خودافشاگری زنان در شبکه های اجتماعی
این روزها شبکه های اجتماعی، همچون عضوی جدایی ناپذیر از زندگی انسان های دنیای مدرن، توانسته اند مرزهای مختصات جغرافیایی دنیای واقعی را پشت سر بگذارند و ارتباطاتی جدید، راحت و در عین حال پیچیده شکل دهند.
اینستاگرام به مثابه مدیومی بری انتشار عکس، فیلم و نوشتار یکی از جامع ترین و پرمخاطب ترین اپلیکیشن های سال های اخیر است. مدیومی غیرحرفه ای که در ابتدا برای ثبت لحظه های زندگی و به اشتراک گذاشتن آنها از افرادی فراسوی ارتباطات عادی روزانه طراحی شد. اما به مرور زمان و با نفوذ هرچه بیشتر این اپلیکیشن در زندگی روزانه، اطلاع رسانی های اجتماعی، تبلیغات، و کاربری های تجاری.
قاب های مربعی که نه تنها توانست پتانسیل درونی کاربرانش را در زمینه های مختلف علا کند، که امکان دیده شدن، شنیده شدن، و خوانده شدن کاربرانش را فراهم آورد. دنیایی چهارگوش که پر است از نام هایی که هر روز بر تعداد دنبال کننده هایشان افزوده می شود، نام هایی که هر روز شناخته شده تر می شوند، و نام هایی که هر روز نقل محافل و صحبت های روزمره می شوند.
سهم ایرانیان از این مدیوم نزدیک به پنج میلیون نفر است و، طبق گزارش نیتروگرام، سهم زنان ایرانی با چشم پوشی از افرادی که هویت جنسی مجازی شان نامشخص است، فقط هجده درصد از این تعداد است. این هجده درصد در انواع صفحات با کاربری های متفاوت پراکنده شده اند. از جمله صفحاتی که عمده مخاطبان آنها زنان تخمین زده شده اند، صفحاتی مرتبط با آشپزی، مدلینگ و استودیوهای عکاسی، برندهای لباس و زیورآلات، مزون ها و سالن های زیبایی است.
اما چیزی که در درون صفحات شخصی همین زنان می گذرد، جهانی است پرکنتراست و پیچیده. قاب هایی مربعی به همراه جملاتی الصاقی که هر روز منتشر می شوند تا نمودی باشند از لحظات زندگی روزانه صاحبانشان.
اختیار در انتخاب این لحظات و تصمیم بر انتشارشان است که مرزی مشخص بین دنیاهای کاربران به وجود می آورد. انتخاب ها گاهی به ثبت لحظاتی از مهمانی ها و کافه نشینی ها و میزهای رنگین غذا محدود می شود و گاهی به خود نگاره هایی آینه ای، گاهی هم پا را از اینها فراتر می گذارد و به تریبونی برای بیان و بازتاب واقعیت های زندگی روزمره بدل می شود.
ویژه بانوان!
فضاهای درنظر گرفته شده برای زنان در مکان های شهری، مانند وسایل نقلیه عمومی، یکی از پراتفاق ترین و پرقاب ترین مکان های عمومی برای ثبت لحظاتی از حضور زنان در محیط های زنانه است. واگن هایی که از ساعات اولیه روز تا ساعت پایانی آن، هزاران مسافر را از مبدا به مقصد می رسانند. نیمی از این هزاران مسافر هر روزه زنانی با جایگاه های اجتماعی متفاوت در شغل و نقش های متنوعی هستند که برای دقایقی در اتاقک هایی که حضور جنس دیگر را ممنوع می کند، همسفر هم می شوند. سفری درون شهری و کوتاه که پر است از روایت هایی متفاوت از زندگی روزانه زنان شهری که آرام ندارند.
