ما ایرانی های جهان سومیِ احساسی!
بعد از اتفاق هایی که در ماه های اخیر روی داد، مساله واکنش های هیجانی بخشی از مردم بیشتر مورد توجه قرار گرفت. آنچه برآیند اتفاق های گذشته بود نشان از آن داشت که بیشتر واکنش های صورت گرفته از سوی مردم، هیجانی و براساس احساسات است.
مجله تجارت فردا - فاطمه عبدالعی پور: بعد از اتفاق هایی که در ماه های اخیر روی داد، مساله واکنش های هیجانی بخشی از مردم بیشتر مورد توجه قرار گرفت. آنچه برآیند اتفاق های گذشته بود نشان از آن داشت که بیشتر واکنش های صورت گرفته از سوی مردم، هیجانی و براساس احساسات است. اما جامعه شناسان در این رابطه چه می گویند؟
امان الله قرایی مقدم، جامعه شناس و استاد دانشگاه در این رابطه معتقد است «جماعت یا انبوه خلق، ویژگی هایی دارند. جماعت اصولا احساساتی است. احساساتش نیز موقتی و زودگذر است. رفتار جماعت خود به خودی بوده و عقلانی نیست. تعدادشان مرتبا در حال تغییر است و نمی توان تعداد آنها را ثابت دانست». او معتقد است این گروه از مردم هستند که سبب واکنش های هیجانی ماه های اخیر شده اند.
آن طور که قرایی مقدم بیان می کند. «جماعت مثل یک سیل است. ابتدا از یک آبراه کوچک شروع می شود و وقتی که به سیل تبدیل شد، حتی همان فردی که رفتار دیگران را پیش از تبدیل شدن به انبوه جمعیت، بی خردانه می انگاشت، خود نیز در این سیلاب گرفتار شده و رفتاری هماهنگ با جمع از خود نشان می دهد».
این استاد دانشگاه در عین حال این مساله را نیز تاکید می کند که بروز رفتارهای احساسی، به دلیل نبود منطق و فکر پشت چنین واکنش هایی است. او در عین حال به این نکته اشاره می کند که ممکن است رفتار برخی جماعتی که اعتراض های احساسی از خود نشان می دهند، ناآگاهانه بوده است. گفت و گوی ما را با امان الله قرایی مقدم در ادامه می خوانید.
اخیرا شاهد بروز حوادثی در کشور بودیم؛ از جمله حادثه مرگ دختر مهابادی. و بعدتر اتفاقی که در جریان بازی فوتبال تراکتورسازی تبریز و نفت در شهر تبریز روی داد. در هر دو این رویدادها دیدیم که مردم چطور از خود، عکس العمل نشان دادند. پرسشی که اینجا مطرح می شود این است که اساسا چرا ما ایرانی ها اینقدر سریع به مسائل واکنش نشان می دهیم؟ این مساله ریشه در کجا دارد؟
این دو واقعه را باید از هم جدا کنیم، چرا که از اساس با یکدیگر تفاوت دارند. واقعه تبریز در اصل، واقعه ای است که به جماعتی تعلق دارد که از لحاظ جامعه شناسی به آنها جماعت مجذوب می گوییم. همان طور که می دانید جماعت تعریف دارد. جماعت درواقع، به تعدادی از افراد گفته می شود که بر اثر حادثه ای مرکزی دور هم جمع می شوند و مدت زمان این گردهمایی ممکن است از ۱۰ دقیقه تا یک روز متغیر باشد؛ همانند تظاهرت. از آن گذشته، جماعت ها انواع مختلفی دارند؛ جماعت منظم، جماعت غوغا، جماعت نمایشی و...
جماعتی که در واقعه تبریز گرد هم آمدند، در اصل همان انبوه خلق نمایشی هستند؟ یعنی نمی توان ماهیت این جماعت را با اتفاق های دیگر شبیه دانست؟
اینها جماعت مجذوب اند. وقتی واقعه تبریز به وجود آمد، آن وقت به جماعت غوغا یا انبوه خلق غوغا تبدیل شدند. البته ما با انبوه خلقی که گوستاو لوبون- جامعه شناس فرانسوی- مطرح کرده، مساله ای نداریم، اما در اینجا بیشتر، منظورمان جماعت است. در انبوه خلق، صحبت از توده عظیمی است، در حالی که جماعت ممکن است از ۲۰ یا ۵۰ نفر تشکیل شود.
