جامعه شناسی خودمانی دیجیتالی(۱)
سؤال روشن هست: چرا اوضاع و احوال زندگی ما، این قدر دیجیتالیزه شده است؟ چرا زندگی مردمان روزگار ما به فالووهای اینستاگرامی و لایک های فیسبوکی و پیامهای وایبری و گروههای تلگرامی عجین شده است؟
مردمان روزگار چند دهه پیش، خیلی کم تر از مردمان روزگار ما، معتاد بودند. نوع اعتیادش فرقی نمیکند. هر نوع اعتیادی که فکر کنید، آن دوران نه چندان دور، کم تر از حال بود. این زمان، با همه زرق و برق و رنگ و لعابهایش که به واسطه فناوری اطلاعات و توسعه صنعتی شدن در جهات اتفاق افتاد، یک نوع اعتیاد جدید را هم به فرهنگ اعتیادها اضافه کرد و آن اعتیاد دیجیتالی (Digital Addiction) است. اعتیاد دیجیتالی یعنی صبح تا شب دنبال فالوهای اینستاگرامی و لایک های فیسبوکی و پیام دادن به دوست و آشنا در وایبر باشیم.
مهم نیست روی تختخواب دراز کشیدهایم یا در حال خوردن وعده نهار هستیم یا در یک مهمانی دعوت شدهایم. حضور آنلاین در همه صحنهها و در جریان بودن از همه رویدادهای در حال گذر است. همه اینها، اعتیاد دیجیتالی را سبب شده است که مردمان روزگار ما، به آن دچار شدهاند. سندرم جدیدی به نام اعتیاد دیجیتالی! جامعه شناسی خودمانی نسل دیجیتال، عنوان مقاله ای است که در سبک زندگی دیجیتالی نسل امروز، به آن پرداخته شده است.
پیش از ورود به بحث، ویدئو زیر را که میزگردی درباره سبک زندگی دیجیتال و فرصتهای موجود در آن است، مشاهده کنید
www.youtube.com/watch?v=bkFYRAY۹۴ec
دنیای دیجیتالی، واقعیتی غیر قابل انکار!
از پاپیروس تا فیس بوک
دنیایی که در آن زندگی میکنیم، نه تنها با دنیای ۱۰۰ سال پیش خیلی فرق میکند، بلکه با دنیای سی -چهل سال قبل نیز تفاوتهای بسیار زیادی دارد. چهل سال پیش یعنی در نیمه دوم قرن بیستم میلادی، اگر به ما میگفتند که تصویر را هم از طریق تلفن ثابت میتوان مشاهده کرد، ادعای عجیب و رؤیایی تلقی میشد. یا اگر کسی ادعا میکرد که ظرف یک دقیقه، میلیونها نامه از طریق کابلهای فیبرنوری در سراسر جهان منتقل میشود، بارمان نمیشد. اما چه شد که امروزه این رویاهای قرن بیستمی به باورهای غیرقابل انکار قرن بیست و یکمی مبدل شد؟ نه تنها تصویر از طریق تلفن ثابت به راحتی منتقل شد، بلکه صدا و تصویر بر روی شبکههای تلفن همراه در اقصی نقاط جهان نیز منتشر و منتقل شد.
با نرم افزارهای قابل نصب بر روی فناوریهای جدید تلفن همراه حتی در بسیاری از مواقع فقط با اتصال به اینترنت میتوان بدون صرف هزینه، ساعتها به صورت صوتی و تصویری با سراسر جهان صحبت کرد. نه تنها میلیونها نامه را در عرض یک دقیقه انتقال داد، بلکه کتابخانه ای از اطلاعات دیجیتالی را به میلیونها مخاطب در چهار گوشه جهان در کمترین زمان ممکن، ارسال کرد و امکان دسترسی تعریف شده به هر گونه اطلاعات را در هر زمان از شبانه روز در اختیار صدها میلیون مخاطب در کره خاکی قرار داد. همه اینها بخاطر دیجیتالی شدن جهانی است که مارشال مک لوهان کانادایی از آن به عنوان دهکده جهانی یاد کرد. آری! در دنیای دهکده جهانی زندگی میکنیم.
ویدئوی مهمی از مارشال مک لوهان که سخن تاریخی وی " رسانه همان پیام است" را ارائه میکند
دهکده ای که فناوریهای نوین، مرزهای دانش را درنوردیده و بشر امروزی را به سمت و سوی افقهای جدیدی از تأمل و تعقل در گیتی رهنمون میکند. دهکده جهانی، واقعاً دهکده جهانی هست. نه یک شعار است، نه یک رؤیا. نه آرمان سیاسی است نه شعار تبلیغاتی. یک واقعیت است که به راحتی میتوان اثرات و نشانههای آن را درک کرد. فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) را باید پیشگام فناوریها در توسعه دهکده جهانی دانست.
