولی» از اولین موسساتی بود که تصمیم گرفت کارمندان بخش های اداری اش را براساس بهره هوشی شان از نو تعیین سطح کند و احیانا اخراج کند. جز ریچارد وایت که استعفا داد، چند کارمند دیگر به دلیل بهره کم هوشی به بخش کارگری منتقل شدند و جای کارمندان دیگر هم تا حدودی زیادی تغییر کرد.
کارخانه حدود دو سال بعد ورشکسته و تعطیل شد؛ احتمالا به دلیل از بین رفتن کامل تب طلا. شاید اگر آقای رییس داستان ریچارد وایت، کمی باهوش بود، می توانست پیش بینی کند که با از میان رفتن کامل تب جست و جوی طلا میزان تقاضا برای باروت هم به شدت کم می شود. به هر حال چیزی که در این میان جالب توجه است، بالاگرفتن تب استفاده از آی کیو به عنوان عاملی تعیین کننده در مناسبات اقتصادی است.
ایده استفاده از این عدد تازه برای تعیین سطح کیفی توانایی افراد به زودی در اروپا و آمریکا محبوب شد. برای مدت کوتاهی حتی مقالاتی علمی درباره تاثیر محسوس استفاده از این فاکتور در افزایش بهره وری موسسات مختلف نوشته شد، اما به تدریج روشن شد که این مقاله ها براساس آزمایش هایی نادرست یا حتی بر مبنای دروغ بنا شده اند. اما واقعا ایده استفاده از آی. کیو چقدر درست بود؟
توهم بزرگ
معروف است که زمانی خبرنگاری از استالین سوال کرده بود که به نظرش میانگین بهره هوشی کارگردان در جماهیر شوروی سوسیالیستی چقدر است. استالین با شوخ طبعی خاصی جواب داده بود: «قبل از ساعت ناهار یا بعد از آن؟»
حقیقت این است که حتی میان محققان کشورهایی که ایده تست ضریب هوشی را ابداع کردند، آی. کیو هیچ گاه چندان معتبر و تعیین کننده به حساب نیامد. امروزه مطالعات مختلف لااقل برای تلطیف ایده خشک و خشن آی. کیو یا بهره هوشی از انواع مختلفی از هوش مثل هوش هیجانی یا هوش اجتماعی نام می برند و آن ها را فاکتورهایی برای به عدد درآوردن فعالیت های مختلف مغزی تعریف می کنند.با این همه هنوز هم یکی از ایرادات اساسی استفاده از این تست ها سر جایش است. داشتن تصور ژنتیکی از میزان فعالیت مغز.
شوخی استالین اگرچه شاید به تصادف اما به همین قضیه اشاره دارد. واقعیت این است که میزان فعالیت مغزی و از جمله ضریب بهره هوشی بسیار از محیط و رشد تاثیر می گیرد. سوءتغذیه در سنین رشد مغز ممکن است باعث شود میزان بهره هوشی پایین بیاید.
برگزاری تست در ساعات مختلف روز احتمالا نتایج مختلفی به همراه خواهدداشت.
در نخستین آزمایش هایی که در آفریقا روی میزان بهره هوشی صورت گرفت، نتایج عددی به شکل عجیبی پایین بودند. برای اروپاییان این نتایج بسیار پذیرفتنی بود، چون طرفدار این ایده نژادپرستانه بودند که فقر آفریقا بیش از هر چیز به خاطر بهره هوشی ناچیز ساکنانش است.
به زودی روشن شد که اروپاییان هنوز مدرکی برای این ادعایشان پیدا نکرده اند. مشکل آفریقایی ها در آزمون های بهره هوشی فقط این بود که با اشکال به شکلی که اروپاییان تصویر می کردند، آشنا نبودند.
در بخش هایی از میان بومیان آمریکای لاتین روشن شد که علت جواب غلط بومیان به تست های دنبال عددی این است که دنباله ها را با اعداد و اطلاعات پیچیده ای که از نجوم و حرکات ستارگان دارند، تطبیق می دهند.
علاوه بر این تلاش برای یافتن تفاوت فیزیکی در مغز افراد هم نتوانست ایده ژنتیکی بودن را تقویت کند. تئوری های متعددی درباره شکل خاص مغز افراد باهوش داده شد، اما بیشتر آن ها با نمونه های متعددی از استثنا و نفی نقض شد. ایده در عمل شکست خورده بود، اما در دنیای واقعی ما ایده ها با شکست خوردن لزوما محو نمی شوند. کافی است به کار بیایند تا ماندگار شوند!
مهمان ناخوانده
ایده بهره هوشی در عمل به پیشرفت خاصی در بهره وری منجر نشد، اما کاربردی پیدا کرد که بقایش را تضمین کرد. جدی ترین بروز این کاربرد در کتابی به نام «ضریب هوشی و ثروت ملت ها» نوشته ریچارد لین و تاتو ون هانن بود که در سال ۲۰۰۲ به چاپ رسید. نویسندگان کتاب مدعی شدند مقدار دارایی کشورها به میزان ضریب هوشی آنان وابسته است و هرچه مردم کشورها باهوش تر باشند، ثروتمندتر خواهندبود.
نویسندگان کتاب به این که اعداد به دست آمده از تست در کشورهای مختلف چطور به دست آمده اند، اعتنایی ندارند و به همه ایرادات مختلفی که به ایده ضریب هوشی وارد است، بی اعتنا هستند. اما جدی ترین ایراد کتاب در مغالطه علت و معلول نهفته است. کتاب از ابتدا با این تئوری شروع می کند که «ثروت» معلول میزان فعالیت مغز است، در حالی که به سادگی می توان در نظر گرفت که برعکس این «میزان فعالیت مغز» است که بر اثر ثروت تغییر می کند.
کشوری با درآمد بیشتر احتمالا می تواند شرایط تغذیه ای و فرهنگی مناسب تری برای اتباعش فراهم کند که به نتیجه بالاتری در آزمون منجر شود. شاهد مثال آن که از همان سال ۲۰۰۲ به این سو تعدادی از فقرای نقشه کتاب به شمار ثروتمندان درآمده اند. ظاهرا بهره پایین مغزی ادعاشده در کتاب برای مردم کشورهایی مانند برزیل، قطر، هند و مصر نتوانسته است مانع ثروتمندتر شدن آنان شود.
شاید برای بیرون راندن عددی به بی اعتباری بهره هوشی از کتاب های علمی روان پزشکی چند مثال نقض کفایت کند، اما برای دورریختن آن ها از کتاب های جامعه شناسی و روان شناسی زرد و بازاری کاری بسیار دشوارتر پیش رو است.
چیزی که برای تئوریزه کردن و رسمیت دادن به شرایط مادی موجود به کار بیاید، تنها با از میان رفتن شرایط موجود است که ممکن است از میان برود. بیشتر رسوبات حاصل دوره نژادپرستی و فاشیستم به همین خاطر هنوز صحنه باور عمومی جوامع را ترک نکرده اند. افسانه «بهره هوشی» تا مدت ها مهمان تحلیل های بی ارزش تلویزیونی و بحث های کوچه و خیابانی باقی خواهدماند، لااقل تا وقتی که هنوز می توان از آن برای توجیه نابرابری اقتصادی استفاده کرد!-
نظر کاربران
خیلی متن نوشتش ثقیل بود
آره . من هم مدت ها شطرنج بازی میکنم . ایده ی هوش کاملا غلطه و صد در صد به تلاش بستگی داره . حتی مورچه هم از نعمت فکر برخورداره . دست شما درد نکنه که این حقیقت ها را پخش میکنید