بهترین استادان موفقیت به شما خواهند گفت تا چگونه موفق شوید
چند تن از متخصصان باتجربه حوزه سخنرانی، تعالیمشان را با شما در میان میگذارند؛ تعالیم و فرمولهایی كه به شما كمك میكنند تا كمی مثل سخنرانان حرف بزنید، در جمع، خودی نشان بدهید، در دانشگاه خوب كنفرانس بدهید و در جلسات كاری، حسابی بدرخشید.
برترین ها: چند تن از متخصصان باتجربه حوزه سخنرانی، تعالیمشان را با شما در میان میگذارند؛ تعالیم و فرمولهایی كه به شما كمك میكنند تا كمی مثل سخنرانان حرف بزنید، در جمع، خودی نشان بدهید، در دانشگاه خوب كنفرانس بدهید و در جلسات كاری، حسابی بدرخشید. خوب صحبت كردن، مهارتی است كه تنها با خوب صحبت كردن قابل افزایش است. لطفا بخوانید و آنها را امتحان كنید.
همه ما، همه روزه، كلی با دیگران صحبت میكنیم. در واقع همه ما، با دیگران مكالمههای روزمره زیادی برقرار میكنیم؛ تلفن میزنیم، تلفنی حرف میزنیم، با راننده تاكسی و اتوبوس حرف میزنیم، با دوستان و همكاران و اعضای خانوادهمان حرف میزنیم و... .
فكر میكنید همه این مكالمهها را میتوان سخنرانی و صحبت كردن مقابل دیگران فرض كرد؟ معلوم است كه نه. پس فرق مكالمههای معمولی روزمره ما با سخنرانی چیست؟ فكر كنم برایتان جالب باشد اگر از این تفاوتها خبر داشته باشید؛ چون اگر خبر داشته باشید، تنها كافی است كمی روی آنها كار كنید تا تبدیل به یك سخنرانی شود.
مكالمهها سازمانیافته و جدی نیستند اما سخنرانیها جدی و سازمانیافتهاند. اینجا، دیگر سخنران است و ابزار واژه و كلام و اینكه باید همه منظورش را با این ابزار و در آن وقتی كه در اختیارش گذاشتهاند، بگوید، نمیتواند مكث كند، مسخرهبازی دربیاورد و حرفهایش را قطع كند.
مكالمه، زبانش غیررسمی و محاورهای است اما زبان سخنرانی، رسمی است. از كلماتی كه در مكالمههای روزانهتان استفاده میكنید، نمیتوانید در سخنرانیتان هم استفاده كنید. باید از زبان اتوكشیده و خوب استفاده كرده تا بتوانید نظر دیگران را جلب كنید.
گاهی وقتها نیاز است كه در جمعهای مختلف و البته به مناسبتهای مختلف، بهطور كوتاه صحبت كنید. بهطور كوتاه یعنی چی؟ یعنی از یك دقیقه تا ۳۰دقیقه. در این صورت چه كار میكنید؟ اصلا نگران نباشید. من در اینجا، یك فرمول ۳مرحلهای را با شما در میان میگذارم تا كارتان راحتتر شود. این فرمول، شامل ۳ مرحله است.
در مرحله اول، به جمعیتی كه دارید برایشان حرف میزنید، بگویید كه در این دقیقههایی كه میخواهید صحبت كنید، قصد دارید چه بگویید. بعضیها به این مرحله میگویند، فتح باب، ورودیه یا... چه فرقی میكند؟ مهم این است كه وظیفهاش را به انجام برساند.
