جای خالی فرهنگ در چمدانها؟!
اصلاً سؤال مهم اینجاست که چرا برخی از ما فکر میکنیم فرهنگ فقط یک کالای لوکس و زینتی است؟ چرا هنوز برخی از ما واقعاً باورمان نشده که فرهنگ باید به جزئی از شخصیت ما تبدیل شود؟
اصلاً سؤال مهم اینجاست که چرا برخی از ما فکر میکنیم فرهنگ فقط یک کالای لوکس و زینتی است؟ چرا هنوز برخی از ما واقعاً باورمان نشده که فرهنگ باید به جزئی از شخصیت ما تبدیل شود؟ آن هم فرهنگی که اتفاقاً خیلی جاها بدون آنکه بخواهیم یا بدانیم، این طرف و آن طرف جا میگذاریمش! بخصوص وقتی که قرار است برای مدتی از خانه و محل کار و روال معمول زندگیمان دور باشیم.
۱- مهماندار هواپیما اعلام میکند که تا دقایقی دیگر هواپیما در باند فرودگاه کشور مقصد، مینشیند و به همراه آن از تمام مسافران درخواست میشود تا توقف کامل هواپیما و خاموش شدن چراغهای بستن کمربند، صندلیهای خود را ترک نکنند.
اما همین که صدای برخورد چرخهای هواپیما با باند فرودگاه شنیده میشود و کمی، فقط کمی، از سرعت حرکت هواپیما روی باند کم میشود، اغلب مسافران در کمال خونسردی کمربندها را باز میکنند و بلند میشوند و شروع میکنند به برداشتن و جابهجا کردن وسیلههای داخل باکسهای بالای سرشان. تذکرات مدام میهمانداران در این بین هیچ تأثیری نمیگذارد. این گروه از مسافران سرگرم انجام کار خودشان هستند.
هواپیما تقریباً هنوز در حال حرکت آرام است و به طور کامل توقف نکرده، اما صف طولانی مقابل درهای خروجی ایجاد شده است. صفی که به شدت فشرده است و برای مسافرانی که بار سنگین یا کودک خردسال به همراه دارند یا کهولت سن دارند، آزاردهنده است.
اما از چهرههای کاملاً خونسرد بیشتر مسافران مشخص است که نه ناراحتاند، نه حتی متوجه این وضع شدهاند.
خلاصه که بعد از باز شدن درها و هجوم بیشتر مسافران به سمت راهروهای ترانزیت، بالاخره نوبت چک پاسپورت و طی مراحل قانونی میرسد.
دوباره همان هجوم و عجله بیدلیل. جالب اینجاست که مسافران کشورهای دیگر، همه به ترتیب و درست پشت سر هم در صف ایستادهاند به طوری که بین نفر آخر و کسی که در حال ارائه مدارک است، یک فاصله چند متری وجود دارد اما خیلی از مسافران ایرانی باز هم شانه به شانه و آن هم به همان سبک هل دادنهای معمول در چند سانتیمتری همدیگر ایستادهاند.
کفشها در محوطه ورودی درآورده شود و در حین اینکه پوشش لازم رعایت شده باشد در سکوت و آرامش وارد محوطه شویم و... . اما تمام این تذکرات هنوز نرسیده به در ورودی معبد رنگ میبازد و فریادهای بیوقفه لیدر برای یادآوری اینکه باید کفشها را حتماً در بیاوریم، بینتیجه میماند. هر کس سرگرم کاری است.
شوخیها و سر به سر گذاشتنها، با صدای بلند خندیدن و کف و هورا کشیدنهای بیوقفه و عکاسی با فلش و... . صدای اعتراض مردم محلی آرام آرام بلند میشود. اما باز هم مثلاً این آشنایی نداشتن مسافران با زبان بیگانه بهانه خوبی میشود برای نشنیده گرفتن همه تذکرات.
مجسمهها و نقش و نگارهای موجود در معبد هر چند برای خیلی از ما جذاب است و تازگی دارد و طبیعی است که میتواند سوژه مناسبی برای سلفی گرفتن باشد، اما همین مجسمهها هر کدام به تنهایی یک نماد و برای بومیان منطقه محسوب میشود و طبیعی است که نه میشود و نه میتوانند از برخی رفتارهای برخی از توریستها که به نظر آنان نادرست است، براحتی بگذرند.
برخی از مسافران ایرانی، بیتوجه یا روی مجسمهها سوار میشوند یا فرزندان کوچکشان را روی سنگ نوشتهها و مجسمهها مینشانند یا با خوراکیها و آبمیوههایی که در دست دارند، مدام به این طرف و آن طرف اشاره میکنند و در آخر کف معبد را پر میکنند از خوراکیهای مختلف.
فریاد لیدر هم بیفایده است. اوضاع وقتی وخیمتر میشود که برخی از این توریستهای مشتاق به بازدید معبد، سراغ عود و شمعهای تزئینی میروند و شروع میکنند با ور رفتن با این وسیلهها.
کار از کار میگذرد. مسئولان حراست معبد با بیسیمهایشان وارد میشوند و بعد از چند جمله صحبت با لیدر همه بازدیدکنندهها را به سمت در خروجی هدایت میکنند و خیلی محترمانه، همه را بیرون میکنند.
۳- وقتی موضوع گزارش، یک دل سیر نالیدن از جای خالی فرهنگ در مسافرتهای برخی از ما ایرانیها باشد، میشود ساعتها نوشت. از زبالههایی که مثل آب خوردن در کوچه و خیابان و پارک و حتی مراکز خرید کشور مقصد به دست مبارک ما رها میشود روی زمین.
بیتوجهی به علائم و تابلوهایی که میگوید، الان میتوانیم از خیابان رد شویم یا نه، میتوانیم اینجا عکاسی کنیم یا نه، میتوانیم سیگار بکشیم یا نه، میتوانیم اینجا استراحت کنیم یا نه و... همه اینها برای برخی از ما کاملاً عادی است.
چه اهمیتی دارد چشمهای مردم کشور مقصد از بعضی رفتارهای برخی از ما از تعجب گرد شود؟ واقعاً این دغدغه چند نفر از ماست؟ دغدغه و درد. درد جا گذاشتن یک دنیا فرهنگ فراموش شده؟
نظر کاربران
واقعا عالی بود . به امید روزی که همه مردم کشور ما در همه جای دنیا این فرهنگ رو به قول شما از درون و باطن خودشون و نه که ظاهر، به دنیا نشون بدن .
در مدارس كه اين چيزارو ياد نميدن خانواده ها هم كه بنده خدا ها اكثرشون از مملكت بيرون نتونستند برند با اين هزينه پس بايدصدا و سيما اين چيز هارا به مردم ياد بدهند حتى بعضي از مردم نميدونند كمر بند ايمنى هواپيما را چطوري ببندند جاى پرداختن به بحث ها و نصيحت هاى تكرارى صدا وسيما بايد فرهنگ رعايت حقوق همديگر را ياد بدهد بايد خيلى چيز ها كه باعث خجالت ميشه از رفتار مردم را ياد بدهند
خوشبختانه مردم ما آگاهی بالایی دارند بهترین و مناسبترین رفتارها واصول وروشها را بلدند اما متاسفانه ترجیج میدن راحت ترین وآسونترینها را بکار ببرند. هنجارشکنی و رعایت نکردن اصول را زرنگی میدونن درنتیجه مشکل فرهنگی نیست بلکه ذات و شخصیت و انتخاب آدمهاست.