خودکشی دانشجویی روی پل مدیریت
پل مدیریت برای خیلی از اهالی و ساکنان تهران اما بیش از اینکه یادآور یک پل باشد به نماد و نشانه ای از خودکشی و جنایت تبدیل شده است.
هفته نامه امید جوان - یونس یونسیان - فاطمه عباسی زاده: پل مدیریت پلی است در شمال غرب شهر تهران. این پل به خاطر دانشکده «مدیریت سابق» که به دانشگاه امام صادق تبدیل شد به پل مدیریت شهرت دارد و بزرگراه دکتر چمران را به بلوار دریا در منطقه سعادت آباد متصل می کند. پل مدیریت برای خیلی از اهالی و ساکنان تهران اما بیش از اینکه یادآور یک پل باشد به نماد و نشانه ای از خودکشی و جنایت تبدیل شده است.
پرتاب شدن دانشجوی دانشگاه تهران و خودکشی اش و حرف های بی سر و ته مسوولان و مدیران دانشگاه در خصوص این اتفاق و ارتباط دادن دوباره و همیشه این حوادث به موضوع مشکلات روانی و خانوادگی دانشجویان، بنده را واداشت تا با نقبی به تاریخ پل مدیریت و یادآوری داستان جذابیت پل مدیریت و ارتباط آن با خودکشی اخیر به روشن شدن برخی موارد کلیدی و روانکاوی کمک کنیم:
نکته اول اینکه هیچ وقت و هیچ گاه نمی توان کلیت و ساختار کامل یک اتفاق و حادثه منتج به جنایت و خودکشی را به مشکلات خانوادگی و روانی فروکاست. این نگاه تقلیل گرایانه و فروکاست گرایانه درصدد است تا به سرعت و با بی رحمی تمام همه حادثه یا اتفاق را به چند عامل کلیشه ای و کلی ارتباط دهد. وقت آن رسیده است که با دقت و رصد حساب شده و روانکاوانه به سراغ این اتفاق ها برویم و به جای اینکه قصاص متهم و رفع جریحه دار شدن افکار عمومی در اولویت اولی باشد، تقدم را به بررسی دقیق دلایل حادثه و جلوگیری از تکرارش بدهیم.
موضوع دیگری که شایسته بررسی و تحلیل کارشناسی است نقش متروپولیس ها و کلان شهرهایی نظیر تهران بر روی شخصیت و تکامل فکری دانشجویان بوده و لازم است اختلالات و آسیب های روانی این قشر به دقت مورد شناسایی قرار گیرد. بودجه های تخصیص شده در راستای سلامت روانی دانشجویان و مشاوره های روان شناسی در کجای کشور خرج می شود و به واقع آیا نظارتی روی خروجی این جلسات مشاوره و تلاش های عقیم برای سلامت روانی دانشجویان وجود دارد.
معضلات و آسیب های موجود در دوران دانشجویی و در میان دانشجویان کشور از منظر من بسیار بالاتر از آمارهای موجود است و اتفاقاتی از این دست نشان دهنده نشانه ها و سیمپتوم های موجود در بدنه دانشجویی کشور است. از آسیب های روانی، رفتاری و اخلاقی تا گرایش ها به سمت خودکشی، دیگرآزاری، جنایت و اعتیاد می تواند طیف پررنگ و شلوغی از مشکلاتی باشد که دانشجویان را تهدید می کند و هرلحظه امکان فاجعه را در زندگی دانشجویی ایجاد می کند.
روان شناسان خودکشی را یک وضعیت پیشرفته از مشکلات روحی و روانی در فرد می دانند و افسردگی ضعیف که می تواند بدل به افسردگی شدید شود منجر به اقدام به خودکشی در فرد می شود. اما هنگامی که میزان خودکشی افزایش پیدا می کند و وضعیتی غیرعادی شکل می گیرد، خودکشی از یک پدیده عادی و فردی تبدیل به مسئله ای اجتماعی می شود. در چنین حالتی ما باید به دنبال پارامترهای جامعه شناختی مسئله بگردیم.
هنگامی که خودکشی در مکان های عمومی ای که افراد شاهد آن هستند رخ می دهد، عکس العمل فرد نسبت به جامعه را نشان می دهد و نوعی اعتراض به شرایط حاکم است. مثال این امر خودکشی هایی است که در متروی تهران بارها انجام شده است. نهاد خانواده در ایران، با وجود اینکه میان مدرنیته و سنت در تعارض است، به هیچ وجه نمی تواند به گذشته بازگردد. این در حالی است که سیاست های اجتماعی و اقتصادی کشور ما عمدتا تعریفی سنتی از خانواده دارند.
براساس اخبار منتشرشده دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران به دلیل مشکلات خانوادگی چند روز گذشته دست به خودکشی زد. مدیرکل روابط عمومی دانشگاه تهران سید احمدرضا خضری درخصوص خبر خودکشی یکی از دانشجویان دانشگاه تهران گفت: «خبر خودکشی این فرد که دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده متاسفانه صحت دارد و علت و چرایی اقدام وی در دست بررسی کامل قرار دارد.»
