داستان واقعی: چگونه بدون پسانداز در تهران خانه خریدم
من متولد سال ۱۳۵۷ هستم و در بهار ۸۸ ازدواج كردم؛ یعنی اول عقد كردیم تا بعداً عروسی بگیریم و سر خانه و زندگیمان برویم. تا پیش از عقد، به فكر پسانداز و خانه خریدن و... نبودم. فقط میخواستم در كار خودم بهتر باشم.
برترین ها: من متولد سال ۱۳۵۷ هستم و در بهار ۸۸ ازدواج كردم؛ یعنی اول عقد كردیم تا بعداً عروسی بگیریم و سر خانه و زندگیمان برویم. تا پیش از عقد، به فكر پسانداز و خانه خریدن و... نبودم. فقط میخواستم در كار خودم بهتر باشم، همین. راستش را بخواهید چون از خانواده متمولی هم نبودم، فكرش را هم نمیكردم كه حالا حالاها صاحبخانه بشوم؛ حتی یك سوئیت بیست و سی متری، چه برسد به خانهای چهل و هفت متری.
فكر میكردم این كارها مال آدمهای از ما بهترون است و خلاص. حتی موقعی هم كه خواستم عقد كنم، به اندازه كافی پول نداشتم. شغلم خبرنگاری آزاد بود و حقالتحریری كار میكردم، یعنی سفارش كار میگرفتم و بعد تحویل میدادم و حقالزحمه میگرفتم. بیمه هم نبودم و كل سابقه بیمهام، به زمانی برمیگشت كه در مغازه پدری، مشغول كار بودم یعنی دوره پیش از بیست سالگی. مدام هم محل كارم را عوض میكردم. وقتی رفتم خواستگاری، گفتم درآمدم پانصدهزار تومان در ماه است؛ البته به نرخ سه سال پیش. كمی هم خالی بستم چون درآمدم سیصدهزار تومان بود، به نرخ همان سه سال پیش.
2. یك میلیون و صد هزار تومان در حسابم پول داشتم؛ چون پولهای حقالتحریری كل سالم را آخر سالی گرفته بودم و وضعم كمی خوب شده بود. نهصد هزار تومان هم قرض گرفتم از جاهایی كه كار میكردم. خدا امواتشان را بیامرزد كه به من پول قرض دادند چون اصلاً چنین كاری عرف نبود. جمع پولم شد دو میلیون و مراسم عقدی گرفتیم و طلایی خریدیم و خلاص.
۳. تا شهریور ۸۸ هیچ اتفاقی نیفتاد؛ یعنی هیچ تصمیم خاصی نگرفتیم. تا اینكه رفتیم مشهد و آنجا، همه تصمیمهایمان را گرفتیم. قرار بر این شد كه پولمان را جمع كنیم و تا عید سال ۸۹ جمعاً هشت میلیون تومان شود.همچنین وام ازدواجم را كه از بانك كشاورزی گرفته بودیم هم برای این كار درنظر گرفتیم. یك حساب هم در مؤسسه مالی اعتباری مهر باز كردیم همه پساندازها به آن منتقل شد. قرار شد من بیشتر كار كنم و ماهی پانصدهزار تومان كنار بگذارم دو یا یكونیم میلیون هم كه وام ازدواج داشتم. بقیهاش را هم (خدا كند فامیلهای خانمم و خودم اینها را نخوانند) از هدیههایی نقدی و سكههایی كه داده بودند، تأمین كردیم.
4. سال 88 تمام شد. ما هشتمیلیون تومان پول داشتیم. من گاهی وقتها از سر بیكاری، سراغ نیازمندیهای همشهری میرفتم و از سر تفنن و سرگرمی، قیمت خانههای زیر هفتاد متر را نگاه میكردم؛ شاید هم از سر حسرت. در آن آگهیها، بعضی از موارد را مشاهده میكردم كه مینوشت آپارتمان با وام و مستأجر. یعنی خانهای كه میخریدید، وام مسكن داشت، مستأجر هم در آن نشسته بود و پول رهن مستأجر هم حساب میشد. اینجوری، معمولاً به نسبت مناطق مختلف، از ده میلیون تا سی میلیون تومان پول نقد نیاز بود تا بتوانید صاحب یك واحد آپارتمان نقلی شوید. بیشتر هم در مناطق 10، 11، 12 و طرفهای نواب این قاعده را میشد اجرایی كرد. در جاهای دیگر، به پول نقد بیشتری نیاز بود؛ چیزی كه مناسب قشر متوسط بود.البته جاهایی مثل مشیریه، شهركهای اطراف اتوبان بعثت ، منطقه 19و حتی مناطق پایینتر هم بود ولی ما دوست داشتیم به خاطر رفتوآمد و مسائل فرهنگی- اجتماعی، در مناطق مركزی شهر زندگی كنیم.
۵. سال ۸۹ شد. قرار بود هشتمیلیون تومان را دو، سه ماهی در مؤسسه مهر نگه داریم و بعد، دوبرابر وام بگیریم و بشود شانزده میلیون. با دوازده میلیونش برویم مستأجری و با بقیهاش، عروسی بگیریم. آماده بودیم تا این كار را بكنیم تا اینكه اتفاق جدیدی افتاد. در یكی از گفتوگوهای دونفره با همسرم، به این نكته اشاره كردم كه در نیازمندیهای همشهری، بعضی از خانهها هستند كه هم وام دارند وهم مستأجر؛ یعنی بیست میلیون وام و دوازده تا پانزده میلیون پول رهن مستأجرمی شود. در نهایت، به نقدیندگی ده تا سی میلیونی نیاز است كه بشود چنین واحدهایی را خریداری كرد؛ البته این تفاوت قیمتها به واسطه مناطق مختلف و نوساز یا سن و سالدار بودن خانه بود. ناگهان این سؤال برایمان مطرح شد: چرا كه نه؟ دوست داشتیم زودتر زیر یك سقف برویم؛ اما خانهدار شدن ارزشش را داشت كه این اتفاق را به تعویق بیندازیم.