الهه محمدی، یکی از عکاسانی که مجموعه لحظاتی از این سفر کوتاه را ثبت کرده، درباره قاب هایش می گوید: «عکس های من حاصل لحظاتی در مسیر رفت و آمدهای روزانه درون شهری که علاقه به ثبت آن ها دارم. مترو که یکی از وسایل نقلیه مورد استفاده من است منبعی برای شکل گیری مجموعه عکسی از این فضا شد.» مجموعه ای از اتفاقات بصری متنوع در کنار همنشینی زنانی با سنین مختلف، با کادربندی هایی که هر بار مفاهیم جدیدی را در لایه های پنهانی خود می ساخت.
نمایش «تنهایی» در فضایی که پر است از ازدحام جمعیت و شلوغی های زندگی روزمره پارادوکسی عجیب می سازد که مهری یزدی در آثارش به سراغ آن رفته است. گوشه هایی امن و خلوت که یا بازتابی از تنهایی خود عکاس در فضاست و یا سکون و سکوت سایر زنان مسافر را در قاب هایی خاکستری با کنتراست پایین به نمایش می گذارد. مسافرانی غرق در افکار خود با نگاه هایی غیرمستقیم که داستان خود را با زبانی دیداری روایت می کنند. زنانی که حواسشان جای دیگری است در مقابل چشم عکاسی می نشینند که حواسش جز به آنها جای دیگری نیست. عکاس با شکار نجیبانه لحظاتی از دنیای همسفرانش روایتی می سازد خاکستری از مسافرانی خاکستری!
وجود مرزبندی های جنسیتی در وسایل نقلیه عمومی فقط به مترو محدود نمی شود، اتوبوس های درون شهری هم تن به این مرزبندی ها داده و با تمام محدودیت هایشان مجالی می سازند برای بازگویی داستان هایی کوتاه از انسان هایی ناشناخته.
تهمینه گدازگر، با ثبت قاب هایی از زندگی جاری درون این اتوبوس ها، تفاوت های بین زنان شهرش را برملا می کند. زنانی با پوشش هایی متفاوت در نقش هایی متفاوت هر بار صاحب یک فریم از عکس های او می شوند. همنشینی و معاشرت کوتاه این زنان اتفاقاتی را رقم می زند که شاید بخواهیم مخفی اش کنیم اما هرگز نمی توانیم انکارش کنیم. نیمی از بدنه اتوبوس های شهر از آن زنانی است که برای دمی در آنها خستگی از تن جسم و جانشان به در می کنند، یا همچنان که از پنجره هایش خیابان را تماشا می کنند موزیک خود را زمزمه می کنند و یا، درست شبیه اتاق شخصی شان، آینه ای در دست می گیرند و خط سیاه پای چشم خسته خود را پاک می کنند. کاری که تا پیش از این تنها در خلوت شخصی انجام می شد، حالا در مقابل چشم چندین مسافر دیگر.
خودنگاره ها (سلف پرتره ها)
یکی از پرطرفدارترین قاب های اینستاگرام خودنگاره هایی است که از بازتاب و انعاس تصویر خود عکاس در شیشه یا سایه های شدید و کشیده او در نور آفتاب تشکیل می شود و به وفور در این فضا ثبت و منتشر می شود.
تلفیق فضاهایی با مختصات جدا از هم، که در ترکیب با یکدیگر معنایی ثانویه می سازند، در کنار حضور عکاس در قالب یک فریم، مفاهیمی متنوع و غیرتکراری خواهد ساخت. روایت هایی عجیب، عمیق و خلاقانه که حاصل چیدمانی هوشمندانه از گزاره هایی متفاوت در یک قاب است. اصرار به حضور «منِ» عکاس در قاب ها و استفاده از «خود»، هم در مقام عکاس و هم در مقام سوژه عکس، به شکل گیری روایتی مشخصی از لحظاتی عمومی منجر می شود. روایتی از زبان عکاس که خود را در موقعیت های مختلف چیدمان می کند تا مفهومی فراتر از خودش به تنهایی و لحظه مورد نظرش به تنهایی به وجود آورد. عکاس از این مسیر نه تنها یک لحظه عمومی را ثبت و به نمایش می گذارد که با دخیل کردن خود به عنوان بخشی از اثر، دغدغه های روزمره و درونی خود را هم نمایان می کند.