او با بیان اینکه اقدام به خودکشی این دانشجو خارج از دانشگاه صورت گرفته گفت: بررسی های فعلی نشان می دهد که این فرد دارای مشکلات خانوادگی و روحی بوده و دست به خودکشی زده است. مهدی مزروعی سبدانی دانشجوی ترم هشت دانشکده فنی دانشگاه تهران، ورودی سال ۱۳۸۷ و ساکن تهران بود که با پریدن از روی پل مدیریت دست به خودکشی زد. در صحبت های این مقام مسوول و در بسیاری از موارد مشابه شاهد هستیم که فرد مسوول از واژه «خارج از دانشگاه» استفاده کرده و به نوعی خیال خودش و همه را راحت کرده که چون اتفاق در بیرون از دانشگاه رخ داده است، پس دیگر جای بررسی و توجه از ناحیه دانشگاه را ندارد و مسوولیت از گردن ما افتاده است.
به این مقام مسوول باید گفت که پس با این حساب اگر دانشجویان دانشگاه شما در خارج از دانشگاه به صورت یک استاد و هیات علمی سیلی بنوازند هم آیا اینگونه نتیجه گیری می نمایند.
جنایت پل مدیریت تهران رویدادی است که ساعت ۵ بعدازظهر چهارشنبه، پانزدهم تیرماه سال ۱۳۹۰ روی پل عابر پیاده مدیریت تهران رخ داد و در آن پسر دانشجویی به نام کوشا پارسا ۲۲ ساله همکلاسی خود به نام مهسا امین فروغی ۲۲ ساله را با ۲۶ ضربه چاقو به قتل رساند.
هردوی آن ها دانشجوی سال آخر رشته ادبیات فارسی در دانشگاه علامه طباطبایی بودند. گفته می شود این قتل به دلیل پاسخ منفی مهسا امین فروغی به ایجاد رابطه با کوشا پارسا رخ داده است. در روز حادثه، کوشا پارسا، مهسا امین فروغی و دوست همکلاسی اش را با موتورسیکلت تعقیب می کند و زمانی که آن ها روی پل عابر پیاده هستند، با پوشاندن صورتش به آن ها حمله می کند.
پس از آن قاتل با دستان خون آلود سعی می کند خود را به موتورسیکلتی در پایین پل برساند، اما در حلقه رهگذران خشمگین گرفتار می شود. شاهدان این حادثه که اغلب از ساکنان محله و یا کسبه ده ونک هستند ضارب را محاصره و دستگیر می کنند و بلافاصله قربانی را با اولین وسیله نقلیه ممکن (یک وانت) به بیمارستان منتقل می کنند. در این حادثه، مهسا امین فروغی جان سپرد و دختری که همراه او بود، از ناحیه هر دو دست مجروح شد.
قاتل که ۲۲ سال دارد در صحنه جنایت دستگیر شد و تحقیقات نشان داد وی دانشجویی به نام «کوشا پارسا» است و علاقه زیادی به مهسا داشته است. کارشناسان پزشکی قانونی پس از بررسی های تخصصی، او را سالم دانستند.
این پسر در بازجویی ها ادعا کرد مهسا نه تنها وی را دوست نداشته بلکه مسخره اش می کرد و همین باعث شد تا تصمیم بگیرد وی و خودش را از بین ببرد. کوشا گفت: «هیچ امیدی برای آینده ام نداشتم. مرگ بهترین انتخاب برای من بود به خاطر همین می خواستم مهسا را که عشق من را به نفرت تبدیل کرده بود کشته سپس خودم را از بین ببرم. چون دانشگاه ها تعطیل بود بارها جلوی دانشگاه علامه طباطبایی کمین کردم تا وقتی مهسا، برای دیدن نمراتش به آنجا می آید او را به قتل برسانم تا اینکه روز چهارشنبه او را دیدم و تا روی پل مکانیزه دنبالش کردم.»
او در اظهارات دیگری گفت: «از این ماجرا به شدت ناراحتم و از قتل مهسا پشیمانم چرا که نمی خواستم او کشته شود. هنوز هم نمی دانم چرا چنین کاری کردم و از خانواده او خجالت می کشم که تا آخر عمر داغدارشان کردم. اما هنوز هم می گویم من مهسا را خیلی دوست داشتم در این مدت خیلی ها به من گفتند چرا به خاطر یک دختر دست به چنین جنایتی زدم اما خودم هم نمی دانم. با این حال دو سال قبل که او را دیدم با خود گفتم او تنها کسی است که می تواند خوشبختم کند. اما وقتی با پاسخ های سرد و منفی اش رو به رو شدم با خودم گفتم بالاخره آنقدر تلاش می کنم تا نظرش را جلب کنم.