6. ما فقط هشت میلیون تومان داشتیم، بقیهاش چه؟ رفتیم و چند آپارتمان را دیدیم. نظرمان این بود كه اطراف امیریه تهران ساكن شویم. نخستین خانهای كه دیدیم، چهارراه پانزده خرداد بود، دو پله پایینتر از طبقه همكف بود و اطرافش را كارگاههایی مختلف گرفته بودند. جای وحشتناكی بود و از آنجایی كه ما هیچ ذهنیتی از خانه نقلی نداشتیم، با دیدن آنجا و كوچكیاش، حسابی ناراحت شدیم.
۷. جستوجو ادامه داشت. رفتيم به اميريه، منيريه، كارگر جنوبي، حتي تهرانپارس، پايين نواب، جيحون و... شبها از سر كار ميآمدم و ميافتاديم به جان خيابانها. هر چقدر بيشتر ميگشتيم، كمتر پيدا ميكرديم. به اين نتيجه رسيده بوديم كه بايد روي پول نقد پانزده تا بيستميليون تومان حساب كنيم كه دوازده ميليونش بشود پول رهن مستأجر و بقيهاش را هم وامي كه دارد، تأمين كند. مجبور بوديم خانه بالاي پنج سال حتي بالاي ده سال ساخت را انتخاب کنیم.
8. اما نكته مهم هنوز پابرجا بود، بقیه پول را باید از كجا میآوردیم؟ روز و شبمان، با این محاسبات میگذشت؛ از كجا بیاوریم؟ چهكار كنیم؟ كجا برویم؟ آن روزها، خبرنگار حقالتحریری یك هفتهنامه بودم. در یكی از صحبتها با یكی از همكاران، متوجه شدم كه پول در مؤسسه مهر گذاشته است و میتواند وامی بگیرد ولی نیازی به این وام ندارد. تعارفی به ما كرد و ما هم این تعارف را روی هوا زدیم، البته خیلی هم اصرار كردیم كه خودش یك وقت نیاز نداشته باشد. رفتیم و وام را گرفتیم؛ البته با بدبختی. رئیس شعبه حاضر نمیشد بدون ضامن كارمند، وام بدهد. دو، سه بار رفتم و همینطور آنجا ایستادم تا راضی شد یك كاسب را بهعنوان ضامن انتخاب كنیم. یكی از خویشاوندان را آوردیم و حساب بانكی و گردش مالیاش را نشان داد و همه چیز تمام شد.
۹. حالا یازده میلیون تومان داشتیم. به سختی هم كار میكردم اما درآمدم از سقف مشخصی بالاتر نمیرفت در نهایت هفتصد، هشتصدهزار تومان میشد. نشستیم و با شریك زندگی ام صحبت کردیم. قرار بر این شد سرویس طلایی را كه خانوادهام به او هدیه داده بودند و از مدتها قبل برای عروسی نگه داشته بودرا، بفروشیم. الان دقیقاً یادم نیست چقدر فروختیم. فكر كنم پولمان به چهارده یا پانزدهمیلیون تومان رسیده بود.
10. چارهای نبود. باید دنبال خانهای با پانزده میلیون پول نقد میگشتیم. باز هم میگشتیم و كمتر پیدا میكردیم. امیدمان به خیابان محبوبمجاز و امیریه و... بود اما مورد مناسب ما پیدا نمیشد. در این فاصله، مادرم پیشنهاد داد كه میتواند مقداری از طلاهایش را بفروشد تا كمكمان كند.
۱۱. تا اینكه آخرین روز فرارسید. واقعاً خسته شده بودیم. دو، سه مورد هم پیش آمده بود كه تا پای معامله رفته بودیم اما فروشنده پول بیشتری خواسته بود و ما هم حسابی سنگ روی یخ شده بودیم؛ چون كه پول اضافهای نداشتیم. روزنامه را باز كردیم، موردی را دیدیم كه مناسب بود و آدرس را گرفتم. از خیابان محبوبمجاز كه بر میگشتیم، گفتیم كه سری هم به آنجا بزنیم. حسابی بههمریخته بودیم؛ خستگی پیادهرویها، خستگی روانی، كمبود پول. واقعاً نمیدانستم دیگر چه باید كرد. موردی كه آدرسش را یادداشت كرده بودیم، جایی در خیابان مختاری منطقه یازده، یك ایستگاه مانده به میدان راهآهن و دو تا میدان پایینتر از میدان تجریش (این آدرسی است كه به شوخی، تحویل همه میدهیم!) بود. آنجا را میشناختم اما تا حالا داخل پیادهروهایش قدم نزده بودم. اصلاً فكر نمیكردم بین چهارراه مولوی و میدان راهآهن و پایینتر از موتورفروشیها، چنین منطقه مسكونیای هم وجود داشته باشد. جای شیكی بود. در نگاه اول، از آنجا بدمان نیامد. به نسبت خودش خوب بود. چون شبانه برای بازدید خانه رفته بودیم، نور خوبی هم داشت و حسابی به دلمان نشسته بود. بنگاهی مورد نظر را پیدا كردیم و رفتیم سراغش. ما را بردند و خانه را نشانمان دادند. خانه خوبی بود؛ طبقه سوم، با نقشهای دلباز. اصلا به قیافهاش نمیخورد كه چهل و هفت متر باشد. تراس و انباری هم داشت ولی پاركینگ نداشت؛ بهتر كه نداشت، وگرنه پول كم میآوردیم. خوشمان آمد، پنجاههزار تومان بیعانه دادیم و گفتیم فردا برمیگردیم.
۱۲. هنوز پولمان كامل نشده بود. فردایش آمدیم و دوباره خانه را در روز دیدیم و خوب براندازش كردیم و نخستین مبایعهنامه را نوشتیم. فكر كنم هفت، هشتمیلیون تومانی پول دادیم تا كد رهگیری بگیریم و همه كارها تمام شود. تا قسط دوم و قسط نهایی، چند روزی وقت بود. این چند روز هم فرصت مناسبی بود تا خودمان را به آب و آتش بزنیم و هر چی كم و كسر داریم را جبران كنیم. خودمان پول گذاشتیم، سرویس طلاها، كادوها و سكهها را فروختیم، وام گرفتیم، كمی هم دستی قرض كردیم تا سر موقع برگردانیم، مادرم هم مقداری طلا فروخت تا به این ترتیب، خانهدار شویم.