مثلا شما به یك سفر دستهجمعی رفتهاید و قرار است كه برای همسفرانتان صحبت كنید؛ در حدود ۵ دقیقه. شروع میكنید به حرف زدن كه «من قصد دارم در این ۵ دقیقه، به شما از حس و حالی كه طی این سفر به دست آوردهام، بگویم. خوشحالم از اینكه تجربیات جدیدی یاد گرفتهام كه قصد دارم درباره چندتاییشان با شما حرف بزنم...»و حالا مرحله دوم، معطل چه هستید؟ همان حرفهایی را كه در مرحله اول گفتهاید، عملی كنید. سعی كنید یك، ۲ یا در نهایت، ۳ نكته بیشتر مطرح نكنید. مثلا در همان سفر قبلی، شما در مرحله دوم اینطوری ادامه میدهید كه «حالا میخواهم درباره ۳ تجربه نابی كه در طول این سفر كسب كردهام، برایتان بگویم؛ ۳ تجربهای كه اگر به اینجا نمیآمدم، اتفاق نمیافتاد و از آنها محروم میماندم. تجربهام اینكه...»
و در مرحله سوم هم، یك بازگشت به عقب داشته باشید و هر چه را كه گفتهاید، بهطور خلاصه بیان كنید. مثلا بگویید كه «من در این چند دقیقهای كه در خدمت شما بودم، درباره ۳ نكته حرف زدم كه اینها بودند... و از آنها این نتیجهها را گرفتم.»
گاهی وقتها نیاز است كه جلوی جمعی بایستید یا بنشینید و اطلاعاتی را كه در اختیار دارید، خیلی خوب و شسته و رفته در اختیارشان بگذارید. در این صورت، اگر قرار باشد كه فقط یك فهرست ارائه كنید، كسی به شما محل نخواهد گذاشت. اما من در اینجا، راههایی به شما یاد میدهم كه وقتی دارید این اطلاعاتتان را در اختیارشان میگذارید، با چشمان گرد شده، به حرفهایتان گوش كنند. فقط یادتان باشد كه این دستورها، برای سخنرانیای است كه در آن، باید اطلاعات عرضه شود نه اینكه قصد اقناع یا شورانگیزی یا... را داشته باشید. اول اینكه یادتان باشد موضوعتان را به زمانی كه دارید، محدود كنید. به قول ویلیام جیمز، در هر سخنرانی، فقط درباره یك چیز و یك نكته میشود حرف زد و بسیاری از موضوعات و نكتهها را برندارید و در یك سخنرانی مطرح كنید. اگر زیاد آنها را مطرح كنید، همه خسته خواهند شد. دوم اینكه به ریاضیات عشق بورزید و سعی كنید كه حرفهایتان را، تقسیمبندی و شمارهبندی و منظم كنید و بهترتیب، درباره آنها حرف بزنید. همینطوری حرف نزنید. سوم اینكه اطلاعاتتان را یكی، یكی بیان كنید و توضیح دهید و جلو بروید؛ طبق همان نظم سری دوم. رك و راست هم بگویید كه نخستین نكته را گفتید، حالا میخواهید سراغ دومین نكته بروید و بعد سراغ سومین نكته و...
چهارم اینكه هر چیزی را كه سخت و مشكل و ناآشناست، به چیزهایی كه مخاطبان میشناسند، شبیه كنید. اگر آنها نمیدانند اتم، هسته و گردش دور هسته چیست، آن را به منظومه شمسی تشبیه كرده یا هر دو آنها را به یك میدان كه چند نفری دورش میچرخند، شبیه كنید. در نهایت اینكه از اصطلاحات فنی استفاده نكنید، هر چیزی را سعی كنید طوری تعریف كنید كه تصویرش جلوی چشم مخاطبتان بیاید و اگر هم لازم شد، از كمكابزارهای سخنرانی مثل نمایشگرها و عكسها و... استفاده كنید.
زمانی كه تازه كارم را شروع كرده بودم، قرار بود كه برای شركت جیم ران، نخستین استادم، كار كنم. به من گفتند تو خوب كار میكنی و ما از تو میخواهیم كه در طول ۸هفته، ۵۰۰ تا بلیت برای سمینار ما بفروشی. البته این كار خیلی سخت بود اما من باید انجامش میدادم.
اینطوری بود كه تصمیم گرفتم روزی دست كم، ۳ بار جلوی جمع صحبت كنم تا بتوانم آنها را ترغیب كنم كه بیایند و بلیت سمینار بخرند. بعضیها درباره من میگفتند توانایی این را دارم كه بتوانم عدهای را دور خودم جمع كنم و برایشان حرف بزنم و آنها را مجذوب حرفهایم كنم.
