كندوي تيكتاكيها
دفترکار چند منظوره برادران «صفاریان پور»
ديدار با برادران دوقلوي «صفاريانپور» در دفتر كارشان كه استوديوي ضبط برنامههاي تلويزيوني آنها هم هست.
مجله منزل - علی سیف الهی: اسمش را گذاشتهاند «استوديو تيكتاك»؛ جايي كه به قول خودشان «استوديو-آفيس» آنهاست؛ فضاي دفتري، كاري و استوديوي ضبط برنامههاي تلويزيوني كه بنابر خاصيت زمان اسمش از «آفيس» به «استوديو» عوض ميشود و تغيير كاربري ميدهد. يك دفتر ۱۷۴ مترمربعي حوالي خيابان ملاصدرا. دفتر كار فواد و سياوش صفاريانپور؛ برادران دوقلويي كه از سالها پيش در تلويزيون برنامههاي علمي ميسازند.
سالها پيش يعني وقتي هنوز مثل حالا قد نكشيده بودند و كسي در خيابان آنها را با انگشت نشان نميداد. آن سالها سوئديها دروغي براي اول آوريل ساخته بودند كه يك تكه از «هيل باپ»، پرنورترين ستاره دنبالهدار قرن با زمين برخورد كرده! سياوش و فواد با شنيدن اين خبر دروغ يكراست رفتند صداوسيما و گفتند مىخواهند درباره اين ستاره حرف بزنند. رئيس و روساي تلويزيون هم بعد از كلى غش و ضعف براى اين دوقلوهاى بامزه، ۱۰دقيقه وقت برايشان كنار گذاشتند و حالا آنها از چهرههاي شناختهشده تلويزيون هستند.
آنها از «مردم ايران سلام» محمدرضا شهيديفرد براي اولينبار يكجا در قاب تلويزيون قرار گرفتند و بعدها برنامههاي خودشان را ساختند و راهاندازي اين استوديو-آفيس هم با همين شروع برنامهسازيهاي علميشان كليد خورد؛ «سال ۸۷ براي اجراي پروژه «تيكتاك» دنبال جايي بوديم كه دكوري شبيه كافيشاپ با شرايط و ويژگيهاي ايراني در آن بسازيم.
ما نه ميخواستيم به استوديو برويم كه قابليتهاي فضاي رئال را نداشته باشيم و نه ميخواستيم به كافه برويم كه قابليتهاي استوديو را نداشته باشد بنابراين تصميم گرفتيم فضايي را اجاره و آنجا را به يك كافه واقعي تبديل كنيم. پس اينجا را اجاره كرديم كه درواقع لوكيشن اوليه كافه «تيكتاك» شد كه در آن كافه گفتوگوهايي بين مجموعهاي از افراد صاحب نظر اتفاق ميافتاد.» به فهرست برنامههايي كه در همين دفتر دنج و زيرزميني ساخته شده است، بايد اسم برنامههايي مثل «ارتباط ايراني»، «آسمان شب»، «دايره»، «كندو»، «مدار بسته»، آيتمهاي «تصوير زندگي»، «۶۱۸/۱» و. . . را هم اضافه كرد.
از در دفتر كه وارد ميشويد، سمت راست يك آشپزخانه بزرگ با معماري و همان كابينتهاي قديمي است و بعد ميرسد به يك سالن؛ سالني كه هم هال است و هم پذيرايي. اين سالن به سه اتاق ميرسد كه هر كدام پنجره دارند ولی خيلي نورگير نيستند و حالا اتاق جلسات، تدوين و باكس مونتاژ استوديو «تيكتاك» هستند؛ استوديويي كه سقف سالن اصلي آن براي ضبط برنامههاي تلويزيوني نورپردازي استوديويي شده و گله به گله در آن اكسسوارهايي روي زمين و ديوارها جاخوش كرده كه يادگاري برنامههاي قديمي صفاريانپورهاست؛ از ديوار خراب شدهاي با آجرهاي بهمني گرفته تا ساعت خاص و ديواري كه آچارها و پيچگوشتيها و يك جعبه ابزار كامل با سليقه و وسواس روي آن سوار شدهاند. اينجا هر چيزي فلسفه و قصه خودش را دارد؛ مثلا اسم استوديو «تيكتاك» از همان اولين برنامهاي ميآيد كه در اين استوديو-آفيس ساختهاند؛ از برنامهاي كه سياوش براي شعارش يك جمله را انتخاب كرده بود: «تيكتاك وقتي معني مييابد كه چرخدندهها با هم حركت كنند.»