نگار تکبیری، دانشجوی سال آخر عکاسی و از عکاسان صاحب سبک اینستاگرام، درباره خودنگاره هایش می گوید: «روزمرگی های زندگی ام را، با ثبت لحظه ای در قاب عکس و با تاکید بر زیبایی شناسی عکاسی فرمالیستی سیاه و سفید، از طریق اینستاگرام با دیگران شریک می شوم و از این مسیر می توانم به شکلی مستقیم یا غیرمستقیم آمالم را بسازم.»
نسیم گلی، یکی دیگر از عکاسان اینستاگرام، با حذف رنگ از قاب هایش ساخت ترکیب پرکنتراستی از دو رنگ سیاه و سفید، خودنگاره های خود را به نمایش می گذارد. کنتراستی که نشانی از تضادهای درونی یا اجتماعی عکاس دارد. تصاویری با فضایی بی اندازه روشن و سفید که تنها لکه رنگ خاکستری و تیره آن، خود او به مثابه سوژه اصلی زندگی درون قاب هاست. او درباره دنیای مجازی اش می گوید: «اینستاگرام برای من مثل یک دفتر یادداشت روزانه تصویری است. از بین تمام اتفاقاتی که در زندگی و اطرافم جریان دارد، لحظاتی را که بیشتر درگیرشان هستم در صفحه ام به اشتراک می گذارم. تولد و مرگ، خیر و شر، تاریکی و روشنایی، مادیات و معنویات، و... سیاه و سفید. این تضادها همیشه دغدغه درونی من بوده و زندگی ام بین این تضادها در جریان است.»
نوع دیگری از خودنگاره ها که در آثار مهشید محبوبی فر می بینیم پا را از ثبت ساده یک فریم فراتر داشته و به سمت چیدمانی از خود عکاس در کنار لباس هایی زنانه و مردانه در فضایی خالی و پر از انزوا حرکت می کند. حضور اندک عکاس در کنار مساحت عظیمی که لباس ها و سایر موضوعات از آن خود کرده اند، منجر به ساخت فضایی سوررئال و غیرواقعی شده است که نشانی است از به هم ریختگی و عدم تفکیک مرزهای واقعیت و خیال در ذهن و دید عکاس.
خود او می گوید: «سلف پرتره هایم از یک دوره انزوای ناخواسته شروع شدند. از آنجا که تنها راه ارتباطی من با جامعه هنری فضاهای مجازی بود، از اینستاگرام برای ارائه عکس هایم استفاده کردم. روحیه خجالتی و جمع گریزم باعث شد که بیشتر از هر چیز از خودم عکس بگیرم و تلفن همراهم راحت ترین راه برای گرفتن سلفی بود. عکس های اولم بیشتر بازی با نور پشت پنچره اتاقم بودند. این خودنگاره ها ادامه پیدا کردند تا جایی که مسیر جدی تری به خود گرفتند و به تلاشی برای شناختن خود و جست و جویی برای پیداکردن هویتم بدل شدند.»
زندگی در آینه!
شفق کلهر، عکاس اینستاگرام، روزمرگی هایش را در قالب سلف پرتره هایی آینه ای به نمایش می گذارد. او با انتخاب قاب هایی از زندگی روزانه اش به عنوان زن، مادر، همسر با چیدمان آینه ای کوچک در فضای درون خانه اش و بازتاب چهره خود در داخل قاب، روزمرگی هایش را ثبت می کند. عکس هایی که ساختارهای بصری را در هم می شکند. و با ایجاد فضاهایی تلفیقی مفهوم زمان را هم به چالش می کشد. گاهی بخشی از عکس ها و خاطرات گذشته می شود، گاهی بخشی از ریتم حالِ در گذرش و گاهی هم بخشی از زندگی فرزند کوچکش که نمادی از آینده خود اوست.