این فناوری زمینه دیجیتالی شدن دنیای امروزی را برای شهروندان عصر دیجیتال فراهم کرده است. در عصری زندگی میکنیم که میلیونر شدن یک شبه برای بچههای زیر ۱۸ سال غیر ممکن نیست . عصری که خرید و فروش و آموزش و تجارت و بانکداری در آن، تا حد زیادی شیوههای سنتی را مغلوب کرده و شیوههای الکترونیکی را جایگزین آن نموده است. همه چیز زندگی امروز، دستخوش تغییر بر اساس فناوری اطلاعات و ارتباطات شده است. وقتی قرار باشد که پرداخت فیش آب و برق و تلفن و گاز و امثالهم، از طریق باجههای سنتی شعب بانکها، با دریافت کارمزد از مشتری صورت بگیرد و پرداخت بهای این قبضها از طریق اینترنت رایگان باشد، قطعاً افراد بی سواد یا کم سواد محله، ده، روستا، شهرستان و شهر ما نیز به سمت کافی نتها یا توسل به دوستان برای انجام کارهایشان مراجعه خواهند کرد.
یعنی سه نسل قبل نیز مجبور به زندگی در عصر دیجیتال هستند. اگر جه در بعضی مواقع، آن ها محکوم به زندگی در عصر دیجیتالی ما به جای عصر سنتی کشاورزی و زیبای قبلی خود شدهاند و البته جای تأمل و افسوس دارد! به هر حال، دنیای دیجیتال، دنیای نوین و داستانهایی از این قسم، همه بر یک چیز نوید میدهند. زندگی دیجیتالی. زندگی دیجیتالی بر ابزارهای فناوری تکیه دارد تا به چوب و درخت و کاشت و برداشت و زندگی سنتی قرن بیستمی یا به قول آلوین تافلر، زندگی موج اولی یا دومی.
زندگی دیجیتالی فرصتهای جدیدی را بر ما گشوده است. فرصتهایی در زمینه کارآفرینی، آموزش، تجارت و امثالهم. همه و همه قابلیتهایی را در اختیار بشر امروز قرار داده است که حتی تا دو سه دهه قبل نیز امکان استفاده از آن وجود نداشت. مهم نیست که کتاب فروشی سر کوچه شما، یا خیابان شما، یا شهر شما، یا کشور شما یا قاره شما، فلان کتاب یا مجله یا لوح فشرده را دارد یا نه، کافی است از امپراطوری های بزرگ دنیای آنلاین مانند amazon کمک بخواهید تا در اسرع وقت کتاب مورد نظر را به نشانی شما ارسال کند. این قضیه برای کفش و لباس و ادکلن فرانسوی و شکلاتهای سوئیسی و چکمههای میلانی و تورهای آسیایی و اروپایی و رزرو هتلهای یخی و غیر یخی در سراسر جهان نیز صادق است. فقط کافیست یک هویت دیجیتالی داشته باشید تا از طریقان خرید کنید و پرداخت کنید و دریافت کنید!.
بازیگران عصر دیجیتال
سبک زندگی با طعم صفر و یک
فقط همین. به همین سادگی. موتورهای جست و جوی اینترنت، که بیش از ۱۰ میلیارد صفحه وب را ظرف چند صدم ثانیه برای شما جست وجو کرده و بهترین نتایج را بر اساس کلید واژه انتخابی شما نمایش میدهند، تا حدی بازیگران مهم عصر دیجیتال هستند. موتورهای جست و جو از گوگل و یاهو گرفته تا آلتاویستا و لایو مایکروسافت، جهان را برای شما در یک کلیک رقم میزنند. غول جادوی "راز" را یادتان هست شاید! در خدمتم سرورم!. موتور جست و جو، همان است.
کافی است کلمه یا عبارتی بزنید، تا میلیونها متن و صوت و تصویر و اطلاعات مکتوب و غیر مکتوب دیگر را در اختیار شما قرار بدهد که بعضی موارد انگشت به دهان بمانید! غولهای جادویی دیجیتالی عصر ما، همان غولهای کتاب داستان نیاکان ما در عصر مدرن هستند که همیشه و همه جا با شما هستند و البته در خدمتگزاری! بماند که این غولها بعضی وقتها هم درخدمت ما هستند و هم در خدمت آژانسهای جاسوسی و اطلاعاتی! بماند... . از سخن دور نشویم. بحث این بود که در دنیای دیجیتالی زندگی میکنیم و شهروندان دیجیتال هستیم. ذائقههایمان فرق کرده است. درخواستهایمان کنسروی و کنسانتره ای و دیجیتالی مدار شده است.
