فرشتهها در اين خانه زندگی میكنند
اينجا خانه آرزوهاي مهشاد و ابوالفضل است زوج خوش سليقهاي كه تمام شهر را دنبال وسايل خانه شان گشتند و از هيچ كدام از ايدهآل هايشان كوتاه نيامدند.
آنها از فروردين همين امسال شروع به خريد جهيزيه ميكنند و تا شهريور كه رسما زندگي مشتركشان را شروع كنند، خانه را با كمك مادر مهشاد ميچينند. خود عروسخانم هم از قبل پيگير صفحات دكوراسيون خانگي اينستاگرام بوده و ميگويد براي مبلمان خانه از اينستاگرام خيلي ايده گرفته است. مهشاد ميگويد: «همه به خانه ما ميگويند خانه عروسكها، ولي من خودم خانه رويايي را بيشتر دوست دارم چون وسايل و رنگهاي اين خانه به ما خيلي آرامش ميدهد.»
دلم نميخواست روي ميز ناهاخوري از آن شمعدانهاي نقرهاي پرزرق و برق بگذارم. براي همين دنبال چيزي رفتم كه به دكوراسيون خانه بيشتر بيايد و در عين حال توي ذوق هم نزند. دوست نداشتم وسايل خانه خيلي مدرن و فانتزي باشد. اين شمعدانها را از «بلور گالري» در اميرآباد خريدم كه از شانس خوبم بهخاطر بدنه برنزيشان با لوستر خانه ست شدند.
فكر كنم تا اينجا فهميده باشيد كه چقدر از وسايل پرزرق و برق فراري هستم. در حقيقت تنها وسايل كريستال خانه همين لوسترهاي پذيرايي و ست سه تكه كريستال است. من و ابوالفضل براي خريد لوستر همه نمايشگاه بينالمللي لوستر را كه در ارديبهشت برگزار شد، زیر پا گذاشتیم اما در نهايت چند ماه بعد اينها را در اولين مغازهاي كه در لالهزار ديديم، خريديم. آباژور كنار كاناپه سومين و آخرين عضو كريستال خانه من است. وقتي خريدمشان خيلي ساده بودند، از لوسترفروشي خواستم يك رديف گوي اضافه به من بدهد. اگر دقت كنيد ميبينيد زير كلاهك آباژور چهار رشته گوي شامپايني رنگ آويزان است كه خودم براي اينكه از سادگي درشان بياورم با چسب نصب كردم.
شايد براي خيليها عجيب به نظر بياید كه آينه عقد كسي از جنس رزين باشد چون تقريبا هيچ شباهتي به آينههایي كه معمولا سر سفره عقد ميبينيد، ندارد ولي بهخاطر كنسول همراه آن و حس آنتيك و قديمي بودني كه ميدهد خيلي دوستش دارم. براي اينكه ديوار اتاقي كه آينه را در آن آويزان كرديم خالي نباشد، يك فرشته هم سفارش دادم كه جفت آينه شود. خريد آينه خيلي مقرون به صرفه شد و حدود 300 هزارتومان و فرشته هم 30 هزارتومان درآمد.
اگر سري به خانه ما بزنيد، در جاهايي كه انتظارش را نداريد فرشتهها شما را ميبينند. گلميخ پردهها، مجسمه كنار آينه، مجسمه روي بوفه و پايه شمعدانها همه شكل فرشته هستند. يادم ميآيد ديگر از پيدا كردن گل ميخ ساده و برنز رنگي كه به خانه بيايد نااميد شده بوديم كه در يكي از آخرين مغازهها فروشنده اين گلميخهاي فرشته را به ما نشان داد.
اگر شما هم مثل من ميخواهيد از دردسر اينكه هربار كه كسي خانهتان ميآيد از شما سوال كند «پس حمامتان كجاست؟» خلاص شويد، يكي از اين تابلوهاي كوچك را روي در حمام بزنيد تا خيال همه را از بابت مجهز بودن خانهتان راحت كنيد!
ظروف چيني روي ميز پذيرايي خانه را تكهتكه خريدم و با هم ست كردم. الان در بازار چيني گلريز زياد پيدا ميشود. قندان را 18 و قوري را 70 هزار تومان خريدم. براي جاي ليپتون هم يك ظرف مستطيلي گلدار خريدم كه آن را كنار قوري ميگذارم. اين اردوخوري را از تجريش خريدم و با بيسكويتهاي كرهاي پر ميكنم. ظرفي هم كه پاي سيب را در آن گذاشتم يك ست سه تكه است كه 120 هزارتومان شد. خيلي به كار ميآيند؛ هم شيريني ميشود در آن سرو كرد و هم لازانيا به سبك ايتاليايي در آن پخت!
پرده اتاق خوابم را اگر ببينيد به روح خانه پي ميبريد. خانه با رنگهاي آبي و صورتي درست شده است. همه پردهها را به يك مغازه سفارش دادم و همانطوري كه دوست داشتم مدل سادهاي دارند. آباژور و تلفن روي پاتختي اتاق خواب هديه مادر همسرم است كه به طرز عجيبي به چيدمان منزلمان ميآيند و كنار رنگهاي پرده مثل نقاشي كتاب داستانها شدهاند.
قبول داريد كه نميشود وقتي همه وسايل خانه چوبي و مات هستند، اين وسط ميز تلويزيون جنس براقي داشته باشد؟ پيدا كردن ميز تلويزيون هم از آن پروژههاي وقتگير بود كه در نهايت در دلاوران با قيمت 400 هزارتومان گمشدهمان را پيدا كرديم.
بوفه پذيرايي را از يافتآباد خريديم. با اينكه دنبال بوفه سفيد بوديم ولي چيزي كه چشمان را بگيرد، پيدا نكرديم. حين گشتنهاي طولانيمان براي پيدا كردن بوفه خيلي اتفاقي در ويترين يك مغازه اين بوفه را ديديم. به فروشنده سفارش داديم كه رنگ گلها را ست پارچه مبلمان بزند. فرشته روي بوفه را از گالري محيا به قيمت باورنكردني شش هزار تومان سفارش دادم و بعد با اسپري سفيد رنگش كردم. قاب عكسها هم هديه مادر همسرم هستند كه شمعدانهاي جفت آنها را رنگ سفيد زدم و روي پاتختي اتاق خواب گذاشتم.
ديوارهاي سفيد خانه نبايد خالي ميماندند. بايد كاري ميكردم وسايل خانه جلوه خودشان را حفظ كنند. دنبال قاب عكس برجستهاي بودم كه طرح و رنگش مكمل ظاهر خانه باشد. قاب عكس را از مغازهاي در پونك و ساعت را از مركز خريد ظفر خريدم. تقريبا ساعت سختترين خريد جهيزيهام بود چون دنبال ساعت سفيد با عقربههاي درشت بودم و هيچجا پيدايش نميكردم.
تقریبا همه نقشهها را دو نفری کشیدیم و سعی کردیم اینقدر جست و جو کنیم تا واقعا آن چیزی که باب میلمان بود را پیدا کنیم.
نظر کاربران
این زوج خوشبخت قطعا به زمانی که صاحب یک فروند بچه ناز هستند که با دستها و لب و لوچه کثیف مشغول خلق آثار هنری روی دکوراسیون منزل هست فکر نکرده اند