13. مانع بزرگ بعدی، وام مسكن بود. واقعا اذیت شدیم. رئیس بانك، اصلا راه نمیآمد و میگفت حتما باید كارمند رسمی با گواهی كسر از حقوق بیاورید. این گواهی كسر از حقوق، مدتها بود كه در برخی از سازمانها، از جمله آموزش و پرورش، صادر نمیشد. به این علت، ما نتوانستیم ضامن معلم كه خاله خانمم بود، را هماهنگ كنیم. چندبار رفتم و صحبت كردم ولی چند روز بعدش، فهمیدم كه رئیس بانك، بازنشسته شده و رفته دنبال كارش. چه باید میكردم؟ واقعا كلافه شده بودم. از یك طرف، باید این وام را میگرفتم، از طرف دیگر، دستم جایی بند نبود و اذیت میكردند. هیچوقت هم درك نمیكردم كه با وجود اینكه قرار بود خانه را پشت وام بیندازیم، دیگر ضامن چه معنایی دارد؟ بالاخره بانك بود و كار ما هم، گیر آنها شده بود. تا اینكه یك روز همینطور، سری به بانك مسكن محلهمان زدم. گفتند كه برای این وام، نیازی به كارمند رسمی نیست و كاسب هم كفایت میكند. به بانك مسكنی در خیابان طالقانی هم رفتم و خیلی صادقانه به رئیس بانك مشكلم را گفتم. پیشنهاد كرد سری به سرپرستی بانك بزنم كه همان نزدیكیها بود. رفتم به سرپرستی بانك و همه درد دلهایم را گفتم. خانمی كه آنجا بود، گفت چند لحظه بیرون بنشینم، بیرون نشستم. به شعبه مربوط زنگ زد و صحبت كرد. بعد صدایم كرد و گفت كه میتوانم بروم دنبال كارهایم. تنها شانسی كه آوردم، این بود كه بهعلت نداشتن مداركم، وام را به اسم یكی از خویشاوندانم گرفته بودم. به همین علت، قبول كردند كه من، بروم و از محلهایی كه بهصورت حقالتحریر كار میكردم، تأییدیه بگیرم و بیاورم تا ثابت كنم كه من دارم چندجا كار میكنم و بهعنوان ضامن، این وام را میتوانم ضمانت كنم. همه چیز تمام شد، قرار و مدار گذاشته شد و این مانع را نیز رد كردم.
۱۴. تمام شد؟ نخیر، تمام نشد. ما یك مستأجر دوازده میلیونی هم داشتیم كه حالا باید فكری برای آن میكردیم. من هنوز بهصورت حقالتحریری كار میكردم و درآمد ثابت نداشتم. اما كاری فراهم شد و به سایتی رفتم با درآمد ماهی ششصد هزار تومان. سه، چهار ماهی هم كار كردم. باید ماهی پانصد هزار تومان قسط میدادم. قسط وام مسكن، مؤسسه مهر، وام ازدواج و دو، سه تا وام كوچولوی دیگر كه درجمع پانصد هزار تومان میشد.
۱۵. خدای بزرگ! یك مانع بزرگ دیگر. حالا باید ماهی یك میلیون تومان كنار میگذاشتیم تا یك سال بعد، میتوانستیم سر خانه و زندگیمان برویم. آن هم درست وقتی كه من كار سایت را رها كردم و دوباره خبرنگار حقالتحریری شدم و درآمد ثابتی نداشتم. چارهای نبود، باید سرسختانه كار حقالتحریری انجام میدادم. یعنی شدنی بود؟ مگر چاره دیگری هم بود و داشتم؟ گفتم كه یك سال دیگر هم، البته در مثبتترین حالت، باید صبر میكردم. شاید هم دو سال! از كجا معلوم؟
16. تا اینكه در این شرایط بغرنج، یك كار ثابت یك میلیون تومانی هم به من پیشنهاد شد. درهمین زمان، شخصی هم پیدا شد كه به ما پنج میلیون تومان پول قرض بدهد؛ تا هر وقت كه خواستیم به او برگردانیم. وضع ما و تلاش ما را دیده بود و چون مقداری پول دم دستش بود، میخواست كه كمكمان كند. تا اینكه مادرخانمم نیز، گفت كه وامی از مؤسسه مهر گرفته ولی نیازی به آن ندارد. ما هم این موقعیت را روی هوا زدیم. مرحله بعدی؟ كتابی هم نوشته بودم كه حقالزحمهاش را با احترام و خجالت زیاد، پیش از چاپ كتاب دریافت كردم كه البته هنوز هم كتاب چاپ نشده است و باقیاش را هم، دستی قرض كردم و خلاص.
۱۷. حالا ما میخواهیم یك خانه بزرگتر تهیه كنیم. شاید همین راسته خیابان ولیعصر را گرفتیم و پیشرفت كردیم و قدم به قدم به شمال شهر نزدیكتر شدیم؛ بالاخره جای پیشرفت دارد! حالا اعتماد به نفس یك شروع دوباره در ما ایجاد شده است. قسطمان سنگین است اما باورمان از آن هم سنگینتر شده است و می توانیم به كارهای بزرگتری دست بزنیم. وقتی در عرض دو سال، این اتفاق بیفتد، پس با تمركز و دقت بیشتر، اتفاقات مهمتر دیگری هم در راه خواهد بود.
18. روز اولی كه وارد خانه خالیمان شدم، دوست داشتم كف آن دراز بكشم و از ته دل، داد بزنم، بخندم، خدا را شكر كنم و هزار تا كار دیگر. خانه ما از دو طرف نورگیر دارد؛ روزها خیلی روشن میشود.
۱۹. متشكرم كه به قصه من گوش كردید؛ برای خودم هم جالب بود، بعد از این همه مدت. راستی، هنوز قسط مسكنم را ندادهام اما خیالی نیست؛ همه چی آرومه.
نظر کاربران
واسه اين دوست خوبمون آرزوي خوشبختي مي كنم
همه ما در چنين شرايطي بوديم و وقتي اين مطلب رو خوندم بغض كردم و ياد تلاشايي كه خودم واسه زندگيم كردم افتادم
مطمئنم كه خدا شاهد تلاش ماست و به هر كسي به اندازه تلاشش پاداش مي ده
برام جالب بود که این همه به در بسته خورده بود اما نا امید نشده بود،دوم اینکه چقدر با شریک زندگیش مشورت میکرده کاری که خیلی از آقایون انجام نمیدن در کل مطلب جالبی بود
من که غصه مسکن ندارم یه ویلا دویست متری تو زعفرانیه دارم . ولی با پشتکارش خیلی حال کردم ایول دمت گرم داداش
پاسخ ها
پلاكشم ميدادي يه روز خدمت ميرسيديم عزيزم
چاخان
تو این داستان چقدر آدم پیدا میشه که پول میذارن ولی وام نیاز ندارن. به هر کی هم میگه بهش قرض می دن. دم این دور و بری ها گرم. چه جوری ازشون میگیره به منم یاد بده. تو این زمونه که صاحب خونه روز اجاره ساعت 7 صبح قبل از باز شدن بانک زنگ میزنه اجارهش رو میخواد این مطلب بیشتر شبیه داستان بود.