به عنوان مثال حادثه واژگونی یک دستگاه اتوبوس یا آتش سوزی خانه ای را در نظر بگیرید. عده ای از مردم می آیند، نگاه می کنند و سپس می روند. اینها جماعت هستند؛ تعدادشان محدود است. بنابراین ماهیت، نوع و هدف شکل گیری جماعت در استادیوم تبریز اساس متفاوت است. به آنها می گوییم جماعت مجذوب.
ویژگی های جماعت چیست؟
جماعت یا انبوه خلق ویژگی هایی دارند. جماعت اصولا احساساتی است. احساساتش نیز موقتی و زودگذر است. رفتار جماعت خود به خودی بوده و عقلانی نیست. تعدادشان مرتبا در حال تغییر است و نمی توان تعداد آنها را ثابت دانست. در واقعه استادیوم تبریز، پیامی رد و بدل شد. سپس اینترنت و شبکه تلفن همراه برای دقایقی از کار افتاد، و به دنبال آن مسائلی روی داد که اتفاقا بروز آن رفتارها و واکنش ها به هیچ وجه بعید و دور از انتظار هم نیست. آشوب در میدان استادیوم های ورزشی، در پی باخت تیم محبوب، حادثه ای است که ممکن است در تمام کشورها اتفاق بیفتد. فقط مربوط به ایران نیست.
همان طور که در اتریش، یونان، انگلیس یا ترکیه اتفاق افتاد. این پدیده ای طبیعی است. یعنی نمی توان گفت اتفاقی که افتاده، عجیب بوده است. اصولا جماعت می تواند از آب گل آلود، ماهی بگیرد. چون رفتار جماعت، احساسی است، نه ادراکی، با شعارهای مرده باد و زنده باد جمع همراه می شود. جماعت فکر نمی کند. افراد در جماعت یا انبوه خلق، هراسی ندارند. از شناخته شدن نمی ترسند، بنابراین آزادانه حرف می زنند و رفتارهای مختلفی می کنند که در تنهایی از آنها سر نمی زند.
یعنی رفتار بی محابانه تری دارند و قطعا نمود بیرونی رفتارشان، تندتر است...
بله و لجام گسیخته. جماعت مثل یک سیل است. ابتدا از یک آبراه کوچک شروع می شود و وقتی که به سیل تبدیل شد، حتی همان فردی که رفتار دیگران را پیش از تبدیل شدن به انبوه جمعیت، بی خردانه می انگاشت، خود نیز در این سیلاب گرفتار شده و رفتار هماهنگ با جمع از خود نشان می دهد. جماعت یا انبوه خلق، فرد را از خود بی خود می کند؛ عقل افراد را ضایع می کند. عقل و منطقی بر رفتارهای جماعت حاکم نیست. حال در این میان، عده ای سوءاستفاده گر پیدا می شوند. اینها ممکن است از احساسات جماعت مجذوب سوءاستفاده کنند. یعنی شر به پا کنند.
شعار بد بدهند، باعث تخریب صندلی ها و به آتش کشیدن اتوبوس ها شوند. ولی افراد اصلا در پی این نیستند که بگویند کارشان عاقلانه است و اصلا دغدغه ای هم برای آن ندارند. در حالی که این افراد در تنهایی به گونه دیگری هستند. آنها حتی می ترسند به تنهایی از کنار شیشه دانشگاهی عبور کنند، مبادا سایه شان روی شیشه بیفتد و بشکند. ولی وقتی در جماعت قرار می گیرند، ترس برایشان معنا ندارد. دیگر کسی به کسی نیست.
