مصاحبه با کار آفرینان برتر ایران
شما باید اندیشه و تفكر درستی داشته باشید. این اندیشههایتان را تبدیل به عمل كنید تا از این عملكرد، جامعه تصویری بهوجود بیاورد كه به نفع شما باشد.
برترین ها:
بسیاری از دوستان كارآفرین من، میگویند كه بسیاری از فرصتها را لابهلای روزنامهها دیدهاند و شكار كردهاند. مثلا شما روزنامهای را باز میكنید و میبینید كه آگهی مناقصهای چاپ شده كه فلان سازمان، روزانه هزار پرس غذا با فلان قیمت و كیفیت میخواهد. مثلا من در خانهام نشستهام و میبینم كه خیلی راحت میشود به این هدف رسید درحالیكه شاید دیگران خیلی راحت از كنارش عبور كنند. میبینم كه مثلا پاركینگی خالی دارم و ظرفهای اضافه و اعضای خانواده هم كه هستند. پس سریع میروم و این كار را میكنم و این فرصت را از دست نمیدهم. تازگیها هم كه به مشاغل خانگی وام میدهند و این نوع از مشاغل و شركتها، كه از زن و شوهر و بچهها تشكیل شده، زیاد شدهاند. فقط باید یك خرده این فرصتها را بهتر دید، همین.
امان از هاله مركولی
سؤال خوبی است. اگر بخواهم به شما جواب بدهم، میگویم بستگی دارد منظور شما چه كسی باشد. مثلا خود من، این مبلغ را نه در ۹ ماه، كه در ۹ ساعت هم میتوانم به دست بیاورم. قابلیتهای آدمها فرق میكند. من برخی تواناییها دارم، شما هم برخی تواناییها. سطح افرادی كه من با آنها ارتباط دارم، بالاتر است و این، خیلی مهم است. ارتباطات موثر در این مورد، خیلی مهم است. اصلا شما میدانید كه كلمه ماركتینگ از چه كلمهای میآید؟ از مركولی، كه نام دیگر ستاره عطارد است. معروف است كسانی كه هالهشان مركولی است، خیلی نفوذ دارند و ارتباط مؤثر برقرار میكنند.
فقط اعتبار
اعتبار خیلی مهمتر از سرمایه و پول است. شاید نگاه شما به كارآفرینی، یك نگاه پروژهای باشد درحالیكه از نظر من، یك پروسه است. شما پروژهای نگاه میكنید كه مثلا در ۹ ماه چطور میتوانم ۱۰۰ میلیون تومان را به دست بیاورم. درحالیكه من میگویم پروسه اقتصادی كه در آن، باید پیشینهای داشته باشید و ادامه بدهید كه در این صورت، اعتبار خیلی مهمتر است. من شاید با اعتبارم، حتی در ۹ دقیقه هم بتوانم این كار را بكنم؛ بدون هیچ حركتی. تنها كافی است به ۲ نفری كه مرا میشناسند، زنگ بزنم و از یكی، جنسی بگیرم و به دیگری بفروشم؛ تنها به این علت كه هردو نفر و نیازهایشان را میشناسم و آنها نیز مرا میشناسند و نزد آنها اعتبار دارم و نزد من اعتبار دارند.
نگاهت را اصلاح كن
اولین مرحله، این است كه خودآزمایی كنیم و خودمان را بشناسیم. درباره شخصیت خودمان و علاقههایی كه داریم، چیزهایی بدانیم. بدانیم كه تواناییهایمان كجاست. شاید ما خیلی وقتها شدهایم كارمند بانك، درحالیكه نه این كار را دوست داشتهایم، نه از آن لذت بردهایم و هر روز هم با نفرت سر كارمان حاضر شده و میشویم. كسی كه هر روز صبح وارد كاری شود كه از آن راضی نیست، در آن موفق نخواهد شد چون این كار، راضیاش نخواهد كرد. ولی همین خود شما، اگر عاشق خبرنگاری باشید، خبرنگار موفقی خواهید شد. هر كسی عاشق هر شغلی باشد، در آن موفق خواهد شد. بحثی هم درباره نوع شغل نداریم. شاید شغلی هم وجود داشته باشد كه سطح پایین تلقی شود اما اگر علاقه وجود داشته باشد، این چیزها مهم نیست. نوع نگاه ما مهم است؛ نه نوع كار.