ناشناس
اگر در زعفرانیه ویلا داشتی اینقدر بیکار نبودی بیای داستان بخونی
خوش به حالتون ما که با همین اوضاع کارمون به طلاق کشید و فاتحه
کلک چقد گرفتی که اینهمه تبلیغات موسسه مهر بکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر خوبه که آدم ناامید نشه! ناامید که بشی کلاهت پس معرکست!
ما هم همینجوری خونه دار شدیم با همیت غلظت که نوشتین ایشالا پیشرفتاتون روز به روز بیشتر بشه و این وسط هر دو قدر همو بدونید
به نظر من ارزش نداره از صد نفر آدم قرض بگیری از ده تا بانک وام بگیری طلای زنتو بفروشی و طلای مامانتو بفروشی و....
که صاحب یه خونه تو جنوب شهر بشی با کلی بدهی؟
من ترجیح میدم مستاجر بمونم تا اینکه یه صاحبخونه ی بدهکار به عالم و آدم باشم...
پاسخ ها
گاهي لازمه تو زندگيت ريسك كني
اگه الان سختي نكشي با اين اوضاع بلاخره يه روز مي شه كه واسه يه خونه اجاره اي كلي طلا بفروشي و قرض بگيري
این انتخاب شماست
بقیه هم لزوما بهش احترام میذارن
واقعا به پشتکار و صبر و تلاش شما و همسرتان که پا به پای شما صبوری به خرج داد ستودنی است و خداوند هم واقعا کمکتون کرده اما
یک سوال: آیا همه جوون ها میتونند اینطور باشند؟
منم با نظر آناهیتا موافقم.
وام وقرض وقوله کردن که دیگه گفتن نداره.تیتر رو که خوندکم گفتم حتما ابداعی اختراعی اکتشافی چیزی کرده
من با 4 میلون و وام مسکن چند سال پیش صاحب خونه شدم
پاسخ ها
مباركه عزيزم شما زود جنبيدي
مساله اینکه هرکی از شهرستان پا میشه میاد تهران تا خونه بخره .
تازه خیلیام هستن اصلا تهران زندگی نمیکنن ولی واسه سودش میان تهران خونه میخرن .
همین چیزا قیمتو فضایی میکنه .اگه یه قانونی چیزی تصویب کنن که فقط کسایی که حداقل 10 سال تو تهران زندگی کردن خونه بتونن بخرن اونوقت میبینید ظرف چند سال قیمت خونه از شهرستانم کمتر میشه .
اين مثلاً خيلي راحت بود . شقالقمر كرده با اين همه قرض و وام هركسي ميتونه. به نظرم بيشتر از اين كه نابغه باشه خوشحاله.
خوشحالی الان هههههههههههه
دنیات همین قدره
پاسخ ها
دنياي شما چقدره شيلا خانوم؟
سلام نامزد من با وجود اینکه مشکل مسکن هم نداریم انقدر از خودش پشتکار نشون نمی ده که بیاد خواستکاری بریم سر زندگیمون کاش نامزدم یکم به فکرم بود همین با هم بودنتون به همه اون خونه می ارزه
بقول بعضی از بچه ها تیتر رو که خوندم
فکر کردم شق القمر شده
آخه جان من با قرض و وام و این چیزا
کار سختی نکردی درسته توشهر تهرون
خونه ها قیمتا وحشتناکه ولی این تیتر
برای این مطلب مناسب نبود مدیون دیگرون شدن و چند وام گرفتن هنر نیست ولی به هر حال مبارکتون باشه
هنرش تو تلاششه.کسایی که به زحمت خونه دار شدن قدرشو بیشتر میفهمن.جند سال دیگه که به زحمت قسطهاشو داد و با همین تلاش یه خونه تو شمال خرید بعد شمایی که الان ملامتش میکنی ازش با تعجب میپرسی که چطور اینقدر سریع از صفر به اینجا رسیدی؟!
بابا دمت گرم واقعابخدا با هر تلاشی بتونی یه چاردیواری تو تهران داشته باشی کلی هنره من الان با 10تا 15 میلیون پول نقدالبته منم با غرض وبدهی اطراف تهرانم نمیتونیم یه 40 متری گیر بیاریم مارا هم دعا کنید
اگر این بانکها همکاری می کردند و وام می دادند همه صاحب خونه می شدن چی می شد ؟ خدا ازشون نگذره که با مردم همکاری نمی کنند وما مجبوریم کرایه های زیاد بدیم وبانک به ما مستاجرین وام نمی ده !واگرم بده!!!!!!که پدر جومونو باید از توی گور بیاریم بابا ریسا یه فکری کنید وام بدید تا مام صاحبخونه بشیم بخدا خسته شده .مستاجر نیم قرنی!!!!!!!!!!!
والله خوب کاری کردی آخرش این قرض ها پس داده میشه
مبارکتون باشه
صابخونه ی ما اومده تو راهرو ورودی مشترکمون موتور گذاشته_
حالا تو بیا به صابخونه بگو بالای چشت ابروس فرداش باید دنبال خونه جدید باشی
خدا کنه مام یه خونه خوب بخریم
فقط میتونم بگم آفرین به همتتون
من 27 سالمه.اگه ماهی 1میلیون تومن بذارم واسه پس انداز خونه،شاید 10 سال دیگه بشه ی خونه رهن کنم.
من و همسرم همین آرزو داریم که بریم یه خونه فسقلی بخریم.
حالا شما خوش شانس بودیو این همه بهتون پول قرض دادن ماکه کسیو نداریم قرض بگیریم.
خوشبخت باشین
دعا کنید ماهم بتونیم او پایین مایینای شهر بتونیم خونه بخریم.