فرد می زند شیشه دانشگاه را هم می شکند. اصولا در جماعت چون از یک طرف، عقل ضعیف است، و احساسات عاطفی زیاد و از طرف دیگر، ترس از شناخته شدن وجود ندارد، کارها خود به خودی صورت می گیرد. برخی افراد که به آنها لیدر می گوییم، می توانند این جماعت را در جهت خوب یا در جهت بد حرکت داده و هدایت کنند.
یعنی راهبری افکار عمومی را بر عهده می گیرد؟
بله، راهبرانی که در آنجا وجود دارند، اما متعلق به افکار عمومی نیستند، راهبرانی مخالف هستند و ممکن است علیه دولت شعار بدهند، صندلی ها را بشکنند، یا اتوبوس ها را به آتش بکشند. اینها اتفاقات رایجی در استادیوم هاست. در اصول جامعه شناسی، ورزش به عنوان پدیده ای سیاسی تلقی می شود. استادیوم آزادی همان طور که می تواند یکصد هزار نفر را به خاطر برگزاری یک بازی دربی، دور هم جمع کند و محلی برای سرگرمی و ورزش فوتبالیست ها و تماشاگران باشد، به همان نسبت می تواند به عنوان ابزار کاربری های سیاسی قلمداد شود، چرا که دست کم برای ساعاتی، مردم را از مشکلات زندگی روزمره شان دور می کند.
جهان سوم این کار را می کند؛ مردم را به استادیوم ها می کشاند تا برای ساعاتی از گرانی و مشکلات تورم دور کند. در حقیقت هرچقدر هم که موقتی باشد، تسکینی برای مردم است. شاید بتوان این طور گفت که مردم می خواهند اندکی به دور از آنچه واقعیت دارد، خوش باشند. بنابراین ورزش، از این لحاظ سیاسی است. اما باید به نکته مهمی توجه کرد. همان طور که دولت ها می توانند در جهت سیاسی مثبت از ورزش استفاده کنند، این بهره برداری به همان نسبت می تواند در جهت تخریب هم سوق پیدا کند. یعنی مخرب باشد به شرط آنکه گرگ های حاضر در جماعت که در لباس میش ظاهر شده اند، بتوانند از آن موقعیت استفاده کنند.
یعنی می گویید این خطر وجود دارد که از هر اتفاقی همچون فوتبال بهره سیاسی برده شود تا بتواند در نهایت منجر به نارضایتی گروهی از مردم که شما از آنها با عنوان «جماعت» یاد کردید، شود؟ در چنین صورتی آیا مشکلات و آسیب های اقتصادی و اجتماعی نیز در همین نارضایتی خود را نشان نمی دهد؟
بله، می توانند عقده های درونی خود را تشفی دهند و شروع به تخریب کنند. آن وقت اگر اینها به وسط خیابان برسد می تواند مشکل ساز باشد. جمعیت به تدریج فزونی می یابد و به سیلی عظیم تبدیل می شود.
این جماعتی که از آن یاد کردید، دسته های مختلف هم دارد؟ یعنی جماعت اصولا به چند گروه تقسیم می شود؟
جماعت غوغا داریم که به آنها جماعت موبایل هم می گوییم. جماعت منظم مثل مراسم ها، جماعت نمایشی مثل برپایی کارناوال ها یا جماعت هایی که بر اثر تصادف به وجود می آیند. جماعت مجذوب که نمونه آن حادثه اخیر در استادیوم تبریز بود. اما جماعت شیدا هم داریم. عده ای هستند که در فرقه های خاص قرار دارند و رفتارشان به شیدایی و جنون تبدیل می شود.
آیا می توان شکل گیری جماعت حادثه تبریز را با آنچه در پی مرگ دختر مهابادی و تجمع مردم و به آتش کشیدن هتل روی داد، مقایسه کرد؟
در مهاباد اتفاق دیگری افتاد. محیط مهاباد و کردستان اساسا با محیط تبریز قابل مقایسه نیست. این یکی مقایسه مع الفارق است. در آنجا غیرت و تعصب اجتماعی جامعه تحریک شد. به نوعی تعصب ناموسی جامعه بیدار شد.
