جمهوری سخت کوشی، امپراطوری موفقیت
وقتی قرار شد به دعوت شرکت الجی برای شرکت در یک تور رسانهای به کره جنوبی سفر کنم فکرش را هم نمیکردم چند روز بعد قرار است تمام خاطرهی سختکوشی شرقیهای آسیای دور در سریالهای تلویزیونی دوران کودکی را از نزدیک ببینم.
هر چند مقصدمان هنوز کیلومترها از سرزمین اوشین و هانیکو دور بود، اما دیدن مردمی که عاشقانه سرزمینشان را دوست دارند و برای موفقیتش هر کاری که لازم باشد میکنند از هیجانانگیزترین اتفاقاتی بود که میتواند برای هر کسی اتفاق بیفتد.
فصل اول: چشمبادامیهای متفاوت
نظم آهنین اروپاییها و دل دادنشان به کاری که مسئولیتش را قبول کردهاند لایهای از بیتفاوتی در خودش دارد که بی بروبرگرد شما را به یاد کلمهی «وظیفه» میاندازد. نه اجبار، نه ترس، نه هیجان و نه شوق! باید کاری را انجام بدهی پس خیلی ساده تربیت شدهای برای اینکه آن کار را به بهترین شکل انجام بدهی و آخر وقت به سمت زندگی متوسط خود رهسپار شوی. از آن طرف تعهد کمنظیر چینیهای پرتعداد تصویر مجسم ترس است. ترس از دستدادن شغل، ترس تامین نبودن در زندگی و ترس اینکه به راحتی جایگزینات کنند با آنها که کنار در کارخانه صف کشیدهاند به امید کار!
اما آنچه من در کره، و به طور خاص در کارخانهی تولید لوازم خانگی الجی الکترونیکز در بوسان، دیدم هیچکدام از اینها نبود. عطش کمنظیری بود برای رسیدن به هدف. رسیدن به اعداد و ارقامی که برای هر تیم واضح و دقیق مشخص شده بود و روی لوحی نزدیک و توی چشم چسبانده شده بود. باید جزء درستی از کل میبودی تا فرایندها درست پیش برود. مهم نبود که کارشان چه بود زن و مرد پای خط تولید ماشینلباسشوییهای مدرن روزانه ۱۲ ساعت ایستاده کار میکردند تا خروجی حیرتانگیز تولید ۱۰ لباسشویی در دقیقه به رکوردی حسرتبرانگیز برای ما بدل شود که روزانه اتفاق میافتاد.
کارخانهای مرتب و تمیز که از روی آن میشد خط به خط تئوریهای معروف نظام آراستگی و ۵S را درس داد. برای کار کردن در این مجموعهی حیرتانگیز باید شعاری سه بخشی را سرلوحهی کارت میکردی: «نفر اول باش، درست انجام بده، باهوش کار کن!». شعاری که نه فقط در کارخانهی چانگوون الجی که هر جای دیگری در دنیا و برای هر فرد و هر ملیتی میتواند مانیفست تضمینی موفقیت باشد.
فصل دوم: کرهای، کرهای بخر!
وقتی کلافه از پرواز طولانی در میانهی راه از خواب پریدم با هر ساعت که حسابش را میکردید چه به وقت تهران و چه با ۴٫۵ساعت اختلاف و به ساعت کره، وقت خواب بود. همسفرهایم خواب بودند یا حداقل سعی میکردند باشند و تنها راه گذران وقت تا رسیدن تماشای باقی مسافران بود که بیش از ۹۰درصدشان داشتند به وطنشان باز میگشتند و حیرتانگیز بود که تقریبا بدون استثنا داشتند در سیستم سرگرمیهای داخل پرواز، فیلم یا سریال یا موزیک کرهای تماشا میکردند و گوش میدادند. این اولین جایی بود که جرقهی ایدهی وطنپرستیشان در ذهنم خورد اما سریع فکر کردم شاید بشود آن را تنها با علاقه به هنر بومی مرتبط دانست.