ای فرصتشناس!
من مدیریت استراتژیك خواندهام. ما در این نوع مدیریت، بحثی داریم تحت عنوان ماتریس SW كه به نوعی نقاط ضعف و قوت و تهدیدها و فرصتها را مطرح میكند. فرصتیابی و فرصتشناسی در این امر خیلی مهم است. اصلا كارآفرینی خانگی به واسطه همین فرصتیابیهاییست كه شكل گرفته. مثلا طرف میبیند در خانهاش، دیگ و ظرف اضافه دارد و چند تا مغازهدار سر كوچه را هم میشناسد كه موادغذایی میفروشند. با فلان سازمان هم در ارتباط است و همه اینها را جمع میبندد و غذا میپزد و تحویل سازمان مربوطه میدهد؛ آن هم با قیمت مناسبتر. اینجا، بحث چگونه دیدن است. شاید متوجه هم شد كه یكی از فامیلهایش، با یكی از مدرسهها در ارتباط است و این مدرسه را هم به فهرست مشتریهایش اضافه كرد. این، فرصتشناسی و فرصتیابی است.
گام اول به دست آوردن ۱۰۰میلیون
و اما بعد، وارد این قضیه میشویم كه اگر یك آدم معمولی كه بین ۲۰ تا ۴۰ سال سن داشته، تحصیلات معمولی هم دارد و هیچ تخصصی هم ندارد، چطور میتواند این مبلغ را در ۹ ماه باقیمانده از سال به دست بیاورد. ضمن اینكه فرض میكنیم این شخص، از نیروی انگیزه حداقلی برای پیشرفت هم برخوردار است. در اینجا من سهگام را پیشنهاد میكنم كه به این ترتیب است. در گام اول، ما باید این ۹ ماه باقیمانده را به سه قسمت كوتاه، میان و بلندمدت تقسیم كنیم كه شامل ۳ تا ۳ ماه میشود. ۳ ماه اول، بیبرو و برگرد این شخص باید دوره ببیند. دورههایی كه باید ببیند، فنون مذاكره و ارتباطمؤثر و فن بیان و شبیه این است. در زمانی كه دارد این دورهها را میبیند، این روزها دورههای تكمیلی هم باب شده است كه باید بگذراند. دورههایی مثل بازاریابی و مهندسی فروش و مدیریت ارتباط با مشتری و شبیه این. اجرایی كردن تكنیكهای این دورهها را هم میتواند از خانهاش شروع كند؛ مثلا با همسرش خوب مذاكره كند و خوب با او ارتباط بگیرد. در همین فاصله هم باید علایق و گرایشهایی كه از زمان كودكی داشته و همیشه در آرزویشان بوده، شناسایی كند تا به بیراهه نرود و به كاری كه دوست ندارد، دست نزند. در ضمن قرار نیست همه هم كارمند شوند.
كتاب معروفی در حوزه كارآفرینی هست به نام «سنگفرش هر خیابان از طلاست»، كه كیمووچونگ كرهای آن را نوشته است. واقعا بعضی وقتها، آدم به جایی میرسد كه میبیند سنگفرش هر خیابان از طلاست. تنها كافی است بهدرستی، فرق بین دیدن و مشاهده كردن را یاد بگیرید. كارآفرینان مشاهده میكنند، درحالیكه دیگران میبینند. شاید من صدبار از سر خیابانمان رد شده باشم و ندیده باشم كه آنجا، یك كلیدسازی وجود دارد و برای ساختن یا تعمیرات قفل و كلید، با همسرم بروم چند خیابان یا محله آنطرفتر. درحالیكه اگر اهل مشاهده بودم، میدیدم كه سر كوچه و خیابانمان، كلیدسازی هست.