درهم نوردیدن زمان ها و بُعدها و فضاها در یک قاب، در موقعیت هایی بسیار آشنا و ملموس در مختصات زندگی یک زن، مادر، همسر، نشانی است از کشش عکاس به ثبت غیرمعمول هر آنچه معمول است. میزانسن هایی آشنا و تکراری که با هوشمندی در ثبتشان، به مربع هایی سیاه و سفید بدل می شوند تا داستان روزانه زنی با چند نقش را روایت کند.
کلهر در مورد مجموعه عکس هایش می گوید: «روایت زندگی من و فعالیت های روزمره ام در قالب خودنگاری در فضای مجازی با استقبال خوبی رو به رو شد که من را بر این داشت که جدی تر به این مقوله بپردازم. روایتی ساده از بودنم در میان اشیا و دیگران. بودنی که هویت تو را می سازد و مسئولیت های تو را گوشزد می کند. ایده اولیه بسیار ساده بود و تا انتهای پروژه بسیار ساده پیش رفت. آینه ام آینه آرایشی کوچکی بود که هر زنی در خانه دار، آینه ای که در طول تاریخ هنرهای تجسمی نمادی از بازتاب زیبایی زن بوده و من از آن به عنوان یک رسانه استفاده کردم. قابی که حضور من و گاه نادیده شدن من را گوشزد می کند.»
حریم خصوصی و خودافشاگری زنان
جوامع شرقی به واسطه قدمت و تفکر لایه ای که نمود بارزش در عرفان شرقی و طی طریق کردن دیده می شود، تا سال های اخیر تاکید زیادی بر حفظ چهارچوبی به نام «حریم» داشته اند. حریم خصوصی که حتی در نوع معماری اندرونی و بیرونی هم خود را نشان می داد، در سال های اخیر با گسترش هرچه بیشتر ارتباطات و نزدیک تر شدن انسان ها به یکدیگر و کوچک تر شدن دنیای بزرگ سال های قبل، دستخوش تغییراتی شده است. دیگر حریم شخصی و عمومی با همان تعریف قدیمی اش، به خصوص برای زن ها، رایج نیست و افراد با اختیار خود و به جهت بیان افکار و عقاید خود و ایجاد ارتباطات بیشتر، دست به خودافشاگری هایی می زنند. بیان اتفاقات روزانه، توضیح عمومی «خود» و دنیای شخصی برای افرادی که ناشناخته اند.
مسئله امنیت و حفظ حریم افراد در فضای اینستاگرام که بیشتر مدیومی عکس محور است، این روزها به کلافی درهم باف شبیه است. تعریف و انتشار دنیای شخصی برای ایجاد همذات پنداری در انسان ها و شکل گیری روابطی افزون تر، از یک سو، سوءاستفاده ها و در دسترس همه بودن این عکس ها و قابلیت بازنشرشان، از سوی دیگر، مسائل و مشکلاتی را برای کاربران به وجود می آورد؛ از انتشار عکس و فیلم های خصوصی افراد و بازیگران مطرح تا محدودیت های اجتماعی و شغلی بیشتر برای قربانیان.
شاید تعریف «حریم خصوصی»، با توجه به تغییرات اجتماعی و فرهنگی جامعه، به واکاوی دقیق تری نیاز داشته باشد. ترکیبی که معنایش در طول زمان دستخوش تغییراتی بنیادین شده است و این روزها در تعلیق یافتن معنای حقیقی اش دست و پا می زند.
شهرت های مجازی!
با یک نام کاربری و چندین عدد، هویتی جدید ساخته می شود؛ هویتی که اصالتش به اعداد تاریخ تولدش نیست، اصالتش به تعداد لایک ها و شست های رو به بالاست. هرچه اعداد بیشتر، نام ها پررنگ تر، هرچه تعداد دنبال کننده ها افزون تر، شهرت ها بیشتر و بیشتر.