از قیافه هامان که صورتهای سنجابی و گونههای تزریقی و پیشانیهای بوتاکس خورده، چهره فانتزی و دیجیتالی را ارمغان نسل ما کرده است تا آداب و روسم ارتباطی و فرهنگی به ظاهر تجدد یافته ما، همه و همه سیطره بلامنازع عصر دیجیتال را یدک میکشند. اگر الویس پریسلی و جکسون و متالیکا و بریجیت باردوهای قرن بیستمی، بتهای میلیونها نفر بودند، شبکههای اجتماعی اینترنت و بازیهای اینترنتی و آیفون بازیهای نسل ما، افیون نسل دیجیتال امروزی شدهاند.
افیونی که اعتیاد بزرگی را یدک میکشد و اعتیاد اینترنت و اعتیاد فیس بوک، یکی از مخاطرات آن است. زندگی در عصر دیجیتال، خواه یا ناخواه، زندگی مردم روزگار ما، به ویژه نسل نوجوان و جوان را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. ارتباطات اینترنتی، گفت وگوها چتی، دیدارها تصویری و آلبومهای کاغذی خاطره انگیز، فولدرهای کامپیوتری شدهاند. شب نشیی های زیر کرسی یا کمی جلوتر، دیدارهای کوچه و خیابونی جوانان به کافی شاپ و سینماها و مکانهای بزرگ رسمی منتقل شده است و اینقدر که ما از غذاهای کافی شاپی و رستورانی مانند سالاد سزار! و تارت توت فرنگی و پتاژ سبزیجات! می دانیم، از جز قند و قائوت و انواع سالادها و غذاهای سنتی ایرانی بی اطلاعیم. چه بسا بسیاری از ماها سالی یکبار هم چنین غذاهایی را پخت نمیکنیم و زحمتش را به خود هموار نمیکنیم.
نسل ما، نسل معتادان دیجیتالی
و... . خودباوری رنگ باخته!
بله! نسل مک دونالدی روزگار ما، نسل کوکاکولا و نوشابههای گاز دار است. نسلی است که آن را Ansolin Addicted میدانند. نسلی است که مسخ سیطره امپراطور اینترنت و ابزارهای دیجیتالی شده است. نسل کافی شاپی ما، نسل تمرکز بر روی الگو یابی از دیگران به جای الگو سازی خلاقانه است. نسل روزنامه و مجله هست به جای کتاب و نسل فست فود است به جای تنقلات شیرین همین چند دهه پیش! چه عیبی دارد که دیدارهای نسل ما در کافی شاپ ها و رستورانها باشد.
مثل همه دنیا. چه عیبی دارد غذای شیک اروپایی با اسامی پر طمطراق مکش مرگ مایی!! بخوریم با آب میوههای طبیعی کنسانتره ای! چه عیبی دارد پلی استیشن بازی کنیم به صورت آنلاین و گروهی با فناوری بلوتوث. چه عیبی دارد در اتوبوس و تاکسی و قطار و هواپیما، موسیقی گوش کنیم با دستگاههای جدید فلان کمپانی و آهنگهای فلان گروه مشهور و لذت ببریم. اینها چه عیب داشته باشد چه نداشته باشد، جریان روزمره زندگی خیلی از ماها شده است. نه با ما نو شده است، و نه به ما کهنه. این مسیری است که زندگی نسل جوان را در هر ۵ قاره، تقریباً به سمت و سوی خود سوق داده است.
صحبت اینجاست که بخش دیجیتالی زندگی امروز ما، خیلی بیش تر از بخش معنوی و غیر دیجیتالی زندگی ما شده است. ما همان بشر چند هزار سال پیش هستیم. با همان نیاز عاطفی، جسمانی، معنوی و غیره. هیچ چیز عوض نشده است. تنها طرز زندگی ما تغیر یافته است. وگرنه تغییری در نیازهای ما ایجاد نشده است، بلکه با تغییر فناوری و پیشرفت صنعت، درخواستها و نیازهای ما هم به همان نسبت تغییر کرده است. این تغییر در ذائقه ما، در بعضی از حوزهها، به نظر میرسد آرامآرام نه تنها سود چندانی را برای ما به ارمغان نمیآورد، بلکه در دراز مدت ضررهای غیر قابل جبران مادی و معنوی به ما وارد میکند.