گام دوم به دست آوردن ۱۰۰میلیون
دومین گام، شامل ۳ماه دوم میشود. در این مرحله، كار مشخص شده؛ كه كاری مطابق علاقه فرد است. حالا در این گام، باید تمرینهای مورد نظر را انجام داد و همه زمان را هم به همین امر اختصاص داد. دنبال شركا و اسپانسرهای مالی بود؛ با استفاده از فنون مذاكره و ارتباط مؤثر این فرد باید با مراكز مالی و پشتیبانی وارد مذاكره شد. این فرد باید درباره نوع كار و جایی كه میخواهد كار را در آن راه بیندازد، مطالعه كند. رقبا را بررسی كند و ببیند كجا تشنه این نیاز است. یا مثلا اگر میخواهد شكلات تولید كند، ببیند میزان واردات این حوزه چقدر است؛ كه از طریق گمركات بهراحتی میتواند این آمار را به دست آورد. یا اصلا آمار هر چیز دیگری و میزان واردات هر چیز دیگری را. در كل باید یك كار مطالعاتی و تحقیقاتی گسترده روی شغلش انجام دهد؛ و البته یك كار جذب سرمایه و حمایت مالی و پشتیبانی.
گام سوم ۱۰۰میلیونی
گام سوم، شامل ۳ ماهه سوم است كه مرحله نهایی و سرنوشتساز تلقی میشود. در این مرحله، زیرساختها فراهم شده و باید، ضربه نهایی وارد شود. ۶ ماه خودسازی و خودشناسی و استقرار دانش و... شكل گرفته، و حالا باید شغلی كه دوست داریم، ساخته شود. البته یادمان باشد كه در این فرصت كم، نمیشود شغلهای بزرگ و شركتهای بزرگ ایجاد كرد. ضمن اینكه نباید فراموش كرد كه ما یك فرصت نهایی شب عید را هم در ۳ ماهه آخر و نهایی داریم كه نباید به هیچ عنوان از دستش بدهیم.
ماجرای پزشكی كه دسر تولید میكند
۱۸ سالی هست كه در صنعت غذا كار میكنم. در همه دنیا، این صنعت، صنعت بسیار خوبی است. البته شاید در آن، نتوان پولهای آنچنان بهدست آورد اما بهواسطه تكراری كه در كار هست، میتواند خیلی كارساز باشد و شما را به جاهای خوبی برساند. یادم هست آقایی پیشم آمده بود كه حدود ۴۰سال داشت. دكترای پزشكی داشت. اما كارگاهی تاسیس كرده بود تا دسر تولید كند. میگفت كه از همان اول هم علاقهای به پزشكی نداشته و به دلیل اطرافیان وارد این رشته شده است و حالا آن را كنار گذاشته بود. علاقهاش این بود كه كارگاهی داشته باشد تا دسرهای مختلف تولید كند. اتفاقا خیلی هم در كارش موفق شده بود.
دانیال دادجو، از جوانان پنجاه و هفتی است. به روایت خودش، 18 سالی است كه دارد سرسختانه كار میكند. همواره دغدغه خدمات نوین و ابداع راهكارهای ارزشآفرین داشته است؛ كاغذ ابر و باد و ساندویچ دل و جگر مرغ و... بخشهایی از یادگاریهای آن روزهایش هستند. او حالا جزو كارآفرینان برتر شرق كشور بوده و به سرعت در حال رشد است. دادجو در حال حاضر با گروه شركتهای شرقسیستم در بخشهای بازرگانی، خدمات پشتیبانی، فناوری اطلاعات، تبلیغات و ارتباطات در حال فعالیت است. نظرات این كارآفرین هم شنیدن دارد.