با این گرونیای الان
خدایا خودت کمکمون کن
همین که یه زن وشوهر این قدر با هم خوب هستن وتو بدترین شرایط پشت همند از صدتا خونه با ارزش تره امیدوارم همیشه با هم به تمام ارزوهایتان برسید
خیلی جالب بود
واقعاً توکل خوبی داشتید پس من باور کردم که اگه به خدا توکل کنم و پشتکار خوبی داشته باشم می تونیم در تصمیمامون موفق بشم
انشا الله که زندگی خوبی داشته باشید راستی همیشه تو کار خدا من می مانم که می فرماید ما از جای به شما می رسانیم که شما انتظار ندارید
حالا داره اذان میگه در همین وقت عزیز از خدا می خواهم که جوانان مجرد هرچه زودتر هزدواج کنند و صاحب خانه بشن و یک زندگی مورد رضای حضرت حجت (عج) داشته باشن
از اين كه نا اميد نشدى خوشم مياد حالا چه با وام و قرض گرفتن خونه گرفتن باشى يا نه مهم اينه كه بعضى ها هستند كه با داشتن پول بلد نيستند كه خونه بخرند
منم مثل شما با تلاش یه آپارتمان هفتاد متری خریدم ولی الان دارم میبینم بیخوده آدم پولشو بخوابونه واسه اینکه صاحبخونه بشه الان دارم میفروشم که پولشو تو کار بندازم
ایول انشاءالله یک روز تو محله من یعنی کامرانیه خونه بگیری
خدایا شکر.منم تقریبا بدون پس انداز خونه دار شم.انجام بعضی کارها از فکر کردنش راحت تره.فقط باید به خواستن برسیم تا همه چبز روبه راه بشه پس اول صبر بعد توکل...
نکنه ناامید بشی...
اون که هدیه میده قد خودش میده واسه خدا 20 میلیون و 200 میلیون و 2 میلیارد فرقی نمیکنه لا اقل یه 200 - 220 متری تو پاسداران میخواستی
خیلی عالی واقعا خوش بحالت من الان 1سال دنبالم البته پول ندارم کسی رو هم ندارم نه زامن بشه وام برداره نه پدر مایه داری دارم نه مادر پس وقت می تونم برای اینکه حداقل یک نفر دیگه هم خانه دار شد خوشحال بشم .خیلی خوشحالممم که تونستی
ما هم با کلی بالا و پایین کردن طلا و وام و ماشین و ... اسفند 89 رفتیم پای معامله بخاطر متری صد هزار تومن نه شوهر من زیر بار رفت نه اون صاحب ملک بهر حال عید شد و بعد از اون خونه متری یک میلیون و نهصدی شد چهار میلیون و ما دیگه باهمه ی اون پولایی که داشتیم نتونستیم دیگه خونه بخریم آخه این انصافه قیمتها دو سه برابر بشه ...
اینا همش درست اما تو علاوه بر سمج بودنت حمایت داشتی ... من یه دختر 21 ساله با 1 مادر بیمار و پدر سن بالا با شغل کارگری و 3 تا خواهر که 2 تای دیگشونم دم بختن ، مستاجریم و الان تو شهریور سال 92 یه خونه داغون اجاره کردیم 5 تومن ماهی 500 که صاحبخونه قول داده بود رنگ و نقاشی کنه ولی دید که ما از طرف صاحبخونه قبلی تحت فشاریم زد زیرش... اگر بخ خاطر خواهر 9 سالم نبود خودم رو میکشتم... هیچ حماینتی هم نداریم نه عمو نه عمه نه خاله... تازه هیچ کس حتی نزدیک ترین دوستا هم حاضر به ضمانت نمیشن تا یه وامی چیزی جور کنیم. من کار میکنم خواهر بزرگم درس میخونه. کمک خرج خونه هم هستم
پشتکارت خوب بود و اونم بخاطر حمایت فکری همسرت بوده نه خودت اگه کمکهای اونا نبود حالا حالاها خونه دار نمیشدی . الان که قیمتها وحشتناک شده خونه دار شدن آرزوی خیلی از جوونهاست . به لطف دولت مردهامون دیگه تبدیل به رویا شده .. منم بیست میلیون پول دارم و کمترین خونه شرایطی که داخل تهران پیدا کردم 80 میلیون نقد نیخواد
تبریک میگم،قصه نویسه خوبی هستی.دقیقا عین حسینی بای که از یه دارنده ی مازراتی گزارش تهیه کرد و مالک 30ساله ی خودرو گفت:ازدست رنج شخصی خریدم واین حاصل کار و تلاشه ه ه ه ه ه !
خونه خریدن بدون قرض و وام یه رویاست
خوش ش ش ش ش به حالتون
سرنوشت شما مثل همه جوانان دیگر است امیدوارم داستان زندگی تجربه ای برای اجاره نشینان مثل خود من باشد
سرنوشت شما مثل همه جوانان دیگر است امیدوارم داستان زندگی تجربه ای برای اجاره نشینان مثل خود من باشد
كمكهاي مادر و مادرزن و به خصوص خانومتو هيچوقت فراموش نكن . هر دختري قبول نميكنه اين شرايط رو و اينطوري پشت همسرش واينميسته
تلاشت قابل تحسینه و کمک خدا کاملا مشهود. موفق باشی.
من اراک زندگی میکنم
نامزدم اهل شیرازه
باباش گفته تا نری اصفهان خونه بخری دختر بهت نمیدم
منم فعلا دانشجو تشریف دارم و عاص و پاس. دعام کن شاید دعات گرفت.