این فضا پر است از افرادی که دیگر نام اصلی شان هم صدازده نمی شود. تنها نام و نام خانوادگی شان، نام کاربری و اعدادی است چسبیده به هم که همه هویت صاحبانشان را نشان می دهد. اگر تا سال های قبل مدت ها زمان می برد تا نام کسی بر سر زبان های بیفتد، این روزها، به قول اندی وارهول، آدم ها در عرض یک ربع ساعت معروف می شوند.
آدم های عادی رفته رفته به سلبریتی های دنیای مجازی تبدیل می شوند و هرچه عکس های عوام پسندانه و خوش رنگ و لعاب بیشتر منتشر کنند، بر تعداد اندوخته اعدادشان هم افزوده می شود. تجارتی از جنس اعداد و ارقام!
شکل گیری جمع های دوستانه با خزانه هایی پر از اعداد برابر، در کنار تبلیغاتی که سلبریتی ها برای هم می کنند و یکدیگر را منتشر می کنند، بیشتر شبیه به سیرکی از روابطی تو در تو و پیچیده است تا ارتباطاتی نزدیک و فارغ از نام و عدد.
در این میان هستند زنان و دخترانی که مدام سوژه عکس های زیبا می شوند؛ عکس هایی با کیفیت بصری بالا که تصویری واحد از دخترانی با پوشش و ظاهری تقریبا مشابه، از طبقه اجتماعی و اقتصادی مشابه، و لبخندهایی مشابه را بازتاب می دهد، که هرگونه یگانگی فردی را زیر سوال می برد. ترویج و بازنشر این دست تصاویر نه تنها بر میزان شناخته تر شدن افراد کمک می کند که الگویی ساختگی در ناخودآگاه مخاطبان این عکس ها خلق می کند؛ الگویی با تعریفی واحد از زن زیبای این روزهای جامعه! الگویی که آنها را از آنچه هستند دورتر می کند و کششی عجیب برای شبیه این الگو شدن در آنها به وجود می آورد. و بدین گونه است که ترکیب چند حرف و عدد و خلق یک نام کاربری کالری تصاویری می سازد که صاحبانشان را به قدرتمندان مدرن دنیای اعداد و ارقام بدل می کند!
فرهنگ سازی های مجازی!
قدرت انتخاب و اختیار در نمایش جنبه های مختلف زندگی روزانه و شریک شدن آنها با سایر افراد در اینستاگرام گاهی فقط در حد و میزان یک نمایش ساده چهارگوش نیست، بلکه منجر به فرهنگ سازی و ایجاد سلیقه ای عمومی بین مخاطبان می شود. این اتفاق در صفحات پرمخاطب نمود بیشتری خواهد داشت. از باب شدن اقلام پوششی و طرح های گلدار و خالدار و... تا- به صورت ناخودآگاه- ترویج سبب زندگی پرهزینه و لوکسی که بیشتر به مصرف گرایی شباهت دارد. اما نقش زنان نه تنها به عنوان عمده مخاطبان این دست عکس ها، که حتی در ایجاد این فرهنگ هم قابل تامل است.
تعریف، توضیح و توصیه برای خرید از فروشگاهی خاص، برندی خاص با قیمت هایی عموما بالای سطح متوسط اقتصادی جامعه و ایجاد نیازهای کاذب در مخاطب موجب ترغیب بیشتر او برای داشتن و مالکیت بیشتر هر آنچه به مد و سلیقه عده ای نزدیک تر است می شود. همه گیر شدن نوع لباس و زیورآلات تا لوازم منزل و مبل و ظروف و... که بیشتر به ویروسی واگیردار شبیه است، از پیامدهای به اشتراک گذاشتن این قبیل عکس های شخصی از دنیای شخصی است.
الگوهای مصرف زندگی انسان ها در دنیای مجازی گاهی به طرز اغراق آمیزی پررنگ و تبلیغ می شود. تبلیغ و تکثیر این گونه الگوها رفته رفته دغدغه های درونی مخاطبانشان را کم رنگ تر می کند و یا به مشغولیت هایی در سطوح نازل تر تغییر می دهد.