این راه را با من بکوب
شما باید اندیشه و تفكر درستی داشته باشید. این اندیشههایتان را تبدیل به عمل كنید تا از این عملكرد، جامعه تصویری بهوجود بیاورد كه به نفع شما باشد. برای خوب كار كردن و خوب خدمت كردن، باید عاشق بود و عشق خدمتی نو و بهتر داشت. اگر این اتفاق در مورد شما بیفتد، شك نكنید كه اعتبار، شهرت و ثروت، كمترین چیزی است كه به دست خواهید آورد. شما با این كارتان موفق به اعتمادسازی در جامعه نسبت بهخودتان و خدماتتان میشوید و این، راه شما را هموار میكند.
راههای بسیار
اینكه كسی میتواند صد میلیون تومان طی ماههای باقیمانده به دست بیاورد، راهكارهای بسیاری دارد. واقعا مبلغ بزرگی نیست كه بخواهد سؤالی بابت شدن یا نشدنش در ذهنها ایجاد شود. امروزه برخلاف نظرات اشتباه و نسبتا فراگیر كه معتقدند مشكلات حاد اقتصادی وجود دارد و نمیشود كاری كرد، معتقدم زمینههای زیادی وجود دارد برای كار كردن و زودتر رسیدن به مبلغی بیشتر از آنچه شما آرزویش را دارید.
فرصتها و تهدیدها
من 18 سال است كه در این مملكت كار میكنم و معتقدم كه هر كاری را بدون كوچكترین سرمایه ریالی میشود شروع كرد و به ارزشآفرینی و ثروتآفرینی رساند. به همان مقدار كه بعضیها میگویند، مشكلات اقتصادی فراوانی وجود دارد، باید گفت بسترهای درآمدسازی فراوانی هم هست.
استفاده از یك شكاف بزرگ
به تعبیر من با توجه به سرعت بالای تغییرات در نوع زندگی، انتظارات و نیازهای جامعه بین فرایند عرضه و تقاضا یك شكاف عمیق ایجاد شده است و این، همان فرصت طلایی برای بهرهبردن از داشتههای گذشتگان است، از این بابت كه بخش اعظمی از جامعه و بازار و افرادی كه خدمات ارائه میكنند، در گذشته باقی مانده و به شیوه سنتی ارائه خدمت میكنند. كافی است شیوه نوین و مدرن و به روز ارائه خدمات را در پیش بگیرید تا ببینید چه تاثیر بزرگی از خودش به جا میگذارد.
لطفا علیه من گارد نگیرید!
وقتی این حرفها را میگویم، خیلیها گارد میگیرند اما ذات و تفكر من اینچنین است. برخی مدام از این دم میزنند كه دو سال بعد چه میشود و سال بعد چهها كه نمیشود و این مشكلات در راه است و... متاسفانه برخی خانوادههای ما نیز به این نگرش منفی، دامن میزنند و به جای حفظ روحیه و خلق فعل خواستن در بین جوانانشان، خانواده خود را به سمت یك نوع سكون خنثی سوق میدهند. ما باید رفتاری متناسب با امروز و با پیشبینی 3-2 سال آینده داشته باشیم و این مسیر ادامه پیدا خواهد كرد.به تعریف شخصی من سه گروه آدم داریم؛ گروه اول، كارمند مسلك هستند، گروه دوم، اشخاصی هستند كه حركت و جنبش بیشتری دارند تا به سطح مشخصی برسند. كاسبهای جامعه این گروه را تشكیل میدهند كه البته دو نوع موفق و ناموفق هم دارند. گروه سوم هم افرادی هستند كه میخواهند در جامعه پیشرفت و حركت بهوجود بیاورند مثل كارآفرینان و ارزشآفرینان. این گروه را افرادی تشكیل میدهند كه از خودشان انتظارات بیشتری دارند و در خودشان میبینند كه بیشتر از چیزی باشند كه هستند. در واقع ما با دسته سوم سر و كار داریم؛ دستهای كه تفكرشان، بهتربودن و جلوتر رفتن است. اتفاقا از این جوانها، كم نداریم ولی بعضا به واسطه برخی دلایلی كه نام بردم، از پیشرفت كردن بازماندهاند.
