وقتي خانوادهتان با ازدواج شما مخالف است چه بايد بكنيد
مشکلی به نام پدر و مادر!
هميشه و همه جا چه در زندگي واقعي، چه در سريالها و فيلمهاي مختلف، موضوع مخالفت خانواده با ازدواج يك موضوع اساسي بوده است اما واقعا چرا اين مخالفتها وجود دارد و چه بايد كرد؟
مخالفت خانوادهها با ازدواج فرزندشان موضوعي است كه از قديم وجود داشته و هميشه يكي از دغدغههاي جوانان هنگام ازدواج بوده است، گاهي اين مخالفتها نشاندهنده اشتباه بودن انتخابهاست و گاهي... به هر دليل كه باشد قرار گرفتن در اين موقعيت وضعيت دشواري براي جوانان بهوجود ميآورد، اگر خود شما هم دچار اين مشكل نباشيد احتمالا اين روزها با ديدن سريال «ستايش» به اين موضوع فكر كردهايد، اينكه واقعا بچهها در اين مواقع بايد چه كنند و چگونه با مخالفت خانوادههايشان كنار بيايند، آيا مثل سريال «ستايش» ازدواج كنند يا از انتخاب خود صرفنظر كنند.
به تازگي يعني طي چند سال اخير كه ارتباط دختر و پسر و زوجين قبل از ازدواج براي آشنايي بيشتر از طريق خودشان است يعني از قالب سنتي بيرون آمده و بچهها بيشتر ترجيح ميدهند خودشان انتخابكننده فرد مناسب براي ازدواج باشند، ميتوان گفت به همين نسبت مخالفت خانوادهها بيشتر شده است. بهنظر من دليلش اين است كه تا قبل از اين، خانواده بود كه براي ازدواج جوان، انتخاب ميكرد و تصميم ميگرفت و در واقع نقش اصلي با پدر و مادر بوده و حتي گاهي اطرافيان يعني خاله و عمو و عمه و... اما اين روزها اين نقش تغيير كردهاست و ديگر از طرف بچهها پدر و مادر جزو اين بازي محسوب نميشوند يعني مناسبات و ارزشهاي بچهها در اين سالهاي اخير تغيير كرده است، ما بارها از مراجعان خودمان ميشنويم كه ميگويند چندان به خواستگاريهاي سنتي تمايلي ندارند و دليل اين امر اين است كه از يك طرف بچهها متوجه شدهاند براي ازدواج نياز به شناخت بيشتر دارند و از طرف ديگر هم احساس استقلال طلبي بيشتري ميكنند، در نتيجه در خانواده بهدليل در مقابل هم قرار گرفتن دو تفكر متفاوت، اختلاف بهوجود ميآيد. يكي تفكر سنتي پدر و مادر كه جايگاه خود را به حق بسيار مهم ميدانند و خودشان را كاملا بهعنوان تصميمگيرنده ميشناسند و ديگري تفكر بچهها كه ميگويند اين زندگي ماست پس خودمان بايد تصميم بگيريم و در نهايت در خانواده بحث و جدل و شايد هم دعوا و درگيري پيش آيد. معمولا پدر و مادر در اين شرايط احساس ميكنند كنار گذاشتهشدهاند و فرزندشان به آنها اهميت چنداني نميدهد و از طرف ديگر هم نگران بچههايشان هستند، اين نگراني منجر به رفتارهايي ميشود كه بچهها را از پدر و مادر دور ميكند و در واقع والدين به جاي حل مسئله در احساسيگير ميكنند كه من اسم آن را راه حل هيجان مدار (در مقابل راهحل مسئله مدار)ميگذارم كه سراسر عشق و علاقه است اما چون با احساس و هيجانشان ميخواهند مسئله را حل كنند متاسفانه نتايج مثبتي برايشان ندارد.