آیا برخلاف جماعت مجذوب می توانیم بگوییم رفتار این جماعت کاملا آگاهانه بوده است؟
نمی توانیم بگوییم آگاهانه بوده است. در جماعت عده ای می توانند بهره برداری هایی کنند، منتها این موضوع به نفوذ راهبران آن جماعت وابسته است؛ اینکه آنها تا چه اندازه نفوذ دارند و چقدر مورد اعتماد جامعه هستند. در مهاباد، مساله ناموس است. اصولا زن و دختر، صرف نظر از مساله ناموسی بودن، همیشه مورد توجه جوامع هستند. واقعا مهاباد، بعید نبود و نیست. عده ای شروع به شایعه سازی و شایعه پراکنی می کنند و از آنجا که جامعه در حساسیت به سر می برد، تفکر نمی کند. آنجا هم باز عده ای شعار می دهند و واکنش هایی از خود نشان می دهند.
بنابراین در هر دو این حوادث آنچه مشخص است، واکنش احساسی مردم به قضایاست که سبب بروز چنین اتفاق هایی می شود؟
کاملا درست است.
می خواهیم قضیه را در ابعاد کلان تری ببینیم. احساساتی عمل کردن ما ایرانی ها در مواجهه با پدیده های مختلف اجتماعی می تواند چه آسیب هایی به بار بیاورد؟
همان طور که گفتید جامعه ما یک جامعه احساسی است. ما چند نوع جامعه داریم؛ جامعه ادراکی و جامعه احساسی. مردم جهان سوم به طور کلی احساسی اند. ادراکی عمل نمی کنند. یک آلمانی یا ژاپنی از خودش می پرسد که برای چه باید به تظاهرات برود؟! سوال می کند. اما ما سوال نمی کنیم. در جامعه شناسی حرکتی به نام حرکت گله ای داریم. جامعه جهان سوم این چنین است. سوال نمی کند. بلکه عملکرد و واکنش هایی به صورت گروهی نشان می دهد.
مساله ای که برخی کارشناسان در این رابطه مطرح می کنند این است که علت چنین اتفاق و واکنش های گروهی به دلیل نبود پایه قوی در علوم انسانی است. چنین مساله ای را تایید می کنید؟
بله، کاملا درست است. پایه ضعیف داریم. تحصیلات ما درک و مفهوم نشده است. جامعه چرایی و پرسشگری را بلد نیست و نیاموخته است. درحقیقت باید این طور بگوییم که جامعه ما سوال نمی کند. می گویند فلان چیز خوب است، جامعه می گوید خوب است، می گویند فلان چیز بد است، می گوید بد است. فکری در مورد آن نمی کند که درست یا غلط را به خوبی بتواند تشخیص دهد. این جامعه یک جامعه احساسی است.
البته وقتی که ما سعی کنیم از طریق بالابردن علم و دانش و مشارکت دادن مردم و فعال کردن آنها در تصمیم گیری ها عمل کنیم، وضعیت اصلاح می شود. چون مردم در تصمیم گیری ها دخالت ندارند. پس می گویند درست می گویند. وقتی مشارکت مردمی ضعیف است، مردم به احساسات روی می آورند. اگر در آمریکا، فرانسه، آلمان اتفاقی می افتد، چه کسانی بیشتر در معرض اتهام هستند؟ همین واقعه فرانسه، دو سال قبل آتش سوزی شد. چه کسانی در آن نقش داشتند؟ جماعت بودند. چه کسانی ماشین ها را در خیابان آتش زدند؟ چه کسانی آن همه خسارت به فرانسه وارد کردند؟
این اتفاق به دست مهاجران بود. جماعت اصولا مخرب است. از احساسات هم لطمه می خورد و این مخرب بودنش هم بر اثر همین احساسات است. جامعه ما احساسی است. زمینه های نارضایتی هم از نظر گرانی و تورم وجود دارد. نام ارباب رجوع را نوکر رجوع گذاشته ام. مردم که به ادارات مراجعه می کنند گاهی زمینه نارضایتی در ادارات وجود دارد. می بینند گاهی به جای ضوابط، روابط حاکم است. مثلا در مهاباد، غالب مسوولانش بومی آنجا نیستند. همه اینها زمینه نارضایت را فراهم می کند و در نهایت سبب می شود اتفاق هایی مشابه اتفاق های اخیر روی دهد.
