آیا من مدیر خوبی هستم؟
همیشه افرادی که تازه وارد کار میشوند، یک دلواپسی در پس ذهنشان وجود دارد. البته این فکرها فقط مختص تازهواردها هم نیست.
روزنامه اقتصاد - ترجمه میثتاق شمشیری: همیشه افرادی که تازه وارد کار میشوند، یک دلواپسی در پس ذهنشان وجود دارد. البته این فکرها فقط مختص تازهواردها هم نیست.
بسیاری از مدیران، هر صبح که روزشان را آغاز میکنند با این دغدغهها دست و پنجه نرم میکنند. این سوال که آیا من بهترین فرد برای مدیریت این سازمان هستم یا نه، از ذهن بسیاری از مدیران میگذرد. آیا تصمیماتی که میگیرم بهترین تصمیمهایی است که باید گرفته شود؟
در زندگی روزانه من، همیشه این سوال تکرار میشود، که آیا من مناسبترین مدیر برای شرکت هستم؟ آیا بهترین تصمیمها را میگیرم؟ یا به عبارتی تصمیماتی را که باید بگیرم، میگیرم؟ آیا کارها با سرعتی که باید باشد پیش میرود؟ آیا افراد تیم من به کارها و برنامههای من ایمان دارند؟ و در آخر خط سیری که شرکت در صنعت در پیش دارد، در مسیر درستی قرار دارد؟
کارآفرینی در قالب یک درس در مدرسه به کسی آموخته نمیشود. حتی سالهای اولی که شما بهکار مشغول میشوید هم آخرین زمانی نیست که شما کارآفرینی را یاد میگیرید! یک شرکت میتواند سالها برای پیشرفتش زمان صرف کند. شرکتی را در نظر بگیرید که از دو کارمند شروع میکند و پس از گذشت سالها به ۲۰ نفر میرسد، درآمدزایی میکند، مسیرش را در این روند تغییر میدهد، حتی اگر در ابتدای کار تنها نقش یک فروشنده را داشته باشد. حال این شرکت بهعنوان یک شرکت با پتانسیلهای بالا محسوب میشود. ولی با وجود تمام این کامیابیها هم، همیشه لحظاتی برای رئیس هست که تردید تمام ذهنش را فرامیگیرد.
ولی اگر در چنین موقعیتهایی قرار گرفتید و چنین سوالاتی ذهن شما را به خودش مشغول کرد، میتوانید با دستهبندی فکرتان به این چهار دسته- که در زیر آمده است- تمرکزتان را بهدست آورده و انگیزههایتان را برای ادامه دادن دوباره زنده کنید:
۱- خودتان را ارزیابی کنید
یکی از دورههای فراموش نشدنی در سابقه کاری من، زمانی بود که احساس میکردم با تصمیماتی که برای شرکت گرفتم، شرکت را در یک بحران سنگین قرار داده و کارکنان خودم را هم به چالش کشیدهام. در این زمان بود که به کمک یکی از برنامههای کامپیوتری، به سراغ تخمین شرایط عملکردی شرکت رفتم. کاری که توانست دیدگاه من را نسبت به موقعیتی که هستم ۱۸۰ درجه تغییر دهد. شاید این اتفاق در هیچ زمانی بهتر از آن نمیتوانست برای من و شرکتم رخ دهد. ارزیابی عملکرد و شرایط شرکت به کمک آن برنامه به من نشان داد نقشههایی که برای روند شرکت در نظر داشتم، از پشتوانه قابل قبولی برخوردارند. این برنامه نه تنها میتوانست عملکرد کلی شرکت را ارزیابی کند، بلکه توانست آگاهی من را نسبت به همکاریهای مفیدی که میتواند تاثیر قابل ملاحظهای در کار شرکت داشته باشد، کارکنان و حتی خود من بهعنوان مدیر شرکت، افزایش دهد.