صحبت، جامعه شناسی خودمانی خودمان هست. داستان کافی شاپ تا فیس بوک است نه بیشتر. خودمان، تاملی به خود کنیم. چند تا کافی شاپ در پاریس و میلان و فرانکفورت و استکهلم سراغ دارید که غذای ایرانی با منوی فارسی در اختیار مشتریان خود قرار دهند؟ چند تا رستوران در این ۴ تا شهر سراغ دارید که عنوان فارسی "قهوه خانه "را بر سر در مغاز خود با خط نستعلیق هک کرده باشند؟ شاید این سؤال را بپرسید که مگر میشود در این ۴ شهر که متعلق به ۴ کشور و ۴ زبان مختلف است، با منوی فارسی غذای ایرانی سرو و تبلیغ کرد و تابلوی مغازه به زبان پارسی باشد؟! خوب، پس اگر نمیشود (که اگر بخواهیم میشود!)، چطور هست که در همین تهران و کرج و شهرهای بزرگ ایران، منوهای انگلیسی با غذاهای "من در آوردی"! فرنگی در اختیار مشتریان فارسی زبان! قرار میگیرد و سر در خیلی از این مراکز نه تنها به زبان فارسی یا انگلیسی، بلکه به فارگلیسی نوشته شده است؟
چرا فرانسوی و ایتالیایی و سوئدی چنین نمیکند، اما باید در ایران زمین بکنیم؟ چرا وقتی در موزه لوور قدم میزنیم، یک کلمه به فارسی حتی در سالن ایران یافت نمیشود، اما همه چیز را در موزهها و مراکز فرهنگی و هنری که احتمال حضور دوستان خارجی میرود، به چند زبان تحریر کردهایم؟! چه بسیار ایران شناسان غربی که راههای سختی را برای رسیدن به لسان حافظ شیرین سخن بر خود هموار کردند و پارسی آموختند و بر این سیاق افتخار کردند و چه بسیار پارسی زبانانی که نمیدانند هنوز، به زبان عصر مولانا سخن می گویند. به زبان هزار سال قبل. به زبان فردوسی و جامی. افتخاری که در میان ملتها، کم بدیل است. و اما بعد...
سبک زندگی دیجیتالی! تضاد سنت و مدرنیته؟!
غرب زدگی دیجیتالیزه
راستی سکنجبین خیار ایرانی چه کم از فراپه، سان شاین، آکوآفرسکای اسپانیایی یا کوکتلهای فرانسوی دارد؟
چرا نوشیدنیهای سنتی ایران در آب میوه فروشیها و کافی شاپ های ما نیست؟! البته شیراز را مستثنی بگیرید که هنوز نوشیدنیهای حاوی عرقیات روح افزایش و پالودههای بهارنارنجش میان مردمان این خطه جایگاهی والا دارد.
مگر ما ایرانیها اول فرانسوی و اسپانیایی بودیم و بعد تغییر ملیت و فرهنگ دادهایم و از بد حادثه، ایرانی شدهایم که باید در سالن ترانزیتی از نوشیدنیها و غذاهای فرنگی غرق شویم تا هواپیما برسد و مارا ببرد؟
چرا باید مخلوط شدن چهار مغز و شیر و موز و توت فرنگی، کلمات و جملات عجیب و غریب فرنگی را به ادبیات گفتاری و نوشتاری روزانه ما وارد کند و سر در مغازهها را با اسامی بی سر و ته به اصطلاح اسپانیایی و فرانسوی! مزین کند؟ آیا فکر میکنیم باید بشینیم تا ایتالیایی بیایند و کافی شاپ های میلان و رم و فلورانس را با سکنجبین خیار ایرانی و غذای سنتی مردمان پارس آماده سرویس به مشتریان خود بکنند؟ یا تصور میکنیم چی چی چی چیه!
فرنگی که هر روز به نام نوشیدنی در فلان مکان میخوریم، با اسمهای عجیب و غریب و شکل وبرهای فانتزی و زر ورق شده خوشمزه تر و لذت بخش تر است؟! قطعاً این طور نیست. غرب زدگی، افیون نسل ماست. غرب را ما غرب کردیم. این را فراموش نکنیم. خودمان را هم دست کم نگیریم. اگه هفتاد و پنج میلیون ایرانی، فقط تلاش کند فرهنگ و هویت خود را بشناسد، حتی اگه کم به داشته های خود باور داشته باشد، باز ما خیلی جلو تر خواهیم بود. ما خیلی چیزها برای عرضه در دنیای پر رقابت امروزی در اختیار داریم که خودمان هم خبر نداریم. خیلیها عاشق غذای سنتی ایران هستند. غذایی که فست فودی و فانتزی نیست و یادآور brand و فرمولهای شیمایی فلان کمپانی غربی نیست. در واقع میتوان گفت که مصداق این بیت: آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد... هستیم!
سری به خیابانهای ژاپن با GoogleMap بزنید. ببینید چقدر به زبان غیر ژاپنی در کوی و برزن مواجه میشوید! هیچ کشوری در دنیا جز ژاپن، ژاپنی حرف نمیزند و نمینویسند. ژاپنیها به زبانشان که به نظر ما بسیار عجیب و غریب و بی حس هست! و کم تر کسی در دنیا غیر از ژاپنی جماعت به این رسم الخ مینویسد، میگوید و مینویسد. اما این کشور خود ساخته، به فرهنگ وآداب و ریشههای سنتی خود پایبند است و به آن میبالد. همان مثل فرانسویها هستند. چرا ما انگلیسی یاد بگیریم یا ایتالیایی و روسی و حتی عربی؟! آنها Frances یاد بگیرند.