شايد والدين به اين دليل مخالفت ميكنند كه اعتماد لازم نسبت به فرزندشان در آنها وجود ندارد. آنها نه تنها به بچههايشان اعتماد ندارند بلكه به تربيت خودشان و آنچه به فرزندشان ياد دادهاند نيز چندان اعتمادي ندارند چون به هر صورت بچهها نتيجه تربيت، رفتارها و آنچه ما به آنها انتقال دادهايم هستند؛ وقتي پدر و مادري نگران انتخاب فرزندانشان در سنين ازدواج هستند، يعني اينكه به آن انتخابها، به تربيتي كه داشتند، به آن ارزشها و خوراكهاي ذهني كه به او دادهاند چندان اعتماد ندارند، متاسفانه همين امر باعث شدهاست كه بين پدر و مادرها و بچهها فاصله بيفتد و آنها حرف يكديگر را درك نكنند چون بچهها معمولا ترجيح ميدهند از سنين نوجواني تا حدود 25 سالگي به جاي خانواده بيشتر با دوستانشان باشند و اين به اين دليل است كه دوستان، فرد را زير سوال نميبرند، نصيحت نميكنند، با كسي مقايسه نميكنند، به فرد از بالا به پايين نگاه نميكنند و روبهروي فرد نميايستند بلكه در كنار او هستند ولي پدر و مادر دقيقا برعكس هستند چون در اكثر مواقع، خودشان را در مقابل فرزند ميدانند و با او وارد مقابله و جنگ ميشوند، پدر و مادر نميتوانند اين نقش دوستي را براي فرزندشان بازي كنند.
در كشور ما به دليل سنتهايي كه وجود دارد اگر هنگام ازدواج يك خانواده يا هر دو خانواده مخالف باشند حتما در آينده اين ازدواج، مشكلاتي به وجود خواهد آمد و اگر اين مسئله، كدورت و مخالفت حل نشود هميشه همراه زوجين خواهد بود چون در ايران در حقيقت هنگام ازدواج دو قوم به هم اتصال پيدا ميكنند. وضعيت ما با كشورهاي غربي كاملا متفاوت است يعني روابط نزديكتر، پيچيدهتر و تاثيرگذارتر است. بنابراين بهطور طبيعي زوجي كه در اين شرايط قرار گرفتهاند يا بايد كاملا از خانوادههايشان كنار بكشند كه كار خيلي سختي است يا از اين كشور مهاجرت كنند و به جاي ديگري نقل مكان كنند. ولي اينها راه حل فرار هستند يعني مسئله سرجايش است و هميشه هم هست و به مرور به يك زخم كهنه تبديل ميشود. بنابراين بهتر است قبل از ازدواج، قدم مثبتي براي اين امر برداشته شود معمولا مشاوران ازدواج در اين زمينه ميتوانند خيلي كمككننده باشند چون راهحلهايي ميدهند كه ميتواند درصورت همكاري پدر و مادرها مسئله حل شود و آنقدر كه فكر ميكنند پيچيده نباشد.
پدر و مادر چگونه ميتوانند در مرحلهاي مثل ازدواج به جاي جنگيدن و مخالفت، نقشي تاثيرگذار داشته باشند؟ آنها بايد ياد بگيرند چگونه با فرزندانشان دوست باشند و كنار فرزند بهعنوان يك راهنما قرار بگيرند و شرايطي را فراهم كنند كه فرزندشان بتواند تمام حرفهايش را با آنها بزند و بتواند بدون ناراحتي، بدون خشم و كينه، بدون غرض و ترس به راحتي با والدينش حرف بزند و دلايل انتخابش را براي آنها بگويد. در اينجا ممكن است پدر و مادر نظرشان منفي باشد و بهگونهاي ديگر فكر كنند، مسلما در اينجا، ايستادن در مقابل بچهها مشكلي را حل نميكند چون يا بچهها كار خودشان را ميكنند يا اين قضيه تبديل به يك مشكل بغرنجي با گره كور ميشود. راه حل اين است كه والدين در فضايي باز كه بين خودشان و فرزندشان بهوجود آوردهاند موقعيتي را فراهم كنند كه هم حرفهاي فرزندشان را بشنوند و هم فرزندشان حرفهاي آنها را بشنود. در حقيقت اگر پدر و مادر بلد باشند چگونه فضاي گفتوگو را در خانه ايجاد كنند يعني در درجه اول پدرومادر پذيرش داشتهباشند و حرفها را بشنوند حتما فرزندان نيز به آنها اين فرصت را ميدهند كه حرفهايشان را بزنند. بايد اين فضاي گفتوگو در خانه بهوجود بيايد چون هر مشكلي كه در دنيا وجود داشته باشد با گفتوگو ميتوان آن را حل كرد در واقع هيچ مشكلي نيست كه نتوان درباره آن صحبت كرد. وقتي پدر و مادر فضاي گفتوگو را در خانه به وجود بياورند طبيعتا ميتوانند به فرزندشان خوراك فكري داده و راه و چاه را به او نشان دهند.