مبارکتون باشه ما18ساله مستاجریم خوش به حالتون
آفرین بر شما و خانم تون که با پشتکار و توکل بر خدا پیروز شدید . شما بهترین خونه دنیا رو دارید چون برای رسیدن بهش زحمت کشیدید مبارکتون باشه ان شاء الله خونه های بزرگتر و پربرکت تر
من حوصله نظر دادن توی سایت ها رو ندارم و این اولین باریه که دارم نظرمو مینویسم.ولی میخوام بهت بگم دمت گرم خیلی باحالی این خونه هم که بدست اوردی چون حاصل دست تلاش خودته خیلی ارزشمنده چه فایده 200 متر تو زعفرانیه هم داشته باشی ولی پدرت رات گرفته باشه مطمین باش چون ادم خودش زحمت نکشیده قدرشم نمیدونه وزود از دستش میده بازم دمت گرم ایول
سلام من هرروزبه سایت شماسرمیزنم قصدداردمطالب موردعلاقه رادرسایتم منتشرکنم بامنبع ولینک به سایت شمادرصورتی که مخالفتی نداریدممنون میشوم درسایت http://www.rozpatogh.irاعلام کنید باتشکر
غىرواقعى شبىه رمان بود من که باورم نشد
دمتون گرم انشااللّه خدا بازم كمكتون ميكنه قسطاتونو ميدين،من هم نامزدم اما بخاطر نبود پول ونداشتن مسكن يك سال ونيمه نامزديم
ماروهم دعاكنين خونه بخريم اما خداييش خيلي باحوصله اين،نااميدنشدين بااين همه مانع ها!!!!!خونتونم مبارك باشه
دمت گرم _تو آرزوی خونه دار شدن داشتی و باور داشتی بهش میرسی پس خدا بهت کمک کرد و تو رو به آرزوت رسوند.ان شا الله خونه بزرگتری نصیبت بشه
مشنگ مسخره خوبی میشی ...
سلام
من نوشتتونو با دقت خوندم . سرذ درد گر فتم . به نظرت یه خونه ارزش این همه بدو بدو و دردسرو رو انداختنو داشت؟!!!!!
هر چیزی یه ارزشی داره ...
من حاضرم تو خونه مستاجری 200 متری باشم ولی تو خونه 40 متری خودم نرم ...
خوش به حالتون کاش ماهم خونه داشتیم البته ماچندسال پیش با همین روش یه خونه مثل این خریدیم ولی بعد به مشکل خوردیم ومجبورشدیم بفروشیم وقرض وقوله هامونو بدیم وحالابعداز 20سال زندگی مشترک آرزوی داشتن یه خونه شخصی رودلمون مونده
واقعا باورم نمیشه آدمهایی مثه شما واقعی باشن.من یکساله نامزد دارم نامزدم نه تنها برا زندگیمون تلاش نکرد حتی کارشو رها کرد ماشینشو فروخت پولشو خورد من واقعا متاسف شدم برا نامزدم
سلام تقریبایک همچین اتفاقی هم برای پسرهای من هم افتادانهافقط 17ملیون پول داشت ومهمترین وبهترین چیزی که درزندگی داشته ودارددعایی است که پدرش ومن درحق انهامیکنیم ویکی هم همسربسیاربسیارخوبی که دارتدانهاهردوشاغلندوباوجوداینکه پسرهایم ازانهاکمک مالی نخواستنداماانهاچه درخریدان وچه دردادن قسط به همسرشان کمک می کننددرضمن نگفته نماندکه من نمازحضرت زینب راخواندم که مخصوص خانه دارشدن است وخواندن ان به این صورت است
69 سکه پول به عنوان صدقه کنارمیگذاری {چون نام حضرت زینب به خروف ابجد69میشود}فرقی نمیکندکه سکه هاچه قدری باشدبعد14روزبعدازنمازدورکعت نمازبانیت دورکعت نمازتوسل به خضرت زینب میحوانید
دززکعت اول بعدازخمدسوره قدرودررکعت دوم بعدازحمدسوره کوثررامیخوانیدوبعدازسلام14بارسوره قل هوالله رامیخوانیم وبعد69تاصلوات میفرستیم واین نمازواذکارراهدیه میکنیم به روح بی بی دوعالم حضرت زینب ع بعدازخریدخانه سکه هاراصدقه بدهید
باورکنیدمن هم برای خانه دارشدن خودم وهم بچه هایم خواندم سریع حاجت میده ظرف یکی دوماه صاحب خونه میشیداگرنشداین نمازرادوباره بخونیدناامیدنشیدمن به هرکس یاددادم خونه دارشدالبته خدارافراموش نکنیدوسرنمازهمه مستجرهارادعاکنیدهرکس انجام دادوخونه خریدبرای شادی روح پدرم فاتحه بخونه {ومدیونیداگراین نمازرابه کسانی که مستاجرهستندیادندید }
مادر زن وهمسر خوبي داشتي كه صاحب خانه شدي وكرنه ............
منکه خیلی خوشم اوم زندگی.اینجوری شیرینه منم ارزو دارم یه خونه هرچند کوچیک داشته باشم یه.فکرایی.هم دارم که خیلی شبیه فکرای شماست
دوست عزیز خداوند همیشه پشت پناهتون باشه نمی دونم چه چوری همش پشت سرهم رفتی بانک اخر راضی کردی ریس بانک فکرنکن اون ریس بانکی که میگفتی بازنشست شده من پرسیدم ازش ازدست شما فرار کرده بود اگه الان بری همون بانک پشت میزه شوخی کردم فدات شم ازخداوند میخوام بیشتر ازاینها هم براتون بده انشالاه
ما تهران زندگی می کردیم نتونستیم خونه بخریم پاشدیم اومدیم شهرستان شااااید بتونیم بخریم بازم
نتونستیم
تنها مزیت شهرستان این بود که خونه 65 متری تبدیل شد به خونه 135 متری هر دوشم مستاجر بودیم
برام دعا کنین اگه ممکنه بچه ها:/
هر انسانی برای هر کاری که میخواد بکنه اگه تلاش کنه بهش میرسه، خواستن توانستن است، ولی اگه تونستی یه شبه به آرزوت برسی هنر کردی
سلام من امروز از اين كه براي خريد جهازم به هر دري كه ميزنم بسته ميشه نا أميد شدم، ولي با خوندن مطالب شما بازم تلاشم از سر ميكيرم و ميكم من ميتونم خدايا به اميد تو،موفق باشيد.
جالبه، من چند روزه ازدواج کردم، من کار خوبی دارم با حقوق خوب اما پس انداز مناسبی ندارم، الآن مشکل خونه دارم، در به در دنبال وام هستم، ضامن هم دارم اما شرایط بانکها واسه وام دادن سخته، 40 تومن وام میخوام همش میپیچونن، بجاش طرف میلیاردی وام میگیره هیچکس دنبالش نیست...
چه قدر حوصله سر بر..