از صحبت هایتان این طور نتیجه گرفتم که آنچه مربوط به احساسی بودن ما ایرانی ها می شود حتی می تواند در نظام آموزشی کشور ریشه داشته باشد. اینکه در مدارس ما کودکان پرسشگر و خلاقی پرورش پیدا نمی کنند و با یک نظام آموزش و پرورش بی اطلاع طرف هستیم. اینکه نظام آموزش و پرورش ما سیستم غلطی دارد. این مساله را تایید می کنید؟
در حقیقت باید این طور گفت که ما را عقلانی بار نیاوردند. ما را سوال کننده بار نیاوردند. این در تاریخ ما درج شده است. هرگاه سوال کرده اند، دچار دردسر شده اند. یعنی یک حس هشدار ایجاد می کردند که پرسش گری در فرد ایجاد نشود . ذهن فرد دنبال حقیقت نباشد. مصداق این شعر است که: «زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم/ به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم» (سعدی) یا «شمشیر در نیام و زبان در کام».
مساله ای که در این رابطه مطرح می کنند، شکل جامعه مدنی در ایران است. آیا می توان گفت که نبود و عدم شکل گیری جامعه مدنی در ایران می تواند به بروز چنین رفتارهایی دامن بزند؟
بله، درست است. عدم مشارکت فعالانه و معتمدانه مردم سبب شکل گیری چنین جامعه ای می شود. در سال ۱۳۵۶ روی نمایندگان مجلس کار کردم. تمام نماینده های مردم ایران در دوره شاه با پارتی بود. یکی از آنها خواهر اردشیر زاهدی، سالار جاف بود، ریگی بود، تیمسار جباری بود. کدام شان واقعی بودند؟ به قول ماکس وبر، جامعه به اصطلاح راسیونال نیست.
عقلانی نمی اندیشد. جامعه در یک حالت کاریزماتیک حرکت می کند. یعنی می گوید سنت این است پس ما این را انتخاب کنیم. جامعه راسیونال روی رای اش حساب می کند. از تلقین وجهه استفاده نمی کنیم. وقتی نماینده واقعی به مجلس می رود، اعتماد مردم جلب می شود. در نتیجه نارضایتی به وجود نمی آید. حالا واقعه ای اتفاق می افتد به عنوان واقعه مرکزی. چون می دانید شایعه، یک واقعه مرکزی دارد.
بنابراین واقعه مرکزی مثل سنگی می ماند که وسط یک استخر آرام بیندازید، موج ها همه یک کلاغ و چهل کلاغ می شود. مساله اصفهان؛ که یک کلاغ و چهل کلاغ مساله اسیدپاشی بود. جامعه هم چون راسیونال نیست، احساسی فکر می کند می گوید حتما درست است، پس برویم بزنیم. دیگر فکری پشت آن نیست.
آیا عدم اعتماد هم می تواند در بروز چنین واکنش ها و رفتارهایی دخیل باشد؟
بله، هم اعتماد افقی و هم اعتماد عمودی، اعتماد افقی یعنی بین مردم با مردم، اعتماد عمودی یعنی بین مردم با مسوولان و مسوولان با مردم. به قول فوکویاما، همدلی چطوری به وجود می آید؟ طبق فرمایش رهبری همدلی وقتی است که اعتماد به وجود بیاید. وقتی اعتماد نباشد، همدلی ای در کار نیست. وقتی چک شما را قبول نمی کنند یا وقتی رشوه و فساد هست، نمی توانید اعتماد کنید.
نظر کاربران
درست اگرحساب کنی جهان سیزدهمی هم به زور می شویم
من هرچی باشم، انسانم و بزودی پیشرفتم بیشتر می شود و من تبدیل به کشوری قدرتمند مانند گذشته می شوم.
زنده باد وطن.
پاسخ ها
ایشاللا.......