2 راه طلایی
چند راه مختلف برای پول در آوردن و ثروتمند شدن جوانهای امروزی وجود دارد؛ راه اول این است كه جوان، خودش بنشیند و فكر كند و با خلاقیت، چیزی را ابداع كند. من در سال 18، كاغذ ابر و باد را ابداع كردم و فروختم. وقتی كه دیدم دیگران دارند از روی دست من این كاغذها را تولید میكنند، رفتم و كارهای دیگری كردم. باید از ذهنمان، برای خلق یك خدمت جدید كمك بگیریم. راه دوم كه از همه راهها راحتتر است، استفاده از تجربیات دیگران و نوعی بازمهندسی است، یعنی تجربیات دیگران را بازتولید كنیم و نیازهای امروز را در آنها لحاظ كرده و اجراییشان كنیم. همان طور كه اشاره كردم، بیش از نیمی از خدماتی كه در جامعه ما ارائه میشود، با تفكرات جوان جامعه ما یكی نیست. باورها و نیازهای عصر امروز ما در آنها رعایت نشده. یك جوان، میتواند با انجام یك تغییر ساده در هر خدمتی، آن را در قالبی جدید ارائه و به نام خودش ثبت كرده و ثروتآفرینی كند.
ماهیگیری ثروت
ماهیگیری را دوست دارم، بسیار شبیه ثروتآفرینی است. ماهیگیر باید اول از همه، عشق داشته باشد؛ هر كسی حوصله و عشق نشستن پای قلاب ماهیگیری را ندارد. ماهیگیری فصل مشخصی دارد و ابزار خاص خودش را. یك ماهیگیر با پیشرفتهترین ابزارها ماهی میگیرد و بعضیها با یك نخ ماهیگیری و از همه مهمتر اینكه باید میل شدیدی هم برای خوردن ماهی داشته باشد وگرنه اگر از ماهی بدش بیاید، به طرف گرفتنش هم نخواهد رفت. ثروتآفرینی، بهطور عجیبی شبیه این فرایند است.
در برابر تكرار
نمیخواهم بگویم و توصیه كنم كه بله، بعضی كارها پولسازترند. اینجوری، تفكر جامعه كاملا محدود میشود. ایرانیها كپی كردن و انجامش را دوست دارند. در هر فصلی، متاسفانه شغلی مورد توجه واقع میشود و بعد، همه دنبالش میروند و شاهد تكرار هستیم و تكرار و تكرار و تكرار. اگر از بالا نگاه كنید، در همه شغلها، بستر مناسب وجود دارد. اگر این واقعیت را بپذیریم، بقیه راه هموار خواهد شد. متاسفانه ضعف بیشتر ما انسانها، تكرار رفتار دیگران است و بعد با تعجب از خودمان میپرسیم كه پس چرا موفق نمیشویم! ما كه داریم همان كارها را میكنیم، پس چرا خبری نیست؟! درحالیكه باید دنبال این باشیم تا ببینیم چطور میتوانیم در این خدمتی كه داریم ارائه میكنیم، تغییری بدهیم و آن را بهتر كنیم و نوآوری داشته باشیم.
ایده املتی
به همین سادگی، برای یكی از دوستانم به ایدهای ساده ولی فوقالعاده رسیدیم. او میخواست كاری را شروع كند و بین تمام كارهای موجود خدمات رستورانداری را دوست داشت ولی سرمایه شروع یك حركت بزرگ را نداشت اما با نگاهی ساده به موضوع و با بهرهگیری از همان شكاف طلایی به نقطه شروع خوبی رسیدیم. او برای صبحانه، املت میفروشد؛ غذایی ساده كه همه هم دوستش دارند، سادهترین غذایی كه در نوع خودش كامل هم هست. همه ما وقتی به شهر دیگری میرویم یا صبح زود از خانه خارج میشویم، دوست داریم در جایی، صبحانه خوبی بخوریم. حالا این دوست من، میخواهد برای صبحانه، این غذا را ارائه كند. كارهای مطالعاتیاش را هم انجام داده. میخواهد فضایی ایجاد كند كه همه قشرهای خاص جامعه مثل پزشكان و مهندسان هم در كافه او املت بخورند و از فضا لذت ببرند و املتش هم تبدیل به یك برند شود. برای گام اول، واقعا نیاز به كارهای عجیب و بزرگ نیست، با تغییرات ساده در كارهای كوچك، میتوانیم درآمدساز شویم.