سلام
من يك خانم هستم با درآمد عالي خيلي پس انداز كردم تا 60 ميليون جمع كردم و يك دوره بيمار شدم و امور مالي خونه دست همسرم افتاد كه بيكار بوده و هست و هميشه از من پول تو جيبي ميگرفت ولي همشو خرج كرد و منو نااميد كرد
عکس زنش کو
خوش بحالتون.ماکه نه طلایی داریم.نه ادمای پولداری ک بخوان وامشونوبدن.یاپول قرض بدن.تازه8ساله داریم جون میکنیم.پدر وپشتیبانی هم نداریم.حسرت ی خنده تودلمون مونده.چ برسه خونه.
قصد جسارت ندارم ولی ایشون همش با قرض و وام تونسته این خونه رو تهیه کنه ، من و همسرم چون ضامن نداشتیم حتی وام ازدواج هم نگرفتیم اما خدا رو شکر بدون کمک کسی و قرض کردن حتی یک ، یک ریالی الان هم خونه خریدیم و هم ماشین ، من و همسرم با تمام وجود کار کردیم و زحمت کشیدیم من نه جهیزیه آنچنانی داشتم و نه حتی سیسمونی برای پسرم اما خدارو شکر با کار و تلاش الان هم تمام لوازم منزلم را هم از نو خریدیم
اين همش داستان گذاشته رو هم باور نكنيد
پاسخ ها
ستاره
باور كن ي كسيايي رو ديدم كه خونه خريدن با 20 ميليون توي جاهاي درجه يك شهر نه ولي خونه خريدن توي شهر نه اطراف شهر حتما راهي هست اونم معجزه
همون نمازيكه گفته بخونيد توي متنها نوشته معجزه واقعا وجود داره منم تجربش كردم عزيزم
و من الله التوفیق
فقط اینو به شما میتونم بگم
که مرد زندگی هستید.
تبارک الله
احمد
خوبه باز دورو بريات و مامان و مادر خانم و اينا رو داشتي
مني كه هيچيكس ندارم جز خودم و خدا كيو بيارم ضامنم شه يا واسم طلا بفروشه؟؟؟؟؟؟؟؟
باز موفق باشي
پاسخ ها
هرگز نگووو نميشه خدا هست خدا هست فقط خدا فقط خدا
معجزه نقش مهمي داره تو زندگيت باورش كن بورو داستانهاي راز رو بخوننننن وايييييي عالين
سلام
اومدم بگم خيلي خوشحالم و به لطف خداي مهربانم تونستم ي وام 20 ميليوني از محل كارم بگيرم و 10 ميليون طلا داشتم كه فروختم قبل از پايين اومدن قيمت طلا و با كمك خداي مهربانم ي خونه توي كيهاني ( خيام شمالي ) پيش خريد كردم و ماهي 5.000.000ريال هم قسط پرداخت ميكنم به محل كارم و 15.000.000ريال هم به صاحب پروژه پرداخت ميكنم خونه 55 متر با پاركينگ و انباري بازهم خدارو شكر كه موفق شدم با كمك خداي مهربانم
ما هم بالاخره یه روز خونه دار میشیم
ما هم بالاخره یه روز خونه دار میشیم
انسانی که فکر آیندش بکون مطمئن باشد که به همه ی خواسته هاش میرسه.به درود
مبارکتون باشه
چقد خوبه که هم خونه دارشدین و هم مهمتر از اون این یه موفقیت بسیییار بزرگه که شما و همسرتون پابپای هم و باتلاش تونستین بهش دست پیدا کنین واقعا جای تحسین داره و پایه های زندگی رو محکم میکنه...الان ک اینو مینویسم ماهم آرزوی خونه دارشدن داریم.امیدوارم وقتی به آرزومون رسیدیم دوباره بیام این پیامو بخونم و برای همه ی مستاجرا دعا کنم....برای ماهم دعا کنید...
هر چند خیلی گذشته از ماجراتورن اما امیدوارم کردی.
داستان جالبی نوشتی.
خیلی هم مثبت بودی.
موفق باشی.
من و همسرم هیییچ کمک مالی که نداشتیم ازدواج کردیم.من قبل ازدواج پنج سالی بود که کار میکردم و 20_30 میلیونی طلا و پول داشتم برای جهازم.همسرم هم 35تپمن داشت.گذاشتیم پولهامون رو روی هم و دو جا وام برداشتیم و خونه خریدیم.وام ازدواجمون رو دادیم برای مخارج عروسی و طلا و بازسازی خونهه.43متر بود نواب.من هم تو یک سال عقد پول جمع کردم و جهاز خریدم.عروسی کردیم و با پول کادوها و یک سال بعدش با کلی تلاش و پس انداز تونستیم ی خونه بزرگتر تو ی محله بهتر تو شرق تهران بخریم.برای عید هم مقداری من و همسرم جداگونه پاداش و کادوی ازدواج از سرکار گرفتیم که دادیم ماشین بهتر و صفر گرفتیم.با تلاش میشه.همسرم هرماه به خانوادش هم کمک میکنه
سلام دوباره اومدم
اسفند ماه خونه رو تحویل میگیرم الان کابینت دیدم شوفاژ دیدم و ی چند تا وسیله برای خونم که کم دارمش الان ی جورایی خوشحالم انگاری دارم اسباب کشی میکنم به کاخ سفید هههه
ولی خدای مهربانم دوست دارم به من کمک کردی دوباره سرپا بشم
همسرم رفته سر کار بعد 9سال اونم با بیمه دیگه از پدرش جدا شده خوشحالم
دمش گرم با این پشتکار و انگیزه احتمالا الان تجریش خونه خریده
سلام ، ماهم بسختی دونستیم یه خونه 55متری بخریم ، حتی حلقه ازدواجمونو هم فروختیم ، اگه خواستین این طوری صاحب خانه بشین بایدصبورباشین وناامید نشین -
من و همسرم مهدی الان 7 ماهه که ازدواج کردیم
و دو ماهه تصمیم گرفتیم که خونه بخریم بدون هیچ پشتوانه مالی ولی به هر دری که می زنیم بسته است از هر سمتی که میریم بن بست!