آنها با اين اسم و شعار ميخواستند يك اجتماع را نشان دهند؛ يك كشور، يك خانواده و يك گروه را؛ «تيكتاك يعني اگر يكي ريپ بزند يا گريپاش كند، همه آن چرخدندهها و مكانيسمها و نظم شان به هم ميريزد. تيكتاك یعنی علائم حياتي؛ يعني اگر از جامعهاي صداي تيكتاكش را نشنويم اوضاعش خوب نيست؛ يعني چرخدندههايش به هم فشار ميآورند يا كار نميكنند.» قلب و مغز دفتر خاص آنها اما مثل اسم و شعارشان منظم و دقيق كار ميكند. همهچيز درست سر جاي خودش قرار گرفته؛ با سليقه، وسواس و نظمي كه چرخدندههاي يك ساعت كار ميكند.
اينجا روز اول چه شكلي بود؟
يك زيرزمين مخروبه و خالي. آن روزها براي ساخت دكور برنامه، دوستمان آقاي بهرنگ سهرابي -كه يك معمار داخلي است- را دعوت كرديم. آن روزهاي اول بارها و بارها بخشهايي را ميساختيم و چون آن چيزي كه دلمان ميخواست نشده بود، خراب ميكرديم. نجارها و بناها كه بيشتر در پروژههاي تلويزيوني كار كرده بودند، وقتي ميگفتيم: «خراب كنيد، درنيامده» ميگفتند: «مطمئنيد؟» ما هم ميگفتيم: «بله، ما داريم هزينه ميکنیم، پس خراب كنيد.» در نهايت هم با كار گروهي به كمپوزيسيون درست رسيديم. تا مدتها دوستان و همكاران برنامهساز از ما ميپرسيدند شما اينجا برنامه ضبط ميكنيد؛ جايي كه متراژش نسبت به استوديوهاي تلويزيوني اينقدر كم است؟ هيچكس فكر نميكرد با ميزانسن و دكوپاژهاي خوب بتوانيم در چنين فضاي كوچكي برنامه تلويزيوني بسازيم.
چرا اينجا را انتخاب كرديم؟
روز اولي كه ما اينجا را اجاره كرديم، يك زيرزمين ساده و خالي بود اما چون روي آن پاركينگ بود، حجمي از بتن داشت و به خاطر همين از نظر صوتي به عنوان يك استوديوي تلويزيوني براي ما مناسب بود. از طرفي سه اتاق داشت كه ميتوانستيم به عنوان آفيس از آنها استفاده كنيم؛ اتاق كار، باكس مونتاژ و اتاق رژي برنامه بنابراين بهترين حالت اين بود كه اينجا را تبديل كنيم به يك استوديوي برنامههاي تلويزيوني.
از كي در اين دفتر كار ميكنيم؟
از سال 87. يعني هفت سال است كه اينجا را اجاره و سعي كردهايم به واسطه برنامههايي كه اينجا ميسازيم، حفظش كنيم. اينجا را براي برنامه «تيكتاك»- برنامهاي كه از شبكه دو پخش ميشد- اجاره كرديم. يادمان هست مديران ارشد تلويزيون تا مدتها ميگفتند اينها رفتهاند جايي را اجاره كردهاند و برنامه ميسازند! انگار يادشان ميرفت كه بگويند سه ماه كار ميكرديم و 9 ماه از سال خالي بود و اجارهاش را ميداديم. انگار آنها يادشان رفته بود بگويند از يك فضاي مطلوب با سليقه استفاده ميكنند.
انتظارمان از يك دفتر كار چطور فضايي و با چه طرحی است؟
همه دفترهاي كاري كه در طول سالها كار ديده بوديم، شبيه اداره بودند؛ مثلا در تلويزيون اتاقی برای تهيهكنندهها داريم اما هيچوقت آنجا نمينشستيم چون اين نقاط كوركننده خلاقيت هستند. جايي كه فرآيند و سيستم اداري دارد براي ما بنبست خلاقيت به حساب ميآيد يا حداقل در اين فضاها باروري خلاقانه كار سختي است. پس ما به جايي براي زيست خلاقانه نياز داشتيم؛ جايي كه اگر دلمان خواست ولو شويم يا اگر نياز داشتيم كه همه روي موضوعي فكر كنند و بارش افكار داشته باشند، حتما گنجايشي براي آن وجود داشته باشد. كار ما سخت است پس براي اينكه دقايقي حواسمان را از آن پرت كنيم و سرگرم باشيم به يك ميز پينگپنگ نياز داشتيم كه بتوانيم بازي كنيم. درواقع همه چيزهايي كه دور و بر ماست، از ملزومات كار حرفهايمان محسوب میشود؛ يعني هيچ چيزي مجزا از آفيسِ طراحي و ساخت يك برنامه تلويزيوني وجود ندارد.