در برخی مواقع بهتر است مقداری عجله را کنار بگذارید و با آرامش و فکری باز از یک سطح بالاتر کارتان را نظاره کرده و راهی هم برای ارزیابی دست یافتههایتان پیدا کنید. تواناییهایتان را فقط به دانش خودتان محدود نکنید. از یک فرد کارکشته، یک برنامه کامپیوتری مناسب یا حتی از یک همکار قابل اعتماد هم میتوانید برای این کار کمک بگیرید.
۲- حواستان باشد کاری که انجام میدهید سختی دارد!
برخلاف بسیاری از پیشهها، کارآفرین بودن راه و روش مشخصی ندارد. شما نمیتوانید انتظار داشته باشید که در ابتدای کار یک دفترچه راهنما در اختیارتان باشد که در آن راه از چاه مشخص شده است. بسیاری از راههایی که در آن قدم میگذارید ناواضح بوده و نمیتوانید تمام راه را ببینید. هر کسی نمیتواند یک شرکت راه بیندازد. کارآفرین بودن یک کار پر از ریسک است. از طرفی فراموش نکنید که در ازای تمام وقت، انرژی و پولی که در این راه خرج میکنید، ممکن است هیچ چیزی عایدتان نشود.
من بهعنوان یک مدیر بهکار خودم و تیم خودم ایمان دارم. شما چطور؟ یک نگاه به داشتههایتان بیندازید: آیا میتوانید محصول یا خدماتی که ارائه میدهید را به فروش برسانید؟
در برخورد با افراد چه پاسخ و نتیجهای دریافت میکنید؟ بعد از مصاحبههایتان با دیگران آنها را مشتاقتر از قبل میبینید یا صحبتهای شما فقط ابهامات آنها را بیشتر میکند؟
۳- خودتان را بهعنوان مدیر قبول کنید
وقتی که از برنامه کامپیوتری برای ارزیابی خود استفاده میکردم، این جمله ذهنم را پر کرده بود: اگر من بهترین انتخاب برای رهبری و مدیریت شرکت نیستم، حاضرم به نفع شرکت کنار کشیده و انتخاب بهتر را برای جایگزینی خودم بپذیرم. وقتی این حرف به گوش همتایان و متخصصان قدیمیتر رسید، چنین خواسته و فکری را به کلی پوچ دانسته و این فکر را ناشی از یک ناامیدی کاذب میدیدند. آن لحظه، لحظه بیداری من در حرفه مدیریتی بود. با اینکه ۹ سال قبل از آن هم مدیریت آنجا را بهعهده داشتم، تازه در آن لحظه بود که قبول کردم «من» مدیر آن شرکت هستم. هیچ ایرادی ندارد اطرافتان از آدمهایی که در حد شما باهوش هستند پر باشد، در واقع مدیران قوی به خوبی میدانند که چگونه اطرافشان را با افراد باهوش پر کنند. بهعنوان افراد مستقل از هم هر کسی کار خودش را به اتمام میرساند، ولی بهعنوان کار گروهی، هدف رسیدن به برنامه مورد نظر است.
۴- تصمیمات درست همیشه با احساس خوب شما سازگار نیستند
یکی از مهمترین نکتههایی که من در رابطه با مدیریت به دست آوردهام این است که باید بدانید چه کارهایی را میتوانید با توجه به تخصص افراد به آنها واگذار کنید. شما نمیتوانید با تمام جزئیات درگیر شوید. افرادتان را برای تخصصشان قبول کردهاید و به همین دلیل میتوانید با خیال راحت کار را به آنها سپرده و از اطمینانتان لذت ببرید. در این میان اگر هر کدام از افراد تیم نتوانست کارش را در سطحی معادل با دیگران انجام دهد میتوانید عذرش را خواسته و گره را از میان بردارید. هرچقدر به انتظار بهتر شدن نیروهای ضعیف باشید، نتیجه بدتری میگیرید. بهترین انتخاب برای گروه، میتواند راه شما و شرکتتان را برای رسیدن به موفقیت تضمین کند.
ارسال نظر