خوب همین میشود که زبانی رشد پیدا میکند و زبانهای دیگر در مرزهای جغرافیایی خود اسیر میشوند و چه بشود که ایرانشناس شهیری بیاید از آن سوی آبها و درباره ریشههای مشترک زبان پارسی و سوئدی بنویسد. آری! زبان پارسی، به عنوان یکی از زبانهای ایرانی، ریشه زبان سوئدی هست. خیلی از زبانها و فرهنگها در دنیا ریشه در تمدن و فرهنگ مردمان پارس دارند. معماری شگرف باغهای ایرانی (Persian Garden) که معماری سنتی مردمان سرزمین پارس را به سراسر جهان گسترانده است و یونسکو، تأثیر آن را از هندوستان تا اسپانیا بر شمرده است، مشتی است نمونه خروار. در پوشاک، معماری، طب و نجوم که تأثیر ایرانیان بر جهانیان، اظهر من الشمس است و هر چه بگوییم توضیح الواضحات میشود...
و اما بعد..
سخن این بود که ژاپنیهای عزیز، به رسم الخ و گویش خود میبالند و حاضر نیستند انگلیسی عظیم الشان! را بر کوی و برزن بزنند. اما قضیه ما!. اما زبان پارسی چطور؟! خود می دانید چند کشور در دنیا به این زبان حرف میزنند و مینویسند. نیاز به توضیح نیست. پس خود حدیث مفصل بخوان... زبان و فرهنگی تاثیرگذار بر قرنها و امپراطوری ها. امروز دست من و شمایی افتاده است که نه تنها زبان پارسی را به خوبی میشناسیم و صحیح صحبت میکنیم و درست مینویسیم، بلکه همین میراث پدری را قدر نمیدانیم و در اینترنت و SMS و گفتار و نوشتار رسمی و غیر رسمی، از واژهها و اصطلاحات و جملات انگلیسی و فرانسوی و بعضاً روسی استفاده میکنیم.
البته این اصلاً بد نیست که ما به پلیس بگوییم پلیس و به تلفن بگوییم تلفن و به وب سایت نگوییم درگاه! اینها عیب نیست. عیب آن است که از یک جمله ای که می گوییم و مینویسیم، سخت بشود تشخیص داد که ما از سرزمین پارس هستیم با آن ادبیات و فرهنگ و تمدن غنی و پر افتخار. این زشت است و تأسف آور است. وگرنه یادگرفتن زبان و فرهنگ و ادبیات و هنر و موسیقی و صنعت غرب، و غربی تر شدن از غربیها در این حوزهها، نه تنها بد است بلکه پسندیده هم هست.
اما همه این تلاشها در زمانی ارزنده هست که در راه اعتلای فرهنگ و تمدن بزرگ ایرانی باشیم و به ایرانی بودن ببالیم. به نظر میرسد باید راهی که میرزا تقی خان فراهانی و محمود حسابیها و عباس دورانها و چمرانها رفتند را برویم و پز ناسیونالیستی الکی و فانتزی ندهیم. آویزان کردن گردنبند و نشانی از پاسارگاد و تخت جمشید و چه و چه، کمکی به ایران شناسی ما و ایران شناسی دیگران نمیکند. پس، بهتر تلاش کنیم و کم تر غرب مدار باشیم. غرب مداری، امروز دیگر برگ برنده نیست و امتیاز رقابتی برای ما در هیچ زمینه ای محسوب نمیشود...
سبک زندگی "لحظه آخری" ما!
وقایع الاتفاقیه دیجیتالی!
صحبت از خودشناسی شد. دنیای دیجیتالی امروز، بشر را با این دنیا غرق کرده است و بیش از حد به دنیای صفر و یک آلوده وابسته کرده است به گونه ای که برای میلیونها نفر از افراد کره زمین، دنیای بدون اینترنت اصلاً معنا ندارد و یک هفته بی آبی را به یک روز بی برقی و چند ساعت بی اینترنت ترجیح میدهند! ما همه معتاد دنیای مجازی (Virtual World) هستیم. هر کدام ما، به درجاتی متفاوت گرفتار اعتیاد به اینترنت و فیس بوک و امثالهم هستیم. مستقیم یا غیر مستقیم.