گاهي مخالفت خانوادهاي فقط به دلايل سطحي است يعني بدون دليل ايراد ميگيرند، يعني همه چيز زوج، كاملا به هم ميخورد و حتي نظر مشاور نيز اين است كه اين زوج ميتوانند ازدواج موفقي داشتهباشند اما خانواده ميخواهند براساس احساسات و حتي گاهي غرضورزي مخالفت كنند مثل اينكه من از اين دختر خوشم نميآيد! يا... در واقع آنها چون احساس ميكنند كنار گذاشته شدهاند وارد لجبازي ميشوند. بهطور طبيعي ما نبايد به راحتي از انتخابهايمان بگذريم، يك جاهايي هم بايد ايستاد و جنگيد. در اين مواقع ممكن است پدر و مادر وقتي ايستادگي فرزند را ميبينند به مرور قبول كنند و با موضوع كنار بيايند ولي اين امر زمان ميخواهد. پيشنهاد من به زوجين اين است كه اين زمان را به پدرومادر بدهند و يكباره به سراغ كودتا نروند و سعي كنند اعتماد والدينشان را در طول زمان جلب كنند. معمولا در ۶۰ تا ۷۰ درصد موارد اين اتفاق ميافتد يعني وقتي به پدرومادر زمان ميدهند و از راههايي استفاده ميكنند كه اعتماد آنها را جلب كنند به مرور والدين راضي ميشوند.
زماني كه پدر و مادر به هيچ وجه راضي نميشوند و به عبارتي اصلا حاضر نيستند حرفهاي شما را بشنوند يا طرف مقابل را ببينند، شرايطي است كه شما هر راهي را برويد به بنبست ميخوريد و بايد بدانيد كه الان زمان قانع كردن پدرومادر نيست، شما بايد صبر كنيد تا پدر و مادر از فضاي عاطفي و هيجاني خود بيرون بيايند چون در فضاي هيجاني آدمها نميتوانند خوب به مسئله نگاه كنند و خوب تصميم بگيرند و با غرض به مسئله نگاه ميكنند. بنابراين دختر و پسر بايد با درايت و صبوري صبر كنند تا زمان مناسب براي حرف زدن فرا برسد حالا اين زمان ممكن است يك هفته ديگر، يك ماه ديگر يا حتي 2 سال ديگر باشد. در اينگونه موارد كه والدين يك طرف يا هر دو طرف مخالف هستند مشورت با يك مشاور ميتواند خيلي مفيد باشد تا هم از انتخاب خود اطمينان پيدا كنند و هم بفهمند آيا با توجه به شرايط خاصشان صلاح است ادامه دهند يا نه؟ وهم اينكه با راه حلهاي مفيد آشنا شوند. اولين راهحل اين است كه كم كم از اطرافيان كمك بگيريد كسي كه ميتواند بيغرض باشد و در عين حال روي پدرومادر شما تاثيرگذار باشد را وارد ماجرا كنيد مثلا برادر يا خواهرتان يا...را با فرد انتخابي خود آشنا كنيد، از آنجا كه او از احساس پدر و مادر شما فاصله دارد ميتواند بهتر، موقعيت را ببيند و در اين حالت وقتي پدر و مادر شما موافقت يك نفر ديگر به جز شما را در اطرافيان ميبينند كمي تحتتاثير قرار گرفته و شايد متوجه اشتباه خود بشوند.
راهحل ديگر اين است كه به مرور زمان در برخي از روزها و گاهي با يكي از پدر يا مادر نه هر دو با هم از احساستان صحبت كنيد سعي كنيد در اين صحبتها فضا را كاملا آرام نگه داريد تا به دور از فضاي هيجاني در مورد خودتان، در مورد آن فرد، در مورد احساستان، در مورد انتخابتان و حتي در مورد اينكه احساس و نگراني پدر و مادر را درك ميكنيد با آنها صحبت كنيد. خيلي از اوقات يكي از دلايل اصلي كه مشكل بين بچهها و پدر و مادر حل نميشود به اين دليل است كه بچهها هم در آن فضاي هيجاني قرار ميگيرند، يعني وقتي پدر و مادر به هر طريق مخالفت خود را اعلام ميكنند آنها نيز برخورد نامناسبي مثل قهر يا دعوا ميكنند. پيشنهاد من اين است كه حفظ آرامش و رفتار مناسب و آرام در يك زمان مناسب بهترين راهحل است. وقتي پدر شما آرام است بهتر به حرفهاي شما گوش ميدهد. البته توجه كنيد بايد صحبت خود را با اين شروع كنيد كه او و نگرانياش را درك ميكنيد و به پدر يا مادر خود بفهمانيد كه كاملا تمام احساسات او را ميفهميد تا راه را براي گفتوگو باز كنيد.
