من همسرتم، کارمندت نیستم
نقش همسری را با نقش های کاری قاطی نکنید!
هر وقت صحبت کار و زندگی خانوادگی، کنار هم به میان می آید، همه از تعادل بین کار و زندگی حرف می زنند. صحبت هم اغلب در مورد تعادل زمانی و انرژی است.
ماهنامه سپیده دانایی - بهنوش خرم روز، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی: هر وقت صحبت کار و زندگی خانوادگی، کنار هم به میان می آید، همه از تعادل بین کار و زندگی حرف می زنند. صحبت هم اغلب در مورد تعادل زمانی و انرژی است. یعنی به اندازه برای کار زمان بگذارید، به اندازه برای خانواده و عزیزان زمان بگذارید و مسائل هر طرف را قاطی دیگری نکنید.
مثلا وقتی در خانه اعصاب تان خرد شده، اجازه ندهید روی برخوردتان با ارباب رجوع از همه جا بی خبر تاثیر بگذارد و وقتی استرس کاری اذیت تان کرده، سر بچه هایی که تا شب منتظر بوده اند شما برسید خانه و نقاشی هایشان را ببینید، داد نکشید. اما به غیر از این موارد، تعادل بین کار و زندگی خانوادگی، وجهه دیگری هم دارد.
هر کدام از افرادی که شاغل هستند و تشکیل زندگی هم داده اند، در آن واحد چند نقش دارند، نقش همسر، نقش پدر یا مادر و نقشی که سر کار به عهده گرفته اند: کارمند، مدیر، پزشک، طراح و ... هر کدام از این نقش ها، مسئولیت ها و حقوق خود را برای فرد به همراه دارند و الگوی رفتاری متفاوتی را می طلبند. اینکه بتوانیم بین این نقش ها تعادل ایجاد کنیم و در هر موقعیتی بسته به نقشی که داریم، رفتار درست و متناسب را نشان بدهیم، گاهی کار ساده ای نیست.
در عین حال، نمی توانیم در خودمان چند شخصیت متفاوت به وجود بیاوریم و برای حفظ سلامت روانی خودمان هم که شده، باید یکپارچگی شخصیتی داشته باشیم و هم تکلیف خودمان با خودمان معلوم باشد و هم بقیه با ما! به همین خاطر، باید کمی حواس تان جمع باشد، تمرین کنید، به موقع مچ خودتان را بگیرید و حتی از نزدیکانتان بخصوص همسرتان در این زمینه کمک بگیرید.
شرح وظایف و مسئولیت های هر نقش
یکی از کارهای اولیه ای که به شما در این راه کمک می کند، این است که قبل از هر چیز به تفکیک، شرح وظایف و مسئولیت های خود را در هر نقش بنویسید. در نقش همسر، در نقش والد و در نقش شغلی تان، می توانید یک برگه بزرگ سفید بردارید، آن را به سه ستون تقسیم کنید و در هر ستون، هر آنچه به ذهن تان می رسد را یادداشت کنید.
این کار کمک می کند به ذهن تان سر و سامان بدهید، موارد مشابه را در کنار هم با یکدیگر مقایسه کنید و انتخاب های دقیق تری داشته باشید. در عین حال، این کار تمرینی است که به شما کمک می کند در موقعیت های مختلف، تصمیم بگیرید که بسته به نقش خود چه تصمیمی باید بگیرید.
مثلا وقتی همسرتان با فرزندتان دعوا می کند، با وقتی که دو کارمندتان با هم دعوا می کنند، فرق دارد. در هر کدام از این موقعیت ها شما یک نقش متفاوت دارید و مسئولیت هایتان با هم فرق می کند. در یکی مسئول خدشه دار نشدن کانون خانواده و حفظ رابطه اعضا در عین آرامش درون خانه هستید، در دیگری شما مسئول ضربه نخوردن پروژه و پیشبرد کار به دور از تنش هستید. بنابراین واکنش هایی که دارید، با هم فرق دارند. در خانه ممکن است با یک شوخی یا در آغوش گرفتن، مسئله را ختم کنید و نگذارید کار بالا بگیرد اما در مورد دوم، هر دو کارمند را به اتاق جلسات ببرید و خیلی جدی از اهر دو توضیح بخواهید.