كجاي دفتر كارمان را بيشتر دوست داريم؟
فواد: «من اتاق كارمان را دوست دارم چون اينجا كار ميكنم و بعد هم ميز پينگپنگمان را. يكجا كار ميكنم، يكجا حال!» سياوش: «من پشت اين ميز و اين اتاق كار را دوست دارم چون اين ميز را خودمان ساختهايم و چون تختهاي اينجا هست كه ميتوانيم روي آن بنويسيم. درواقع چمدان ذهن ما اينجا و در اين اتاق باز ميشود. »
اين ميزهاي بشكهاي حاصل دو نصفه بشكه است. از بشكه استفاده كردهايم كه اينجا حس زيرزمين بدهد. درواقع ما اينجا كارهاي زيرزميني ميكنيم!
اينجا ديوار ابزار ماست. ما قرار بود يك كارگاه علمي داشته باشيم. پس گاهي به اين ابزارها نياز داشتيم. به خاطر همین براي دمدست بودن آنها را روي ديوار آويزان كرديم. اينطوري هم جعبه ابزار واقعيمان بود و هم در ضبط استفاده ميشد؛ يعني هم دكور بود و هم مصرف واقعي داشت. آن عينك بزرگ هم يادگاري روزهاي كار در سكوهاي نفتي است.
اين ساعت از دكور برنامه «مدار بسته» با ماست. زمان هميشه مهم است. دلمان ميخواست شعار «تيكتاك» در برنامههاي بعدي هم ادامه داشته باشد.
گلدانها بايد مينيمال و جذاب باشند. پس اين گلهايي را كه در خانهها عين جنگل بالا می رود و با نخهاي بدتركيب از ديوارها آويزان ميشود در بطريهاي شيشهاي نوشابه گذاشتيم كه نوستالژي اكثر بچههاي نسل ماست؛ گلدانهايي كه بسيار ارزان است.
بعضي از گلدانها را پر از تيله كردهام چون تيلهها حال خوبي به من ميدهند. يك روز رفتم جمعهبازار و پس از جستوجو يك عالمه تيله خريدم.
اصرار داشتیم که یک گوشه دفتر یک دست مبل راحتی داشته باشیم که بشود رویش لم داد. این مبل ها وقتی کار ضبط تا دیروقت طول می کشد خیلی به درد استراحت کردن می خورند.
با کانال کولر هیچ کاری نمی شد کرد. برای همین سعی کردیم آن را هم جزوی از دکور انباری دفتر ببینیم؛ البته با کمک یک کاغذدیواری متفاوت!
حرفهاي صفاريانپورها درباره سليقه و زيباييشناسي
لطفا سوييچ سليقه را بچرخانيد!
ميگويند بايد ساعتها درباره بدسليقگي اين روزهايمان حرف زد؛ درباره اوضاع و احوال معماري ساختمانها و فضاهاي شهري. سابقه سالها طراحي دكور و صحنه براي برنامههاي تلويزيوني، گپ زدن با اهالي هنر درباره معماري و زيباييشناسي و علاقه و مطالعات شخصي باعث شده درباره سليقه عموم مردم در زمينههاي مختلف و كيفيت زيباييشناسي حرفهاي شنيدني داشته باشند.