در اينجا دو راه داريد يا اينكه تسليم شويد و انتخاب خود را كنار بگذاريد و قبول كنيد نميشود يا اينكه با ايستادگي به اين سمت برويد كه من انتخابم را كردهام و ميخواهم پاي آن بايستم يعني آنقدر از انتخاب خود مطمئن هستيد! اما بايد بدانيد كه اين مطمئن بودن پارامترهايي دارد يعني تنها يك احساس و عشق نيست مثل اينكه شما طرف مقابلتان را به لحاظ خانوادگي، تحصيلات، ظاهر، شخصيت و...قبول كردهايد و تنها مورد، همين مخالفت والدين است كه يك پارامتر تاثيرگذار است. ايستادگي شما در اينجا يا مشكل را حل ميكند يا اينكه شما مجبور ميشويد به زندگي خود ادامه دهيد اما بايد بدانيد اين مخالفت در بخشهاي مختلف زندگي شما خود را نشان ميدهد، از زمان خواستگاري تا مراسم عروسي و رفتوآمدها و... و مسلما تبعات آن در زندگي شما هميشه وجود خواهد داشت.
وقتي ۲ نفر خانوادههايي با اعتقادات مذهبي متفاوت دارند، مثل اينكه يك خانواده كاملا غيرمذهبي و خانواده ديگر كاملا مذهبي است، در اين صورت وقتي خانوادهها با هم روبهرو ميشوند احتمالا اتفاقات مختلفي خواهد افتاد. در اينگونه ازدواجها احتمالا بعدها مشكلات فراواني پيش خواهد آمد و زوجين نميتوانند بسياري از رفتارها و عادت يكديگر را قبول كنند. اينگونه تفاوتها خيلي تاثيرگذار است تفاوتهايي مثل اختلاف مالي فراوان خانوادهها، اختلاف سني زياد و... همه مسائلي هستند كه ميتوانند در موفقيت ازدواج شما تاثير بدي داشتهباشند، بايد بهخوبي روي دلايل مخالفت پدر و مادرتان فكر كنيد. اما ميتوان گفت مسائلي مانند مسئله سربازي پسر، تحصيلات، مسئله مالي، خانه و... مسائلي قابل حل هستند و طور طبيعي ميتوان براي آنها راه حل پيدا كرد و مشكل غيرقابل حلي نيست.
گاهي پيش ميآيد كه مخالفت خانواده خواستگار شما آن قدر زياد است كه تقريبا مسئله را غيرقابل حل ميكند تا حدي كه خواستگار شما تصميم ميگيرد ارتباط خود را با خانوادهاش قطع كند، در اين مواقع اين سوال پيش ميآيد كه بايد اين قطع ارتباط را به پاي بيوفايي گذاشت يا به پاي عشق فراوان او نسبت به شما؟! در اين مواقع شما بايد تشخيص دهيد دليل مخالفت خانواده او چيست. آيا براي اين مخالفت خود دلايل قابلقبولي دارند يا بيشتر بهدليل غرضورزي با اين ازدواج مشكل دارندو اصلا منطقي فكر نميكنند و شايد حتي قصدشان آزار و اذيت و لجبازي باشد. اگر حالت دوم باشد معمولا بچهها تصميم ميگيرند رابطهشان را با پدرومادر قطع كنند و شايد هم تصميم چندان غلطي نباشد. البته نبايد كانال ارتباطي شما با خانواده خواستگارتان فقط خود پسر باشد، شما بهعنوان يك دختر بايد با خانواده او ديدار كنيد و دلايلشان براي مخالفت را از زبان خودشان بشنويد، احتمالا در اين شرايط خانواده پسر، چندان تمايلي ندارند كه شما را ببينند ولي اگر واقعا به درستي انتخاب خود اطمينان داريد بايد بهاي آن را بپردازيد و با خانوادهاي كه شما را دوست ندارند ديدار كنيد، مثلا ميتوانيد يك جلسه حضوري با مادر آن پسر بگذاريد و تمام حرفهاي او را بشنويد و شما نيز حرفهايتان را به او بزنيد، وقتي اين حرفها بهطور مستقيم زده نشود تبديل به سوءتفاهمها و گرههاي بزرگ ميشود. خيلي از مواقع وقتي 2 تا 3 بار اين رودرويي صورت ميگيرد بسياري از مشكلات حل ميشود يا حداقل كمي از بار هيجاني كم ميشود. در اين صورت شما هم ميتوانيد از خودتان دفاع كنيد و اگر اشتباه ميكنند آنها را از اشتباه در بياوريد و هم، چرايي خانواده او را از زبان خودشان بشنويد تا خودتان منطقي يا غيرمنطقي بودن مخالفت آنها را بفهميد. فقط مهم اين است كه در اين صحبتها آرامش كامل داشتهباشيد و نهايت شرم و فروتني را رعايت كنيد و با احترام تمام از خود دفاع كنيد. حتما سعي كنيد نظر موافق خانوادهها را بهدست بياوريد تا در آينده در زندگي شما مشكلي پيش نيايد.