احساس و عاطفه یا منطق و قانون
در خانه بیشتر احساس و عاطفه حکمفرما است. هدف حفظ رابطه است. برای همین راحت چشمپوشی می کنیم، براساس احساس هایمان حرف می زنیم و تصمیم می گیریم. به همه افراد خانه اعتماد داریم، خودمان هستیم، بدون اینکه تکلفی داشته باشیم؛ اما در محل کار، احساسات حکمفرما نیستند و اگر از روی احساس تصمیمی بگیرید، احتمال زیادی دارد که آن تصمیم نادرست باشد.
البته در مورد شهود حرف نمی زنیم. افراد با تجربه به مرور زمان و بر پایه دانش و تجربه ای که کسب می کنند، بسیاری از تصمیم های کاری را بر پایه شهود می گیرند اما وقتی کسی از اینکه کارمند اتاق کناری، صبح او را دیده و سلام نکرده عصبانی است و به همین دلیل هم پرونده را به موقع نمی برد روی میز او بگذارد، یعنی براساس احساس شخصی خودش و نه وظیفه کاری رفتار کرده است.
همچنین در خانه، خیلی راحت می توانیم بگوییم خسته ام، ناراحتم، بی حوصله ام و مثلا تماشای فیلم دسته جمعی را به تعویق بیندازیم اما سر کار به دلیل احساس های ناخوشایند، نمی توانیم فرآیند کاری را عقب بیندازیم، مگر اینکه اوضاع مان آنقدر خراب باشد که کار یا سلامت خودمان را به مخاطره بیندازیم که در آن صورت، باید رسما مرخصی بگیریم.
همه اینها یعنی تکلف هایی در کار است که موظفیم رعایت شان کنیم. نه در خانه می توانیم این تکلف ها را رد کنیم و از بقیه انتظار رعایت آنها را داشته باشیم و نه می توانیم سر کار، آنها را نادیده بگیریم، چون نظام کاری به هم می ریزد.
رقابت و مسابقه
در دنیای امروز، بخصوص با رشد انواع کسب و کار، احساس رقابت در بسیاری از کارها دیده می شود. از مدیران ارشد گرفته تا کارمندان و کارگران با احساس رقابت به پیش می روند. مدیران در رقابت با سایر کسب و کارها هستند و کارمندان و کارگران در حال رقابت با همکاران خود هستند. همه به دنبال موفقیت بیشتری هستند که ایرادی هم ندارد، شاید لازمه بقا در این بازار کار مدرن، همین احساس باشد اما اگر این احساس بر فرد مسلط شد و یادش رفت که زندگی بُعدهای دیگری هم دارد، خطرناک می شود.
آنقدر این حس در او نفوذ می کند که ممکن است به خانواده اش هم انتقال دهد. آن وقت افراد خانواده بدون اینکه اصلا بدانند چرا، مشغول رقابت می شوند. بچه ها می خواهند از هم و از همسالانشان جلو بزنند، همسر پا به پای زن یا شوهرش، استرس های کاری او را تحمل می کند، موفقیت های کاری بیش از اندازه مهم می شوند و در سایه این رقابت بی دلیل، بسیاری از لحظات خوش یک خانواده ربانی می شود.
دستور دادن یا گرفتن، مسئله این نیست
اغلب افراد در شغلی که هستند، بسته به پستی که می گیرند، از بالادستی خود دستور می گیرند و به پایین دستی دستور می دهند. خب، طبیعت محیط کار این است و غیر از این باشد، سازمان کاری به بازدهی نمی رسد اما اگر این دستور دادن یا دستور گرفتن بخشی از ویژگی شخصیتی فرد بشود، آزاردهنده خواهد بود. فکر کنید زن یا مردی که در شرکت مدیر ارشد است، در خانه به همه دستور بدهد، طوری که بارها از اهالی خانواده بشنود که من کارمندت نیستم که بهم دستور می دی!