آدمهایی كه از آنها خوشم میآید
راههای مختلفی برای در آوردن پول داریم. نخستین نكتهای كه به ذهنها میرسد، استفاده از پول و سرمایه پدران است. اما راه اصلی ماهیگیری ثروت است كه برای جوانانی مانند من مفید بوده و هست. اگر با تفكر، ایدهپردازی، خلاقیت و نوآوری و قطعا عاشقانه تلاشكردن و پشتكار، همراه با شجاعت و ریسكپذیری شروع كنید، بیشك موفق میشوید. سومین راهش هم كه متاسفانه تفسیر ناحق پولدار شدن بسیاری قلمداد میشود، فروختن انسانیت است. راه اول، به ذهن همه میرسد ولی راه دوم به هدف میرسد. روی صحبت من هم با كسانی است كه میخواهند 001 میلیون را، با 5 میلیون سرمایه به دست بیاورند و به خودشان تكیه میكنند. من به طرزی عاشقانه، اینطور افراد را دوست دارم؛ چون جامعه ما پر است از همین جنگجویان عاشق.
نظر کاربران
سلام خسته نباشید من می توانم با شما محاصبه کنم
ضمن تشکر از مصاحبه روحیه بخشتون در مورد مطلب آخر بدبختی بنده برام تداعی شد . پدر بنده یه زمین کشاورزی عالی و یک قطعه زمین مسکونی نبش داره ولی بدبختانه استفاده ای که قابل قبول باشه نداره از این سرمایه ها .در مورد زمین کشاورزی حدود 25 ساله که هر سال اجاره میده و در مورد قطعه زمین در همین حدود ینی 23 24 سالیه که بدون پی مونده متاسفانه !!!! با این که بیکار رشته حقوق هستم ولی علاقه زیادی به کار گل و گلخانه ای از گل های زینتی گرفته تا خیار و بادمجان و سبزیجات و... دارم حتی پارسال همین فصل بود که پیشنهادشو دادم ولی بدبختانه نه تنها خودش اهل ریسک و تجربه نیست من رو هم ناامید کرد که کار ما نیست و بدبخت میشی و از این آیات یاس نه اینکه بخاد من رو پای خودم وایسم بلکه ایشون کلا اهل هیچ ریسکی نیستن و ....درسته آدم نباید وابسته به دارایی پدر بود ولی واقعا زورم میاد ادم پدرش داشته باشه ولی فرزندش هیچ استفاده ای نکنه درسته همونطور که خودش میگه بعد از من مال بچه هامه ولی آخه مرد حسابی بهترین دوران زندگی فرزندت رفت بعد از تو که معلوم نیست چندین سال دیگه باشه( زبانم لال خدا بهش عمر طولانی بده که کسی برا خودم بشم و دستشو ببوسم...)دیگه چه فایده؟؟اعتقادش بر اینه که یا باید کارمند شد مثل خودش تا پول داشت یا حمالی دیگران رو کرد و سال ها کم خورد و نپوشید تا مثل الانش صاحب یه چیزایی شد در حالی که میتونست سال ها پیش یه تکونی به خودش بده این چیزهایی رو که الان داره چند برابرش بکنه .به نظرم اهل ریسک بودن و شمه اقتصادی داشتن یه نعمت بی نظیریه که خدا ب کسی میده .ولی افسوس ....