اعتیاد به اینترنت، همانند اعتیاد به خوردن نوشیدنیها و غذاهای عجیب و غریب کافی شاپی است که ناخودآگاه گرفتارش شدهایم و فصل و سالی نیست که یک بار از این فضا و مکان و غذا و نوشیدنی، کامی نگیریم. دنیای مجازی صفر و یک، در ابعاد مختلف زندگی ما رسوخ کرده است. آخرین اخبار و اطلاعات کنسرتها و مسابقات ورزشی و هنری و ادبی از شهر و محله مان از طریق پیامک به ما میرسد و از آخرین لباسی که فلان دوستمان در فلان مهمانی پوشیده بود، در فلان سایت مطلع هستیم.
حتی لینک خیاطش هم در اختیار داریم برای اقدامات بعدی! با GPS موبایل و ماشین، راهها را گم نمیکنیم و تورهای لحظه آخر (Last minutes) که امروزه نقل مجالس ماها شده است هر روز به صندوق پست الکترونیکی ما مشرف میشوند. گویی که هر روز باید آماده رفتن به آنتالیا و کوش آداسی و خز آباد و چل آباد بود! برای خیلی از ماها، مؤسسات آشپزی دستور غذای نهار و شام هفتگی را پیامک میکنند و پاتوقهای کافی شاپی ما در نقاط مختلف شهر، از طریق کامنت ها و لایک ها و post های بچهها! مرتب به روز رسانی میشود تا از غافله عقب نیافتیم و فراموش نکنیم که امشب یا فردا بقیه کدام سریال اعجاب آور! فلان کانال خارجی را مشاهده کنیم!
یک تبلت کافی هست تا با خود به سر کلاس ببرید مطالب را یادداشت کرده و با دیگر دوستان بر روی مطالب به صورت آنلاین و آفلاین مباحثه کنید. آن هم تحت اینترنت پر سرعت که امروز به لطف اپراتورها و ISP ها، اکثر نقاط کشور را تحت پوشش قرار دادهاند و مهم نیست که شما در دهاتهای کرمانشاه هستید یا وسط برج میلاد تهران. فراموش نکنید که هیچ کس تنها نیست!!
کمترین فرصتی که از کار روزانه در هر مکان و زمانی پیدا میکنیم، سری به موبایل یا نوت بوک یا تبلت خود میزنیم و به اصطلاح چکی میکنیم و تاملی میزنیم بر روی وقایع الاتفاقیه عصر دیجیتال ما که باید هر ساعت خود را با آن به روز و تطبیق دهیم. نکنه که عقب بیفتیم و در این بی خبری! غوطه ور شویم. دوستی میگفت آگه روزی نیم ساعتی که به چک کردن بیهوده ای میل و اکانت های خود در شبکههای اجتماعی اختصاص میداد، فقط اشعار حافظ را روزی نیم ساعت گوش میکرد، بعد از یکسال اقلاً بخشی از دیوان شیخ اجل را حفظ شده بود یا زبان اسپانیایی را ظرف ۲ سال نهایتاً یادگرفته بود. یعنی نیم ساعت اختصاص صحیح وقت به کار درست (یعنی انجام کارهای درست و انجام درست کارها)eficinecy and effectiveness) چنین بازدهی را برای ما در دنیای غیر دیجیتالی به ارمغان میآورد.
دوستی کامنتی گذاشته است و شما هم ناخودآگاه کامنتی بر آن میگذارید و یک دفعه به خود میآیید و میبینید که یک ساعت است که ذهن و وقت خود را به کامنت بازی و لایک بازی گذراندهاید و نه یه ریال عایدات شده است و نه کاری که مسئولیتان را داشتهاید برای انجام درست آن تلاش کردهاید. ما همیشه فکر میکنید به غلط، که دیجیتال گرایی ما، موفقیت بهتر و بیش تر برای ما به ارمغان میآورد. در حالی که هر چقدر بتوان از این دنیای بی حس دیجیتالی فاصله گرفت و وقت و انرژی خود را صرف پرداختن به امور واقعی و مهم در دنیای مادی و غیر دیجیتالی کرد، عایدی ما بیش تر و بهتر خواهد بود.
چشم شما چقدر توان تمرکز بر روی صفحات مانیتورهای مختلف از موبایل و نوت بوک گرفته تا تلویزیون و تبلت را دارد؟ چرا باید این حجم از تشعشع را به چشم خود منعکس کنیم؟ چرا باید مچ دستمان را به تکان دادن موس و کلیک کردن و تایپ کردن عادت بدهیم؟ خود نتیجه اش این میشود که مردم و جوانان، ورزشکار نیستند. در برخی از رشتههای ورزشی نفرات زبده و نخبه نداریم. دخترها قد کوتاه، پسرها چاق و تحرک و پویایی در جامعه کم میشود. حال بماند که فست فود و کافی شاپ و بقیه ماجرا، چه بلایی بر سر فرهنگ و تغذیه و سنت ناب ایرانی آورده است که خود جای تأمل دارد...
دو کلمه حرف حساب!