گاهي خانواده شما مخالفت ميكنند چون شما غير از اين فرد، خواستگار ديگري نيز داريد و خانواده نسبت به آن خواستگار نظر مساعدتري دارند، در اين صورت اول از همه شما با ذهني كاملا باز، بررسي كنيد كه آيا آنها درست ميگويند و تمام جوانب را به درستي بررسي كنيد. ببينيد موارد برتري خواستگار ديگر شما چيست. آيا در موضوعات تعيينكننده است، مواردي چون پول و مقام جزو موارد تعيينكننده نيست اما نوع شخصيت دو طرف ميتواند بسيار در موفقيت يك ازدواج تعيينكننده باشد. در اين موارد بايد بسنجيد آيا واقعا خواستگار انتخابي ميتواند شما را خوشبخت كند، سپس سعي كنيد تمام دلايل خود را با پدرو مادرتان مطرح كنيد، دلايل شما بايد كاملا متقن و روشن باشد تا بفهمند انتخاب شما، انتخاب صحيح تري است. البته بهترين راه حل اين است كه شخص سومي را هم وارد اين ماجرا كنيد مثل يك مشاور يا خاله، يا برادر بزرگتر يا... تا دلايل شما را او براي پدر و مادرتان مطرح كند. حتي ميتوانيد با خواستگار دوم صحبت كنيد و به او بگوييد قصد ازدواج با او را نداريد.
نظر کاربران
من خودم ٩ سال است كه با خواستگارم آشنا هستم و شناخت كاملي از ايشان دارم. از نظر سني و تحصيلي و سطح خانواده كاملا با يكديگر منطبق هستيم ولي خانواده من وضعيت اقتصادي بهتري دارند و به اين دليل ٢ سال است كه هرچه تلاش ميكنيم مخالفت ميكنند و دلشان ميخواهند با كسي وصلت كنند كه بسيار متمايز باشد تا جلو فاميل قيافه بگيرند. وضعيت بسيار بدي است و واقعا ديگر نميدانيم چه كنيم.
پاسخ ها
این مزخرف ترین عادت خانواده هاست که بخاطر اقتصاد و مال طرف نمیذارن بچه اشون به کیس مورد نظرش برسه.انتهای این رفتارهای والدین منجر به دوریه بچه هاشون ازشون میشه .به نظر من پافشاری کن و خودت تصمیم بگیر اگه 9 ساله با کسی هستی پس دیگه به خانوادت ریطی نداره چون تو یه انسان بالغی و قرار نیست همسر تو توی زندگیه اونا باشه شما زندگیه مستقل خودتون رو دارید
به نظر من کیس ازدواج و شرایطش هیچ ربطی به خانواده آدم نداره اون مسول بزرگ کردن و اموزش یه انسان تا 18 سالگی هستن اگه قرار بود ما تا اخر عمر در اختیاز پدر و مادر خودمون باشیم نمیشدیم یه انسان ازاد با تفکر ازاد!ین ازدواجای سنتی که طرفو نمیشناسی و خوشت نمیاد ولی روت نمیشه گله کنی تهه نقض حقوق بشره..انسان باید خودش عاقل باشه تا بفهمه کی به دردش میخوره و کی نمیخوره پیشنهادم برای والدین اینه که بیش از حد خودشونو توی زندگیه بچه هاشون دخالت ندن و بذارن زندگی خودشو به بچه هاشون نشون بده بلاخره هر شکستی تهش موفقیته