اما او هیچ توجهی به من نداشت و نه تنها نظرش تغییر نکرد بلکه از رفتار و حرکاتش این طور متوجه می شدم که مرا مضحکه قرار داده است. کم کم احساس کردم دوستان خودم هم به خاطر بی توجهی های مهسا مرا مسخره می کنند. غرورم شکسته بود و این بدترین حسی بود که در زندگی تجربه می کردم. با گذشت زمان کینه ام از این دختر بیشتر شد و دنبال راهی برای انتقام جویی می گشتم چرا که با خود می گفتم باید ثابت کنم هنوز هم غرور و شخصیتم را حفظ کرده ام. به همین خاطر فکر انتقام از او هر روز در من پررنگ تر می شد تا بالاخره روزی را برای این کار انتخاب کردم که می دانستم شیرین ترین روز زندگی مهسا است. او بی صبرانه در انتظار دریافت نتیجه زحمات ۴ سال تحصیلش در دانشگاه و تدارک جشن فارغ التحصیلی بود.»
پدر کوشا که ۶ روز پس از جنایت هولناک خود را به تهران رسانده بود، در حالی که ادعا می کرد از جنایت پسرش بی خبر بوده، با حضور در اداره دهم پلیس آگاهی تهران، خواستار ملاقات با پسرش شد. وی که از شنیدن خبر به شدت شوکه بود، گفت: «باورم نمی شود پسرم پارسا چنین کاری کرده باشد. او پسر درس خوان و آرامی بود و هرگز خلافی از او ندیده بودیم. او هفته گذشته به ما گفت شاید چند روزی به مسافرت برود تا از خستگی امتحانات دانشگاه درآید اما هرگز تصور نمی کردیم چنین حادثه ای رخ داده باشد. ضمن اینکه ما خانواده ای تحصیل کرده و آرام هستیم. هنوز هم در شوک هستیم.»
یکی دیگر از گرایش های روانکاوانه را می توان مرگ پرستی و تمایلات بیمارگونه افراد نسبت به مرگ و بی تفاوتی نسبت به آن دانست که می تواند در درازمدت به جنایات و آسیب های اخلاقی منجر شود. مرگ پرست مجذوب چیزهای مرده مانند جسد، زوال، تباهی، سیاهی و بوهای ناخوشایند می شود. از ویژگی های او تمایل به تخریب و ویرانگری، گرایش به زور و شیفتگی در برابر شب و تاریکی است. فروم حتی خصوصیات ظاهری مرگ پرستان را نیز ترسیم می کند. مرگ پرست دارای ظاهری سرد، خشک، خشن، جامد، بی حرکت و پوستی مرده است.
او هیچ گاه زیبا نیست؛زیرا فاقد سرزندگی است. اغلب حالت خاصی در سیمای مرگ پرست به چشم می خورد، مانند کسی که بوی ناخوشایندی احساس می کند. او محضری کسالت بار دارد. همیشه در گذشته به سر می برد و توجهی به آینده ندارد و آن را انکار می کند. به شدت از نظم و قانون به ویژه قوانین موجود دفاع می کند و هیچ گونه تغییری را بر نمی تابد و از ماهیت نامنظم و تسلط پذیر حیات می هراس. تقابل اساسی موجود برای مرگ پرست تقابل در میان افرادی است که قدرت کشتن دارند و کسانی که فاقد آن هستند.
او تنها قاتل و مقتول و توانا و ناتوان را می شناسد؛ به تسلط عشق می ورزد و با این گرایش خویش حیات را نابود می کند. مرگ پرست پدیده های ماشینی را دوست دارد و با نگرشی ماشینی به حیات می نگرد و انسان ها را به مثابه اشیا می بیند. او تنها هنگامی می تواند با یک شی یا یک انسان رابطه برقرار کند که صاحب آن باشد. لذا مالکیت برای او اهمیتی بسیار دارد و اصولا زندگی را در شکل مالکیت (آن هم تباه کننده ترین شکل آن) تجربه می کند.
آرزوی کشتن، گرایش به مرگ، کثافت و آزارگری، ستایش قدرت و تمایل تبدیل چیزهای زنده به بی جان با توسل به نظم از ویژگی های دیگر مرگ پرست است. در نهایت باید به این نکته اشاره کرد که کشور ما در مرز غریب و وحشتناکی میان سنت و مدرنیته گیر افتاده است و این حرکت های مرزی در مسیر تجدد به ایجاد اخلاقیات تازه و سبک زندگی های نوین منجر شده است.
شناخت هندسه شخصیت ایرانیان و ایجاد نقشه راه و فهرستی از آسیب های اجتماعی می تواند کمک کننده باشد و این وظیفه دیگر تنها بر عهده روانپزشکان و به اصطلاح متصدیان این امور نیست. یک اهتمام جمعی و یک هم افزایی لازم است تا افرادی آگاه و روانکاوانی با رویکردهای اجتماعی و فرهنگی به میدان آیند.
ارسال نظر