اما مواجههی بعدی با کرهایها این فرضیه را به یک تئوری اثبات شده بدل میکرد. شک نکنید که امپراطوریهای بزرگ کرهای در حوزههای فناوری و خودرو نتیجهی سالها اعتقاد قلبی مردمان چشمبادامی به حمایت از صنایع داخلیشان بوده. درست همان روزها که دنیا در حسرت و عطش فناوریهای شکوفا شده در ژاپن میسوخت و Made In Japanها مشغول فتح بازارهای دنیا بودند و پیش از آنکه پیادهنظام پرتعداد چینیها با سلاح قیمت پایین و نیروی کار ارزان لرزه بر اندام هر صنعتی در دنیا بیندازد، کرهایها با قناعتی تمام عیار محصولات کمپانیهای وطنی را میخریدند و رونقی به بازارشان میبخشیدند که به آنها اعتماد به نفس ورود به بازارهای بیرون از کشور را میداد.
الجی و گروه بزرگ تولیدی/صنعتیاش که امروز به لطف ۶۳ شرکت فعال و حوزههای فعالیت متنوعاش بیش از ۱۳۶٫۷ میلیارد دلار درآمد دارد هم در چنین شرایطی متولد شده است. شرکتی که در ۱۹۵۸ به عنوان یک تولیدکننده مواد شیمیایی تاسیس شده بود در مدت کوتاهی به سمت تولید رادیو رفت و آرام آرام قوانین کسب و کار در حوزهی لوازم خانگی را آموخت و با تولید یخچال و کمی بعد تلویزیون توانست با نام تجاری پیشین خود «گلداستار» به نامی آشنا برای کرهایها بدل شود. پایههای محکمی که بعد از ۲۰ سال فعالیت و به لطف حمایت از تولید داخل برای الجی ایجاد شده بود، آنها را برای موفقیتهای بزرگتر حریص کرده بود و رویای حضور بینالمللی را برای اولین بار با صادرات ۱۰۰ میلیون دلاری به ایالات متحده تجربه کردند. تجارتی آنقدر موفق که باعث شده نخستین کارخانهی بیرون از کرهی خود را هم در آمریکا راه بیندازند.
شریک تجاری بیچون و چرای آنها، ایالات متحده، هر چند مثل هر گربهی دیگری محض رضای خدا موش نمیگرفت و در حال حفظ مواضع استراتژیک خود در برابر پایگاه دشمن روزهای جنگ سرد یعنی کرهشمالی بود اما میدانست که صنایعکرهای آلترناتیوی کارآمد و کنترل کننده برای ساموراییهایی هستند که آن روزها در بازار فناوری و صنایع الکترونیکی میتازاندند. در آخرین سالهای جنگ سرد، آمریکا با جدیت غیر از کمکهای نظامی مواد اولیهی ارزان و با سوبسید در اختیار کرهی جنوبی میگذاشت و آنها هم با تولید محصولات نزدیک به فناوریهای روز و ایجاد ارزشافزوده خدمات «برادر بزرگتر» را جبران میکردند. این دومین گامی بود که الجی را برای تبدیل شدن به یک غول جهانی نزدیک میکرد. تجارت بینالمللی بعد از تغییر مناسبات سیاسی/اقتصادی جهان در دههی ۹۰ ساز و کاری جدید میطلبید و تغییر نام گلداستار به LG در ۱۹۹۵ گامی در همین راستا بود.
فصل سوم: تازه باش تا دوستت داشته باشند…
رقابت در بازار جهانی بیرحم است. اگر نو نباشی یا درست ندانی که مشتریهایت از تو چه میخواهند هر چه رشتهای پنبه میشود. کرهایها آنقدر باهوش بودند (لطفا همینجا این تصور عمومی که چشمبادامیها با سختکوشی ضریبهوشی پایینشان را جبران میکنند بریزید دور! متوسط IQ اهالی کره، چین و ژاپن چیزی نزدیک به ۱۰۵ است که در مقایسه با متوسط ۸۴ ما فرصتی برای تفاخر جعلی باقی نمیگذارد!) که بدانند برای گسترش دایرهی موفقیت خود نیازمند آخرین فناوریهای روز هستند و شاید قرارداد همکاریشان با شرکت هلندی فیلیپس یکی از بزرگترین اتفاقات کسب و کار آنها در حوزهی لوازم الکترونیکی باشد.
همکاری آنها با فیلیپس هر چند به سرانجام خوبی نرسید اما به آنها یاد داد که تحقیق و توسعه و حرکت بر لبههای فناوری چه عامل مهمی در موفقیت است و ساز و کار تحقیق و توسعه را به آنها یاد داد. اینکه این روزها پتنت برخی از پرکاربردترین فناوریهای دنیا دست الجی یا رقیب هموطناش سامسونگ است از همین آموزهی مهم میآید.
ارسال نظر