ستارگان سینمایی
در میان خیل عظیم کاربران این شبکه اجتماعی، پرمخاطب ترین صفحات مربوط به ستارگان سینمایی است با دنبال کننده هایی فراوان، که یا از طرفداران و هوادارانشان هستند و یا به صورت بیمارگونه ای به دنبال هتاکی و بی احترامی به این افراد.
اما سطح حضور بعضی زنان بازیگر و فضای دنیای مجازی شان هرگز قابل قیاس با ستاره های روی پیشانی شان نیست! اغلب پیام ها به سلفی های شخصی محدود می شود، و یا در حد پیام تبریک و تسلیت برای اتفاقات روزانه و مردمی باقی می ماند، گاهی هم تبلیغی برای خیریه ها یا رویدادهای کم خطر و بی اثر اجتماعی.
افرادی از این دست که از محبوبیت های مردمی برخوردارند و به جهت الگوبرداری جامعه از آنها می توان اثرگذاری بیشتری بر قشر خاصی را دارند از این امکان خود بهره ای نمی برند و در برابر مسائل اجتماعی و شغلی موجبات این سکوت و انفعال را مهیا کرده باشد. اما حضور ضعیف ستارگان در آسمان دغدغه ها و رویدادهای اجتماعی چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد.
فراسوی مرزها
زنان عکاسی که در کشورهای دیگر و با شرایط اجتماعی دیگر ثبت روزانه خود را در اینستاگرام منتشر می کنند در قیاس با زنان ایرانی فضاهای متفاوتی را تجربه می کنند. حضور هویت عکاس و اصرار بر «فردیت» در قاب های روزانه، در فضای ذهنی عکاسان غیرایرانی بسیار اندک و کمرنگ است. بیشتر عکس ها از فضاهای عمومی و خیابان ها، همراه با بازی نور و رنگ و سایه است تا پررنگ کردن خود عکس درون گزاره هایش. در ثبت این لحظات جنسیت عکاس به مراتب بی اهمیت تر از زنان ایرانی است.
آلکان سویل یکی از عکاسان ترکیه ای است که فضای تک عکس هایش مملو از نور و سایه های شدید در فضاهای عمومی شهری است.
سِرساله مارینا، عکاس ایتالیایی، با ثبت قطعی «لحظه»، فریم هایی می سازد پرکنتراست که حاصل انتخاب های سنجیده او از سوژه در حال گذر است. در ویرایش تصاویر و بازی با روشنی های و تیرگی ها، فیگورها در فضا حل و به بخشی از آن بدل می شوند. بیشتر انسان های درون عکس های او در حال حرکت و عبور از مسیرهای معمول درون شهری هستند که با هوشمندی عکاس در مناسب ترین لحظه و به جاترین جای ممکن ثبت و ماندگار شده اند.
در کنار جهان سیاه و سفید سرساله، اینستاگرامر مکزیکی، جسیکا گونزالس سوستیتا، رنگ های ملایم و غبارگرفته جهان خود را در معرض دید مخاطبانش قرار می دهد. انسان، فارغ از جنسیتش کمترین حضور را در عکس های او دارد. بیشتر قاب ها برشی است از خانه های قدیمی و گمشده در زمانی نامعلوم، که گرچه خالی از جنب و جوش اند، خالی از زندگی نیستند. عکس ها روایتی است عجیب از مکانی که گویی فرد درست در همان لحظه آنجا را ترک کرده است. گویی همه چیز را گذاشته و رفته است، اما گرمای حضورش، رنگ دم و بازدم هایش هنوز در هوا معلق است. حضور پررنگ معماری، به خوصص سهم عظیمی که او به دیوارها برای بازگو کردن داستانش داده است، در کنار رنگ هایی ضعیف اما زنده، تصاویری می سازد باوقار و کم حرف.
گولن الیف، اینستاگرامر ترک تبار دیگر، با ایجاد ترکیب بندی هایی غیرمعمول و بدیع از هر آنچه که می بیند، چالش هایی موفق برای خود ایجاد می کند. قاب بندی هایی جسورانه که فهم بصری او را به رخ می کشد.