دنیای دیجیتال، ارتباطات را آسان تر کرده و دسترسی به اطلاعات را سریع تر و به نظر میرسد همه مردم در سراسر جهان، به نسبت به حتی بیست سال پیش، مطلع تر و آگاه تر هستند. کوچکترین اتفاقی، حتی اگر بازی کردن کودکی با Ipad پدرش و باختن در یک مسابقه آنلاین ۱۷۰۰ دلاری باشد !، میتواند بر روی خروجی خبرگزاریهای پر بیننده جهان با میلیونها مخاطب قرار گیرد! یا ویدئوهای معمولی که با لایک و کامنت های کاربران میلیاردی اینترنت، در فهرست Top ۱۰ ها یا Top ۱۰۰ های پایگاههای به اشتراک گذاری فایلهای صوتی و تصویری اینترنت و شبکههای اجتماعی امروزی قرار میگیرند.
همه اینها نشان دهنده قدرت اینترنت و عرصه دیجیتال است که فرصتهای زیادی را در اختیار شهروندان دهکده جهانی قرار داده است. فرصتهایی که بعضاً در پس پرده آن، لابیها و آژانسهای جاسوسی و اطلاعاتی شرق و غرب قرار دارند و کاربران، طعمههای ساده و زیبای این تور طلایی میشوند. همه به هویت دیجیتالی خود بیش از هویت واقعی خود بها میدهند. برای اینترنت عکس میگیرند و... همه اینترنتی شدهایم. خواه یا ناخواه. در اصل مساله تردیدی نیست. درصدش هم مهم نیست. چه یک درصد چه صد در صد.
دیجیتالی شدهایم و این یک بد نیست. این یک عیب نیست. عیب آن است که ابزار دیجیتالی، واقعیت زندگی ما بشود و حتی بر روی بالش و دیوار اتاق خانههای ما هم رسوخ کند. این وضعیت را تکنولوژی ندانیم، مصیبتولوژی بدانیم. چرا که با این حال، آی تی ارباب ما شده است و نه ما صاحب آی تی. او تصمیم میگیرد که ما چه کنیم و چند ساعت پشت رایانه شخصی به چت و لایک بازی و کامنت و سان شاین نوشیدن و شکلک به جای حرف فرستادن به دوستان و آشنایان اکتفا کنیم. خودمان خبر نداریم.
وقتی لیونل مسی و شیاطین اولترافورد منچستر و فلان موسیقی بی سر و ته اسپانیایی، برای چند سالی بت ما میشود و به زودی هم فراموش میشود، ما چیزی را که از دست دادیم وقت و عمر و فکری بوده است که میتوانسته است به بهترینها و برترینهای ملی و قومی متمرکز شود و عوایدی نصیب ما بکند. نه ستارههای کم فروغی که رسانههای دیجیتالان ها را برای ما بزرگ کردهاند و چیزی از حمایت و سخن و گفتار و منش آنها نصیب حال و آینده ما نمیشود. همیشه وقتی بازیها جدی میشود، جدیها هم بازی میشود. این اصل غیر قابل انکار است. دنیای فانتزی دیجیتالی ما، خیلی تلاش میکند جدیها را بازی نمایان کند.
خیلی تلاش میکند چهرهها را در پس ترول ها، کلامهای شیرین را در پس شکلکهای اینترنتی و دفترچه خاطراتهای خاطره انگیز را در پس فولدهای بی حس رایانه ای و فیس بوکی قایم کند. کجا رفتند آلبومهای کاغذی رنگارنگ، کارت پستالهای یادگاری زیبا که با خط خود بر آن به دوست مینوشتیم و دورهم نشینی های قدیمی؟ آیا در حال فراموشی هستند؟ شاید! آلبومهای کاغذی جای خود را به فولدرهای عکس در شبکههای اجتماعی و تبادل اطلاعات اینترنتی دادهاند تا دنیای بداند که در فلان مکان، فلان لباس را پوشیدیم و با فلانی بودیم و قس علی هذا.
این که آیا بعداً از این تصاویر سو استفاده میشود یا نه، فعلاً در مأموریت کوتاه مدت ما نمیگنجد! کارت پستالهای رنگارنگ هم جای خود را به پیامکهای بی حس فارگلیسی! یا کامنت های فیس بوکی داده است. خیلی ارادت بنماییم!، یک فروند ای میل به دوست و آشنا شلیک میکنیم. البته اگر از بد حادثه به فولدر spam اصابت نکند و مستقیم به inbox برود! بزودی هیچ یادگاری از هیچ کس نخواهیم داشت جز یک مشت کامنت و ای میل و پیامک نصف و نیمه که همه الکترونیکی و با یک دکمه Del به دیار باقی میشتابند!
