محرومیت از تدریس به دلیل صدای زنانه!
کارگروه تعیین صلاحیت های عمومی دانشگاه خواجه نصیر طوسی صلاحیت یکی از استادان نخبه این دانشگاه برای ادامه تدریس را به دلیل داشتن «صدای زنانه» رد کرد.
مجله زنان امروز - آزاده خرازی: کارگروه تعیین صلاحیت های عمومی دانشگاه خواجه نصیر طوسی صلاحیت یکی از استادان نخبه این دانشگاه برای ادامه تدریس را به دلیل داشتن «صدای زنانه» رد کرد. این استاد دانشگاه که دارای دکترای فیزیک از موسسه بین المللی مطالعات پیشرفته (SISSA) است تُن صدایش به مردی 40 ساله نمی خورد. به همین دلیل اعضای کارگروه تعیین صلاحیت های عمومی دانشگاه خواجه نصیر گفته اند صدای او «زنانه» است و چون احتمال داده اند در کلاس درس مورد تمسخر دانشجویان قرار بگیرد صلاحیتش را رد کرده اند! آنها به او گفته اند: «استاد دانشگاه باید انسانی کامل باشد».
به اشتراک گذاشتن عکس های حرم خانه ناصری یکی از تفریحات معمول در شبکه های اجتماعی است. مخاطبان با شگفتی در عکس های زنان چاق و سیبیلو دقیق می شوند و از خود و دیگران می پرسند که ناصرالدین شاه واقعا اینها را دوست داشت؟! کم نیستند کسانی که در مواجهه با این عکس ها می گویند اینها که زن نیستند!
برای بسیاری از ما سخت است باورکنیم که در کمتر از 150 سال پیش «زن» و «زیبایی» و «رفتار زنانه» اینچنین با امروز متفاوت بوده است. از سوی دیگر، تصاویر فراوانی نیز از پسران جوان موبلند و ابرو برداشته در شبکه های رسمی و غیررسمی پخش می شود که در واکنش به آنها گفته می شود مرد هم مردهای قدیم! شاید اما کمترکسی بداند که قدیم یعنی دقیقا چقدر قدیم و کدام قدیم و کدام یک از مردان آن دوره.
در سال ۱۹۸۷، یک جامعه شناس استرالیایی به نام رابرت کانل از نتایج چندین سال پژوهش در دبیرستان های استرالیا و مطالعات سیاسی کارگران مقاله کوتاهی نوشت و در آن مفهومی به نام«مردانگی هژمونیک» را معرفی کرد. تئوری او براساس نظریه هژمونی فرهنگی گرامشی درباره روابط قدرت بین طبقات مختلف اجتماعی مطرح شده بود و نشان می داد که چگونه مردان به عنوان یک طبقه اجتماعی نوعی فرهنگی مسلط به وجود آورده اند که از طریق آن همواره در جامعه جایگاه بالادست تری نسبت به زنان دارند. این فرهنگ مسلط هیچ گاه ثابت نمی ماند و به اقتضای زمانه تغییر می کند. بنابراین مردانگیِ مسلط در یک دوره ممکن است با فضیلت هایی همچون نان آوری، بدن ورزیده و رفتار خشونت آمیز آمیخته باشد.
نکته دیگری که کانل به آن اشاره کرد برتری این نوع از مردانگی به هرگونه جنسیت دیگر بود؛ بنابراین هرچیز خارج از مردانگیِ هژمونیک «زنانه» و «فرودست» تلقی می شد.
انتقادات زیادی به تئوری کانل وارد شد که او در سال ۲۰۰۵ در مقاله مفصلی به بعضی از این انتقادات پاسخ داد. اما چارچوب فکری کانل زمینه خوبی برای تفکر درباره روابط قدرت میان جنسیت های مختلف و نقش رسانه ها در ساختن «مردانگی هژمونیک» ایجاد می کند. در ۵۰ سال گذشته و در مواجهه ایرانیان با فرهنگ های دیگر، الگوهای هژمونیک مردانگی نیز دستخوش تغییر شده اند.