با سرک کشیدن به گالری عکس های بیشتر زنان اینستاگرامی غیرایرانی، فارغ از نام کاربری شان، ارتباط تنگاتنگی بین نگاه عکاس و جنسیتش به چشم نمی آید. چیزی که در گالری های اینستاگرامرهای ایرانی به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه مورد توجه است اثبات هویت عکاس و در کنارش جنسیت اوست.
بخشی از هویت اجتماعی و ذهنی افراد که به دلیل شرایط اجتماعی و فرهنگی درون جامعه از دیده ها پنهان شده، در فضای مجازی امکان حضور و نمایش پیدا می کند. این بخش از هویت پنهان شده که توان حضور در دنیای واقعی فرد را ندارد، در هویت مجازی اش با انرژی و توان بیشتری حضور خود را اثبات می کند. اگر دغدغه عکاسان زن در فراسوی مرزهای ما «چیزی که می بینم» باشد، این سوی مرزها «کسی که هستم و چیزی که می بینیم» مهم ترین اصل است.
متن یا حاشیه
اینستاگرام نه تنها در حیطه عکاسی امکان دیده شدن را در اختیار کاربرانش گذاشت که در نویسندگی هم پتانسیل درونی کاربرانش را فعال کرد.
در شروع ماجرا، متن زیر عکس ها (کپشن ها) توضیحی الصاقی بودند و برای توصیف بیشتر حال درون عکس استفاده می شدند، اما رفته رفته با جدی تر شدن این بخش و پیگیری بیشتر کاربر و در کنارش خوانده شدن نوشته ها از سمت مخاطب، انگیزه بیشتری برای هر چه پررنگ تر شدن این بخش به وجود آمد، تا جایی که کاربری این شبکه در بعضی از صفحات از عکاسی به نویسندگی تغییر پیدا کرد. کلماتی که ابتدا حاشیه کمرنگی برای یک قاب بودند حالا به متن آمده اند و اولویت دیده شدن را به خوانده شدن تغییر داده اند. برخی از این نوشته ها به قدری مخاطب پیدا می کنند که یا دست به دست می چرخند و سر از سایر شبکه های اجتماعی در می آورند، و یا چاپ می شوند و پشت شیشه کتاب فروشی ها جا خوش می کنند.
سرعت سرسام آور این قبیل فضاهای اجتماعی که مدام اطلاعات جدیدی در مقابل دل و دیده کاربران قرار می دهد و عملا مجالی برای خواندن باقی نمی گذارد در برخی صفحات کاملا معکوس عمل می کند. نوشته هایی پدید می آیند که پا را از بیست خط هم فراتر می گذارند و، به دلیل جذابیت داستان درونشان، میل مخاطب را برای خواندن و دنبال کردن جملات بیشتر می کنند. حالا روزانه بی شمار کلمه که راوی قصه های زنان و مردان مختلفی است به امید خوانده و دیده شدن منتشر می شود. حضور موفق زنان در این بخش، همانند عکاسی، تمرکز بیشتری بر روایت داستان های شخصی و دل نوشته هایشان دارد. ترکیب واژگان و خلق جملاتی صریح برای روایت داستان هایی که ریشه در جان خالقشان دارد.
عمومیت بخشیدن عکاسی و نویسندگی و همه گیر شدن آن دو وجه مثبت و منفی به همراه دارد. به همان میزان که امکان بیان افکار و دیدگاه ها و جسارت لازم برای این بیان را در کاربران ایجاد می کند، خطر از بین رفت اصالت عکس یا نوشته را هم در پی دارد. واژه ها و ترکیبشان از یکدیگر قرض گرفته می شود و آن قدر تکثیر می شود که دیگر کسی یادش هم نمی آید صاحبان اصلی شان چه کسانی بودند. میل به خوانده شدن و گفتن ناگفته ها در آدمی، زمانی که مسیر اصی اش را نمی یابد، برای جاری ماندن و نفس کشیدن راهی ندارد جز طغیان کردن جاری شدن به مسیر آدمی دیگر! و درست در همین نقطه است که آدم ها یکدیگر را کپی می کنند، تکثیر می کنند، و خودآگاه یا ناخودآگاه اصالت همه چیز را زیر سوال می برند، و حاصل چیزی نیست جز کلماتی دست مالی شده و در هم که در ترکیباتی ناشیانه کنار هم می نشینند و روایت دست چندمی می سازند.
