نه طلا، نه مس ۲
روحانیون و طلاب، تافته جدا بافته نیستند!
ابتدای سال ۹۴ بود که درباره پرونده طلاق صد طلبه به دلیل مخالفت شان با تماشای تلویزیون در رسانه ها خبری منتشر شد و به سرعت از سوی سایت های داخلی و خارجی استقبال شد.
چهار سال پیش نیز مدیرکل بهزیستی استان قم گزارش داده بود که قم بعد از تهران، بیشترین تعداد طلاق را در ایران دارد و نزدیک یک سوم ازدواج ها در قم در سال های نخست زندگی به طلاق منجر می شود. البته در همین گزارش آمده بود که اعتیاد مهمترین عامل طلاق در قم است، بنابراین نمی توان آن را به طلاب تعمیم داد؛ چرا که اعتیاد جزو معضلات زندگی طلاب شمرده نمی شود.
اگر نگاهی به سایت ها و وبلاگ ها بیندازیم. مطالب و اخبار غیررسمی درباره طلاق طلبه ها و روحانیون دیده می شود. به عنوان نمونه در سایت «مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی» در مطلبی با عنوان «طلاق بگیرم یا نه؟» از قول یکی از زنان طلبه آمده که همسر روحانی اش به وی علاقه ندارد و درخواست طلاق داده است.
در سایت مذهبی دیگری می خوانیم که طلبه ای به دلیل مشکلات مالی در آستانه طلاق قرار گرفته و مجبور است همسرش را در دوره عقد، طلاق دهد. این سایت از خوانندگانش خواسته که به این طلبه کمک کنند.
مشکلات مالی و عاطفی دلیل بسیاری از طلاق ها در ایران است. هر چند چندی پیش اعلام شد بعد از سال ها، آمار ازدواج بر طلاق پیشی گرفته است اما نمی توان منکر جدی بودن معظل طلاق در ایران شد. یکی از مدیران حوزوی نیز هفته گذشته با اشاره به آمار بالای طلاق در ایران از روحانیون خواست که برای ایجاد صلح و سازش میان زوج های جوان و کاهش طلاق چاره اندیشی کنند.
واقعیت آن است که طلاق به تدریج به یکی از مسائل روزمره زندگی بسیاری از ما تبدیل می شود. خانواده های طلاب و روحانیون نیز از این پدیده اجتماعی فراگیر مستثنی نیستند. این تصور که روحانیون و خانواده آنها تافته جدا بافته جامعه ما هستند، بیشتر از اینجا نشأت می گیرد که نگاه عمومی به روحانیون آمیخته با گونه ای از تقدس و تنزه است. بنابراین فقط طلاق و ازدواج طلبه ها نیست که زیر ذره بین و محل کاوش عموم است بلکه حتی عادی ترین رفتارهای روزمره طلاب نیز برای بسیاری از مردم غریب و نامأنوس می نماید. رانندگی، رستوران رفتن، سوار مترو، تاکسی و اتوبوس شدن و خیلی از کارهای کاملا عادی یک طلبه و روحانی، می تواند برای تعداد زیادی از مردم نامأنوس و شگفت باشد.
عامل این شگفتی ها را شاید بتوان در کم بودن تعداد افراد حوزوی نسبت به جمعیت کل کشور و جایگاه خاص مذهبی - اجتماعی و گاه سیاسی آنها دید. در خوشبینانه ترین حالت، ۲۵ صدم درصد از جمعیت ایران را طلاب و روحانیون تشکیل می دهد و این درصد بسیار اندکی است، به ویژه آن که بسیاری از این حوزوی ها معمم نیستند و از نظر پوشش ظاهری شان با بقیه مردم فرقی ندارند. تعداد روحانیون و طلاب ملبس به پوشش حوزوی مشخص نیست ولی شاید بتواند ادعا کرد که هر ایرانی در معاشرت های اجتماعی و روزانه اش به طور میانگین یک دهم درصد ممکن است که با یک فرد ملبس به لباس روحانیت برخورد کند.
این درصد بسیار ناچیز را اگر در کنار نقش تاریخی و برجسته مذهبی و سیاسی روحانیت قرار دهیم، خواهیم فهمید که چرا کوچک ترین رفتارهای عادی روحانیون محل توجه و شگفتی مردم عادی است.
به یاد دارم یکی از علمای اخلاق می گفت که طلبه ها سعی کنند در پیاده روها تجمع نکنند چون برخی از مردم عادی ممکن است از این که چند روحانی در مسیر تردد آنها ایستاده و با هم حرف می زنند دچار برخی وسوسه ها و گمانه زنی ها شوند. با این تفاصیل می توان درک کرد که چرا طلاق طلبه ها برای مردم عادی و رسانه های داخلی و خارجی جذاب و جنجالی می شود.
تاکنون هیچ هیچ خبر موثق و غیرموثقی درباره آمار طلاق در میان طلاب و روحانیون منتشر نشده است اما واقعیت آن است که طلبه ها هم بخشی از جامعه ایران هستند و همه معضلات اجتماعی این جامعه، کم و بیش زندگی آنها را نیز درگیر می کند. همه طلبه ها از مدارس آموزش و پرورش وارد حوزه شده اند و در سال های نخست زندگی و تحصیل شان با دیگر مردم تفاوت معناداری ندارند. اگر این نکته مهم را در نظر بگیریم، دیگر نه از طلاق طلبه ها تعجب می کنیم و نه از رستوران رفتن و رانندگی آنها.
چند سال پیش در نقد فیلم «طلا و مس» یادداشتی برای یکی از مجلات نوشتم که عنوانش «نه طلا، نه مس» بود. واقعیت آن است که در مسئله طلاق هم باید همین گونه به زندگی طلاب نگاه کرد.
طلاب در سال های اولیه زندگی مشترک شان از نظر تقدس و تنزه و سبک زندگی با بقیه مردم تفاوت معناداری ندارند و این تفاوت ها غالبا در دوره میانسالی و پیری و در میان برخی بزرگان و استادان حوزه آشکار می شود. با در نظر گرفتن این نکات، حتی اگر فرضا روزی خبری معتبر درباره افزایش طلاق میان طلاب منتشر شد، نباید آن را پدیده ای شگفت و نامأنوس دانست و بحرانی عجیب از آن برداشت کرد.
نظر کاربران
قم بعد از تهران، بیشترین تعداد طلاق را در ایران دارد و نزدیک یک سوم ازدواج ها در قم در سال های نخست زندگی به طلاق منجر می شود..