در دوره رضاخان، با قوانین سفت و سخت و نظارت مداوم، شکل لباس و زبان رسمی و سبک زندگی مردامان عضو شد تا غربی تر و مدرن تر به نظر برسند و پس از انقلاب نیز شکل لباس و نحوه تعاملات اجتماعی روزمره طوری دگرگون شد و فضاهای شهری و اداری طوری جداسازی شدند که بیانگر ارزش های انقلابی و اسلامی حاکم باشند. اما، در میانه سخت تحولات ۵۰ سال اخیر، شکل های مختلف مردانگی (و زنانگی) مدام در جدال بوده اند تا قدرتِ فرهنگی خویش را ثابت کنند.
دانشگاه، به عنوان خاستگاه انقلاب و محل تربیت نسل های آینده، یکی از اصلی ترین محل های این تنازعات بوده است. از مرد انقلابی گرفته تا مهندس سر به زیر و فعال دانشجویی اصلاح طلب، هرکدام، نماینده نوعی خوانش از مردانگی مطلوب هستند.این خوانش از مردانگی کاملا با مناسبات اجتماعی، سیاسی، رهنگی، طبقاتی و به طور کلی با مناسبات قدرت گره خورده است؛ قدرتی که فقط از طریق طبقه و قومیت وجنسیت اعمال نمی شود بلکه معمولا شبکه ای از اعمال قدرت های همزمان است؛ قدرتی که همه جا هست و نیست؛ اعمال می شود اما احساس نمی شود مگر زمانی که از آن سرپیچی کنی.
این حضور همه جانبه قدرت نام های متفاوتی در تفکرات اندیشمندانمختلف گرفته است. اما همه این تنازعات در گفتمان مسلطی شکل می گیرند که نوع خاصی از مردانگی را از طریق تریبون های رسمی، قوانین و نظارت های اجتماعی تبلیغ می کنند.
لبه تیز این تنازعات یکی انگاشتن مرد کامل با انسان کامل است. بقیه هویت زنانه «فرودست» اند و بنابراین گرچه از نشانه های حیات انسانی برخوردارند اما «انسان کامل» نیستند؛ قدرت قضاوت و تصمیم گیری ندارند، ذهنشان آشفته است، درگیر احساسات اند و به همین دلیل همواره در معرض «تمسخر» قرار دارند. این «تمسخر» عملی برای خنده با عبور سرسری از تفاوت ها نیست، بلکه گاه با نفرت همراه است. مواجهه با غیرمرد، مواجهه با ناانسان است: مواجهه توأم با ترس و نفرت و واکنشی سریع برای حذف ناانسان.
جودیت باتلر در مقاله «جنسیت مالیخولیایی« به همین مرزهای شکننده بین دو جنس و ریشه یابی این نفرت می پردازد. او براساس تئوری های فروید استدلال می کند که گفتمان حاکم جنسیتی به ممنوعیت هایی در ذهن فرد شکل می دهد که در آینده هموره به آنها احساسی مالیخولیایی خواهد داشت؛ چیزی که منع شده اما خواستنی است.
هرآنچه نمونه رفتار زنانه باشد، از ابراز احساسات و گریه کردن گرفته تا پرگویی و توجه به جزئیات، «مردانه» انگاشته نمی شود و مردی که رفتار «زنانه» دارد پس حتما «انسان» هم نیست. کسی را که انسان نیست می توان از اجتماعات انسانی حذف کرد. بنا به استدلال دانشگاه، حتی اگر قدرت رسمی (دانشگاه) این غیرمرد را کنار نگذارد، دانشجویان با فشار اجتماعی او را کنار خواهندگذاشت. قدرت رسمی با این استدلال بر هژمونیک بودن خوانش خود از مردانگی هم صحه می گذارد: «همه همین طور فکر می کنند.»
بارها شنیده ایم که فشار هنجارهای زنانگی و مردانگی «این طور هم که شما می گویید نیست». با وجود این، کوچک ترین تخطی از استانداردهای حاکم ممکن است به سادگی زندگی هرکسی را از هم بپاشد. یک نخبه فیزیک به دلیل داشتن صدای زنانه از تدریس باز می ماند، یک زن از رانندگی اتوبوس کنار گذاشته می شود، یک پسربچه به خاطر امتحان کردن کفش های پاشنه بلند مادرش کتک می خورد. یک دختربچه ساکت و مودب روی صندلی اش می نشیند و در جواب همه سوال ها لبخند می زند و همه چیز مثل ساعت کار می کند.
ارسال نظر