«اگر بخواهيم درباره بدسليقگي حرف بزنيم بايد سراغ متخصصاني مثل آقاي آيدين آغداشلو برويم. ايشان در يكي از برنامههاي «تيكتاك» درباره اوضاع بد معماري شهري و داخلي ساختمانها ميگفت: «صددرصد هنرمند و آرشيتكت و معمار و طراحي داخلي مقصر است. كجسليقه بودن معماري شهري و معماري داخلي امروز ما برميگردد به كمكاري هنرمند. هنرمند بايد خودش را دائم براي اين نقصها شماتت كند.» فواد اين حرفها را از آغداشلو نقل قول ميكند و ميگويد، متخصصاني مثل ايشان ميتوانند كمبودهاي اين موضوع را تشريح كنند اما عموم مردم هم ميتوانند اين نازيبايي را تشخيص دهند: «من هميشه اين مثال را ميزنم كسي كه نمیداند كمپوزيسيون چيست و دانشي هم نسبت به زيبايي ندارد، كيفيت زيبايي را تشخيص ميدهد. متخصص با دلايل تشخيص ميدهد اما مخاطب عادي هم ميگويد اين خوب است اما اين خوب نيست. حسش تشخيص ميدهد كدام خوب است. ذات هنر همين است.»
سياوش ميگويد، براي داشتن فضايي زيبا توجه به جزئيات هميشه فراموش ميشود. سوژه مورد علاقه و روي اعصاب او درباره اهميت ندادن به جزئيات برچسبهاي اموال هستند كه در ادارهها آنها را به بدترين جا و به كجترين شكل ممكن ميزنند! او ميگويد ريشه اين اتفاق در يك پديده جديد است؛ «ما در ايران دچار پديده قلابيسم شدهايم! بخشهايي جدي از زندگي و مناسبات اداري ما قلابي است؛ از شهرسازي تا ساختمانهاي يونوليتي. ما چيزهايي را تغيير دادهايم كه هيچ منطقي ندارند در حالي كه مثلا در شهري مثل لندن، آنها نسبت به قديم تفاوت چنداني نكردهاند بلكه فقط در سيستم قويتر شدهاند اما همان نظم و زيبايي را حفظ كردهاند. بدسليقگي در كنار قلابيسم دردسر اصلي امروز ماست.» راهكار اصلي او براي حل اين ماجرا اين است كه بايد يكسري مشاوران هنري هنگام طراحي و ساخت ساختمانها و فضاهاي شهري وجود داشته باشند كه بگويند اين معماري بايد چه چيزهايي داشته باشد.
فواد ميگويد همه چيز بايد به اصل خودش برگردد و اصلي باشد؛ «خدا نكند كسي براي من گل مصنوعي بياورد چون فوري به او ميگويم يا با خودت ببر يا مجبورم اين گلها را بگذارم در بخش بازيافت زبالهها. گل مصنوعي ميخرند، بعد ميگويند: «ببين چقدر طبيعيه!» در خيلي جاها هم شوخيشوخي گلهاي مصنوعي را برميدارم و ميآورم بيرون و بعد يك گلدان طبيعي جايگزين آن ميكنم.» او بيسليقگيهاي امروز ما را حاصل آموزش نديدن ميداند؛ « مديران فرهنگي بهتر است روي آموزش كار كنند. من شك ندارم كه هنر ايران جايگاهی بسيار عالي دارد و درجه يك و بينظير است ولي بهتر است كمي از اين توهم عبارتهايي مثل «هنر نزد ايرانيان است و بس» فاصله بگيريم و ببينيم در جهان چه اتفاقي ميافتد. در روزگار ما نيروي هنري خوب تربيت نميشود يا آن آرتيستِ تربيت شده زورش نميرسد هنرش را اجرا كند يا بلد نيست از هنرش استفاده كند كه در هر دو حالت بدا به حال ما. »
سياوش اعتقاد دارد براي رعايت زيبايي نيازي نيست جامعهشناس باشيد. كافي است درست نگاه كنيد. او براي اين حرفهايش يك خاطره هم دارد؛«آقاي مسعود فروتن تعريف ميكردند كه در ايوان خانهشان يكسري گلدانهاي شمعداني گذاشته بودند و بعد از چند روز يكي از همسايهها آمد و گفت: من مطمئن بودم شما يك آدم هنرمند هستيد چون گلدانهاي شمعداني داريد. گفتم: خانم اينكه كار سختي نيست. شما هم هنرمند باشيد. سوييچ از بدسليقگي به خوشسليقگي فقط يك گلدان است. اگر سوييچ سيلقه را بچرخانيم همهچيز درست ميشود.»
نظر کاربران
نظر یک آدم سخت پسند؟ عالی هستید. عالیتر خواهید بود وقتی نطر شمارا درمورد نقاشیهایم وneuroscience , وچندرشته علمی فلسفی ، طبیعی تامبانی زیباشناختی بازبفرمائید