آیا این میراث ما برای آیندگان خواهد بود؟ و اما درباره دورهم نشینی های قدیمی. بحث درباره جامعه شناسی خودمانی ایرانیان است. وگرنه به نروژی و هندی و کوبایی که کار نداریم... هم نشینی های ساده قبل، برای بسیاری از ما هم تبدیل شده است به قرارهای کافی شاپی یا رستورانی که رویدادش (event) قبلاً در شبکههای اجتماعی به اطلاع رفقا و دوستان و اقوام رسیده است. شما را در فلان نقطه بین ساعت فلان و فلان ملاقات میکنیم. CU. جمله ای که برای همه آشنا هست. جمله ای که نشان از زندگی سرد و بی روح ما میدهد در عصر یخی! عصر دیجیتال. عصری که نسل ما، HBD و Tavalod Mobarak! را جایگزین ابراز شفاهی علایق و عواطف انسانی خود برای تبریک روز تولد دوستش میکند.
حتی دیگر نیاز نیست برای عرض تبریک و تهنیت برای سالرزو تولد، ازدواج و موفقیت دوستان و آشنایان، پول تلفن و پیامک بدهید! یک کامنت و دیگر هیچ. قضیه تمام است. مأموریت به پایان رسید. به نظر میرسد با آنکه دنیای پر زرق و بر تر شده است و همه با همه به ظاهر بیش از قبل مرتبط هستند، اما تنهایی و گوشه گیری و افسردگی روز به روز در حال افزایش است و کم تحرکی فزاینده، شهروندان عصر دیجیتال را معتادانی خانه نشین کرده است. پس تعجب نکنیم که چرا از هر ایرانی، یک نفر فشار خون دارد و بیش از نیمی از زنان خانه دار ایرانی کم تحرک هستند و شبکههای اجتماعی اینترنتی از عوامل بالقوه طلاق در غرب شناخته شده است .
ما نمیگیم که چرا کمدین مشهور هالیوود، جیم کری، که قیافش خنده آور بود چه برسد به دیالوگهایش و فیلمهایش، به افسردگی دچار شده است یا مغز معتادان اینترنت در حال کوچک شدن است. به اینها کار نداریم. سخن این است که چرا ما با عواطف و حواس ۵ گانه و شعور و آگاهی معنوی و فطری، گرفتار دنیایی خشک صفر و یک شدهایم و تلاشی برای رهایی از این بند نمیکنیم. حال به ماند که خیلیها اصلاً خبر ندارند که زندانی شدهاند و چون دیواری اطرافشان نیست و زندانی نمیبینند، خود را آزاد و شاد میدانند. آزادیای که در مسخ عصر دیجیتال و کمپانیهای سرمایه داری و جسمهای میخکوب شده به صفحات ابزارهای دیجیتالی خلاصه شده است.
به قول بزرگی، آری این چنین بود برادر...
نظر کاربران
من فک رمیکنم انسان های امروزی، شدیدا دیجیتالی شده اند و ما نمیتونیم از این وضعیت خارج بشیم.
با سکنجبین خیلی حال کردم گفته بودید :) آره والا. همینطوره. ایرانی ها خیلی غرب زده هستن
سلام و عرض ادب
برای انجام تحقیقی به این نوشته شما رسیدم
هرچی بیشتر میخونم کمتر به نتیجه میرسم
کلا از نگاه یک انسان ناراضی به تکنولوژی نگاه کرده اید. دیجیتال و اینترنت را فقط فیس بوک و توییتر و سایر شبکه های اجتماعی دیده اید.
طوری بررسی کردید انگار با یک خطر و تهدید بزرگ روبروییم(که کلامون رو بگیریم باد نبره یهو)
به این سنگینی که به این موضوع پرداختین هم نیست.
همیشه کسانی در مقابل تحول ایستاده اند و با تمام توان از بدی های آن گفته اند و نقاط مثبتش را نیز با تمسخر بیان کرده اند(نقد شما هم اینگونه نیش دار است)
سعی کنید منتقد خوبی باشید. امین و صادق باشید و برای تلاش های انسان اندیشمند امروز احترام و ارزش بیشتری قائل شوید.
نقد کنید و در کنار آن به اعتلای فرهنگ عمومی کمک رسانید و موازی با جهان از تحولات سازنده امروز بهره مند شوید و دیگران را نیز بهره مند گردانید.
اگر منتقد هستید راه درست استفاده کردن را نشان دهید نه که به کلی منکر آن شوید. انکار هیچوقت نقد نیست.
ما ناگزیریم بپزیریم که تحولات متعدند و بیسار سریع رخ می دهند. آگاهی های عمومی افزایش یافته اند و تخصص، تکنیک و کارآفرینی حرف نخست را می زنند. پس برای رویارویی با این تحولات باید با آنها روبرو شویم، همسو شویم، و با اندیشه و تفکر فردی و اجتماعی به بهترین شکل از آنها بهرمند گردیم.
موفق باشید