امروز یه تلاش دیگه کردیم که از بانک مهر وام بگیریم ولی گفتند حقوق تون پایین
قرار شد فردا من برم و درخواست وام به نام خودم بدم شاید با حقوق من قبول کنن ولی اگه بازم نشه دیگه هیچ راهی برامون نمی مونه جز "نخریدن خونه"
منم به معجزه اعتقاد دارم....ما هم هیچ کمکی جز خدا نداریم و در ضمن جز سی میلیون تومان پول که ماشین رو بفروشیم و پول پیشمونو از صاحبخونه بگیریم...یعنی اگه خونه بخریم خدا دوباره معجزشو به ما نشون داده واسه همه بی خونه ها دعا میکنم خونه بخرن...الهی امین
ما هم دنبال خونه هستیم من خیلی شنیدم اونایی که خونه دار شدن فقط نصف پول خونه رو نقد داشتن و بقیه اش همه قرض و وام بوده پول خونه رو خدا می رسونه مبارکشون باشه
سلام ما بعداز سیزده سال مستاجری خونه خریدیم همه پس اندازمونو دادیم حالاخونه کابینت وپکیج وکمددیواری وحفاظ و.... نداره ماهم یک ریال نداریم که ایناروتهیه کنیم ولی مطمئنم خدا خودش جورمیکنه امیدوارم همه مستاجرهاصاحب خونه بشن یه ذکرخوب هم یادتون میدم برای همه مشکلات سخت نافع هست سی هزاربار ذکراستغفرا... واتوب علیه عددش خیلی بزرگه ولی زمان زیادی نمیخواد توماشین یاموقع تماشای تلوزیون یاپیاده روی تند تند میشه گفت وزود تموم میشه لازم نیست یه روزه تمومش کنید هرچندروزکه طول کشید مشکل نداره ولی ردخورهم نداره امتحان کنید هم برا خونه دارشدن هم حاجت های دیگه
من تجربه پول داشتن و خونه نخریدن رو سال ۹۱ دارم صاحبخونه ها اکثرا از فروش خونشون منصرف شده بودند وبعد هم قیمتها یه تکان شدید خورد.
ولی با این وجود من توکلم به خداست و هر شب سوره واقعه را میخونم معجزه اش رو هم تو زندگیم دیدم الان هم پس انداز مالی خوبی برای خرید خونه دارم وهم یک موقعیت شغلی خوب پیدا کردم دقیقا مصداق ایه ۳ از سوره طلاق(( و از جایی که تصور نمی کند ،به او روزی می رساند و نیازهای زندگی اش را برطرف می سازد.و هرکس بر خدا توکل کند ،خدا برای تامین سعادت او بس است؛چرا که خدا کار خود را به انجام می رساند .و خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است. )
من ارامشی را که در زندگیم دارم مدیون همین ایه های قران هستم.
تو هیچ کدام از مراحل زندگی ناامید نشید.تلاش کنید و توکل به خدا داشته باشید .
تبلیغ بانک مهههههههههههههر بود خخخخخخ
اخه با این همه گدا بازی و قرض از این و اون و اذیت کردن خانومت و همین اول همه طلاهاش رو فروختی و از مادرش قرض گرفتی و...ارزش داشت این خونه رو بخری؟!مثل اینکه واسه خرید خونه زن گرفتی.خوب میذاشتی چند سال دیگه سر حوصله وقتی درامدت بیشتر شد.واقعا خانوم فداکاری دارید قدرش رو بدونید
خسته نباشی پهلوان
کمر رستم رو شکوندی
حتما پول قسط و قرض و وام خودت رو مامان جونت پرداخت میکنه که اینقدر خوشحالی
دوست عزیر خیلی عجیب هم نیس خواستن و توانستن هس همین
برای ما هم دعا کنید خیلی بدهی داریم شوهرم بیکاره مستاجریم التماس دعا
خداراشکر
ما که ازدواج نکردیم و یتیم هستیم و بی خانمان مسولیت یه خاهر معلول به گردنمه و تهران کارگری و کلفتی میکنم تو خونه ها تا برای اون اقوامی که خاهرم تو خونشون میمونه پول بفرستم تا بیرونش نکنن..به هر نهادی شخصیتی رو زدم با حقارت جوابمون رو دادن..توی اینترنت و هر جایی که به نظرم میرسه دردمو میگم تا فرجی بشه اگر کسی خاست بخاطر رضای خدا کاری بکنه لطفا کمکم کنید..سید علی
من ک اصلا امید ندارم دوازده ساله عروسی کردم دوتا پسر دارم پسر بزرگم یازده سالشه هر کی پیام منو دید برام دعا کنه
سلام
این داستان پر از باگه!
اولاً که موسسه مهر با دستور رئیس جمهور هم امتیاز وام کسی را به کس دیگه ای نمیده مگر خانواده درجه یک!
دوماً شما سر حساب باید ماهی سه چهارتومن کنار می ذاشتی!
درسته زحمت زیادی کشیدین و با وام و قرض جلو رفتین همین کارم عرزه میخواد که خیلیا ندارن به هر حال بهتون تبریک میگم .
اين همه قسط فقط ماهي ٥٠٠
مگه ميشه مگه داريم
با سلام
تبریک میگم امیدوارم همیشه موفق باشید.
برا من که نه کسی دارم بهم پول بده نه ضامنم شه دعا کنید که ی روز منم خانه دار شم
اونی که شما خریدی خونه نیست. البته توهین و جسارت نباشه
شما کلا وام گرفتی با هشت میلیون خودت داشتی. چطور ممکنه؟ چقدر قسط میتونی بدی مگه
توجه صرف به سود كوتاه مدت بدون توجه به ريسك يعني ورشكستگي ٨٠ درصد فعالين اقتصادي
✍️ محمد حسين اديب
جالب بود
سال۸۸ بله میشه خونه خرید ولی سال ۹۷ الان نه
کاش ماهم میتونستیم خونه دار بشیم کاش از این زیر پارکینگ نمور نجات پیدا میکردیم با اینکه ما تو شهرستانیم نمیتونیم خونه بخریم فقط اجاره خونه و اجاره مغازه و خرج زندگی میکنیم پس انداز نداریم دارم از غصه میمیرم بعد ده سال زندگی همش آرزوی مرگ میکنم به آینده ی بچم فکر میکنم دعام کنید
پاسخ ها
نه خواهرم نگران نباشید تلاش فراوان همراه با توکل به خدا ان شا اله شما هم خونه دار میشین
سلام
من در سال 99 این کامنتو میزارم
بنظرتون این داستان برای وضعیت الان بیشتر شبیه یه جوک فوق تلخ نیست؟