دیگر همكارانم، فقط هفتهای یكبار برای دیگران حرف میزدند اما من تصمیم گرفته بودم روزانه دست كم، ۳بار صحبت كنم. برای من، یك «باید» بود كه بتوانم در طول ۸هفته، این تعداد افراد را جمع كنم و بلیت به آنها بفروشم. دیگر همكارانم، دلشان خوش بود كه دارند كار میكنند. آنها هفتهای یكبار و سالی ۴۸ بار جلوی جمع حرف میزدند اما من روزی ۳بار و هر ۲ هفته، به اندازه یك سال آنها حرف میزدم. پس طبیعی بود كه هر ۲ هفته، به اندازه یكسال آنها هم پیشرفت كنم و باز هم طبیعی بود كه سالانه، اندازه ۲۲ سال هر كدام از همكارانم باید پیشرفت میكردم. آنها فكر میكردند من، یك قدرت جادویی در حرفزدن دارم و اصلا بهصورت مادرزادی، میتوانم همه را در صحبت كردن، مسحور خودم كنم. چه خندهدار! درحالیكه هیچ وقت اینطوری نبود. من، فقط بیشتر و بیشتر از آنها صحبت كرده بودم؛ تنها راز من همین بود. نتیجه این بیشتر و بیشتر صحبت كردن هم، باعث شد تا به چنین قدرتی در صحبت كردن برسم. حرف زدن را، با حرف زدن میشود یاد گرفت. باور كنید تنها راهش همین است. من كه اینطوری به اینجا و این موقعیت از سخنوری رسیدم. شما راه دیگری سراغ دارید؟
لطفا شتابزده حرف نزنید. این، مهمترین آموزهای است كه میتوانم به شما منتقل كنم. بسیاری از ما، شتابزده و تند و سریع حرف میزنیم. بازتابی حرف میزنیم. اصلا هیچ كنترلی روی رفتارها و گفتارهایمان نداریم.
سیاستمداران را دیدهاید؟ شمرده، با حساب و كتاب و كاملا كنترل شده صحبت میكنند. قرار نیست مثل یك بلبل، همین جور از ما صدا در بیاید و حرف بزنیم. ما، میخواهیم در دل این حرف زدنهایمان، منظوری را برسانیم یا به هدفی برسیم. باید كاملا كنترل شده و مدیریت شده و سنجیده، فكر كنیم و با دقت، حرف بزنیم.
اگر شتابزدگی را از حرفهایم بگیریم، قسمت اعظم راه را رفتهایم اما اگر این شتابزدگی وجود داشته باشد، كلماتمان بریدهبریده و مفاهیمی كه میخواهیم منتقل كنیم، ناقص خواهد بود. میدانم از سیاستمداران شاید خوشتان نیاید اما سبك صحبت كردنشان جالب است؛ كاملا برنامه دارد و چیزی خارج از برنامه به زبان آنها دیكته نمیشود. نگران اینكه شبیه آدمهای حوصلهبر شوید، نباشید. وقتی این عادت در شما جا افتاد، حتی میتوانید بهصورت منسجم، فكر شده، برنامهریزی شده و بدون اتلاف انرژی زائد، عصبانی و خوشحال شده و با بیانتان بازی كنید. ضمن اینكه یادتان هم باشد هنگام صحبت با دیگران، به حرفهای بیموردی كه میزنند، جواب ندهید. میدانم سخت است و دوست دارید كه ناخودآگاه، به آنها جواب دهید و اما كنترل زبان و گفتار، از همین جاهای كوچك شروع میشود. هرقدر در این موقعیتهای كوچك بیشتر بتوانید زبانتان را كنترل كنید، در موقعیتهای بزرگتر، كارتان راحتتر خواهد شد؛ ضمن اینكه عكسالعمل نشان ندادن به این نوع اتفاقات، باعث شارژ بیشتر باتری روانی شما هم خواهد شد.
ارسال نظر