یا زن یا مردی که کارگر است و دائم اطاعت می کند، وقتی با خانواده اش در محیطی قرار می گیرد که حق شان پایمال شده، ممکن است به جای دفاع از خانواده اش باز سرش را بیندازد پایین و چیزی نگوید یا برعکس، تلافی همه اطاعت کردن های سر کار را بخواهد آنجا دربیاورد و چنان دعوای خشنی راه بیندازد که باعث ترس همسر و فرزندان خودش بشود. بسته به نقشی که در هر موقعیت در آن قرار دارید رفتار کنید. فقط باید هشیار باشید و همه را با هم قاطی نکنید.
سبک زندگی
هر آدمی سبک زندگی خودش را دارد. به همین نسبت، هر خانواده ای دارای سبک زندگی مخصوص به خودش است. سبک زندگی افراد خانواده، به واسطه ارتباط و نزدیکی که با هم دارند بسیار روی یکدیگر اثر می گذارد.
اگر کار شما به گونه ای است که سبک زندگی همه را طوری دستخوش تغییر کرده که برایشان مناسب نیست، حتما فکری کنید. مثلا اگر همیشه خیلی زود می روید و خیلی دیربرمی گردید، می بینید فرزندتان برای اینکه بتواند شما را ببیند بعد از ساعت خوابش بیدار مانده، بدانید یک جای کار ایراد دارد.
از طرف دیگر، سبک زندگی خانواده تان را نمی توانید تمام و کمال با خود سر کار ببرید. اگر عادت به غذاهای معطر و پر ادویه یا ترشی دارید، نمی توانید همین غذا را سر کار هم ببرید که از بویش همه خفه بشوند! یا اگر همیشه در خانه همه خوراکی ها را با هم می خورید دلیلی ندارد در محل کار هم دائم دور بزنید و خوراکی تقسیم کنید.
اینها مثال های خیلی جزیی هستند. به هر حال بسیار مهم است کهس بک زندگی کاری خود را از سبک زندگی خانه جدا کنید؛ بخصوص نگذارید سبک زندگی محل کار، تعیین کننده سبک زندگی شما و به تبع شما، خانواده تان باشد.
چند نکته برای تعادل کار و زندگی
کاری که دوست ندارید انجام ندهید
آدم ها برای حفظ تعادل لازم است که حالشان خوب باشد. اگر زیادی تحت فشار باشند، چه در محیط کار و چه در خانه، آنقدر به هم می ریزند که دیگر نمی توان از آنها انتظار برقراری تعادل داشت. اگر به تعادل فکر می کنید و به دنبال تعادئل هستید:
* حواس تان به میزان استرسی که تحمل می کنید، باشد. اگر در محل کار استرس زیادی دارید یا اگر شرایط کاری شما را با استرس شدید در خانه روبرو می کند (مثلا به خاطر کارتان دائم دارید در خانه دعوا می کنید)، حتما خیلی زود مذاکره کنید و اوضاع را عوض کنید یا کارتان را عوض کنید یا شرایط متعادل تری ایجاد کنید.
* کاری را انجام بدهید که از آن لذت می برید. برای وقت تلف کردن یا صرفا برای درآمد، کار نکنید. کار بخشی از زندگی شما است که باید خیلی از نیازهای شما را برطرف کند: نیاز به امنیت، نیاز به خلاقیت، نیاز به ارتباط های اجتماعی و ... اگر کار شما از نوعی است که نه تنها نیازهایتان را برآورده نمی کند، بلکه خلاقیت و مهارت آموزی و پیشرفت را هم از شما می گیرد، بدانید دارید بخش مهمی از وجود خود را هر روز لگدمال می کنید و به ازای این حرکت، هر روز اعصاب خرد خود را مانند یک پرنده شوم روی هر موقعیتی رها می کنید که فرود بیاید و همه چیز را از بین ببرد.
* یادتان باشد تقصیر هیچ کس نیست و هیچ کس هم به جز شما در زندگی تان تصمیم گیرنده نیست!
ارسال نظر