بعد از روزها کنکاش بی وقفه در دنیای مملو از عکس و کلمه، دنیای مملو از زنان و مردانی که مصرانه به دنیای درون و بیرون خود نگاه می کنند و فرصت بودن خود را با زبان هنر ثبت و جاودان می کنند، بعد از دیدن موضع گیری دوستانی از جنس دیگر و محکوم شدن به حکم جنسیت زدگی، بعد از شنیدن ادعای حل شدن مسئله جنسیت از سمت افرادی که حتی حاضر به صحبت کردن درباره این مسئله نشدند، با خود می گویم فرهنگ دنیای واقعی ما با تمام تضادها و پیچیدگی هایش در کنار تضادها و پیچیدگی های دنیای مجازمان، دل مشغولی های جدید را برایمان رقم زده است. و مدام از خود می پرسم: اگر جنسیت در لایه های درونی جامعه امری حل شده به حساب می آید، چرا تمایلی برای بحث حول محور آن نیست؟
مسافت بین حقیقت و مجازمان چرا گاهی به قدری زیاد می شود که گویی هیچ کیلومترشماری در حافظه اش این مقدار عدد برای محاسبه ندارد؟ اگر یک اپلیکیشن ساده توان عیان کردن استعدادهای ناشناخته درونمان را دارد، چطور می توان آنها را کنترل کرد و به درستی پرورش شان داد؟ چه می شود که از دل یک اپلیکیشن معمولی، دوستی ها و دشمنی هایی شکل می گیرد چند روزه، چند ماهه، و گاهی هم بی هیچ تاریخ انقضایی. چطور می شود لا به لای کوچه پس کوچه های دنیای مجازی، عشقی حقیقی، دوستی هایی حقیقی و حتی هنری حقیقی جست و جو کرد؟ چگونه می شود لا به لای اسم ها و رسم ها و جمع هایی که فقط برای هم کف می زنند و کسی جز خود را قبول ندارند، مرز باریک میان صداقت در بیان آنچه هستیم و وانمود کردن به آنچه را که می خواهیم باشیم تشخیص داد؟...
شاید پاسخ همه این چرایی ها و چگونگی ها چیزی در درونمان باشد، چیزی که می خواهد ببیند و بگوید و تغییر دهد هر آنچه را که نادیده اش می گیرد.
درست شبیه جهان حقیقی مان، در جهان مجازی هم هنوز هستند زنانی که خود را زیر سایه کسی یا چیزی مخفی می کنند و تن می دهند به سکوت کردن و لبخندهای مصنوعی زدن، تن می دهند به سوژه بودن، تن می دهند به مصرف کننده فرهنگی بودن. اما کفه ترازوی زنانی که نمی خواهند مصرف کننده فکری باشند به مراتب سنگین تر است. کسانی که با عکس ها و جملاتشان حضور خود را به بانگ بلند فریاد می زنند و پشت هیچ سایه ای پنهان نمی مانند، زنانی که زنانگی خود را پنهان نمی کنند به جست و جوی خود، به دنبال آمال خود، قدم به قدم جهان درون و بیرونشان را می کردند تا به مقصد نهایی برسند؛ کشف آزادانه «خود»، و به تبع آن، «خود» بودن، «زن» بودن!
نظر کاربران
چی میگی بابا دلت خوشه!
پاسخ ها
نخون خب.کی مجبورت کرده:/
خب؟ آخرش؟