به نکته های مثبتش بچسب، رفیق!
بیزاری از شغلتان، شما را بیمار می کند
شغل شما چیست؟ مهندس، کارمند، کارگر، مسئول بایگانی یک اداره یا فروشنده یک فروشگاه بزرگ؟ شغلتان را دوست دارید؟ هر روز صبح با علاقه و انگیزه از رختخواب بلند می شوید تا سر کار بروید یا برعکس با هزار سختی رهسپار محل کارتان می شوید؟
هفته نامه زندگی مثبت - دکتر بهروز بیرشک - روانشناس و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران:
شغل شما چیست؟ مهندس، کارمند، کارگر، مسئول بایگانی یک اداره یا فروشنده یک فروشگاه بزرگ؟ شغلتان را دوست دارید؟ هر روز صبح با علاقه و انگیزه از رختخواب بلند می شوید تا سر کار بروید یا برعکس با هزار سختی رهسپار محل کارتان می شوید و طی روز هم مدام چشم به ساعت دوخته اید تا ساعت کاری تمام شود و به خانه بروید؟
اگر جزو گروه دوم هستید و نه تنها کارتان را دوست ندارید و از آن لذت نمی برید بلکه برایتان آزاردهنده نیز هست، باید بدانید و آگاه باشید که سلامت جسم و روان تان در خطر است و باید هر چه زودتر فکری کنید.
فقط نداشته ها را نبینید
دوست داشتن یک مسئله کاملا ذهنی است و از نگرش ما نسبت به یک چیز ناشی می شود. وقتی ما کارمان را دوست نداریم و حتی از شغل مان بدمان می آید، دلیلش چیزی نیست جز اینکه بیشتر به جنبه های منفی حرفه خود توجه می کنیم و آنها در نظرمان مهم هستند.
گاهی حتی این نکات منفی را بسیار مهمتر و بزرگتر از آنچه هستند در نظر می گیریم. هنگامی که به هر دلیلی احساس اجبار در کاری می کنیم، همین حس اجبار باعث ایجاد مقاومت در برابر آن می شود و همین امر کار را برای ما سخت تر می کند.
اگر واقعا کارتان را دوست ندارید باید به فکر چاره باشید. در وهله نخست شرایط را بسنجید؛ آیا در آینده امکان پرداختن به کار دیگری که بیشتر دوستش داشته باشید وجود دارد؟ اگر چنین است پس راحت تر می توانید با کار فعلی تان کنار بیایید.
به طور مثال اگر هم اکنون در یک اداره کارمند رده پایین هستید اما همیشه دوست داشته اید معلم باشید و در عین حال به کلاس های زبان انگلیسی می روید، بعد از اتمام دوره های زبان شاید بتوانید به عنوان معلم کار خود را در این رشته که دوستش دارید، شروع کنید. حتی ممکن است به صورت پاره وقت این کار را پیش بگیرید و تا مدتی کار فعلی تان را هم حفظ کنید.
شاید بگویید شغلی را دوست ندارید اما باید خرج خانه و زندگی را بدهیدتو اصلا امکان تغییر شغل بعد از این همه مدت را ندارید پس باید واقع بین باشید و به جای آزار خودتان شرایط را بپذیرید و به جای غر زدن سعی کنید نکات مثبت کارتان را بیابید و حتی خوب است یک فهرست از نکات مثبت و منفی کارتان تهیه کنید. حالا آنها را کنار هم بگذارید، احتمالا در این فهرست نکاتی که باعث دلگرمی شما بشوند پیدا خواهید کرد، حتی اگر یکی از این نکات داشتن همکاران خوب یا درآمدی که چرخ زندگی تان را می چرخاند، باشد؛ پس به جای اینکه تمام مدت به آنچه از نظر شما معایب حرفه تان است تمرکز کنید، نکات مثبت کارتان را در نظر بگیرید.
یادمان باشد رضایت از درون ما نشأت می گیرد و یک حس درونی است. ما باید درون خودمان این احساس را داشته باشیم وگرنه بهانه هایی که به صورت مقطعی ما را خوشحال می کنند و باعث رضایت خاطرمان می شوند زودگذر هستند.
به طور مثال ممکن است یک ارتقای شغلی باعث شود چند ساعت یا حتی چند روز شاد و راضی باشیم اما خیلی زود این ارتقا برایمان عادی می شود و دیگر نمی توانیم با تکیه بر آن شاد باشیم. بنابراین رضایت و شادی را باید درونمان ایجاد کنیم و این امر محقق نمی شود مگر با تغییر نگرشمان نسبت به زندگی.
خودتان را بشناسید
بسیاری از افراد علایق و توانمندی های خود را نمی شناسند. اگر شما علاقه ها و توانمندی های خود را بشناسید و به آنها توجه کنید به طور حتم می توانید زندگی لذتبخش تری داشته باشید. با شناخت علایق تان می توانید در اوقات فراغت به کارهایی که دوست دارید بپردازید و به این ترتیب زندگی تان از یکنواختی و کسالت درمی آید. به این ترتیب بخشی از روز را به کارهایی که دوست دارید خواهید پرداخت و کمتر از اینکه حرفه تان را دوست نداریدآزار خواهید دید.
حتی گاهی می توانید با تکیه بر این شناخت ها و تقویت توانمندی های خود راه جدیدی در حرفه تان بیابید که کارتان را هم برایتان خوشایندتر خواهد کرد.
خداحافظی با پیشرفت شغلی
کسانی که کارشان را دوست ندارند و از آن بدتر از کارشان بدشان می آید، نه تنهاس لامت روانی بلکه سلامت جسمی شان هم به خطر می افتد چرا که همانطور که همه می دانیم روان و جسم ارتباط تنگاتنگی دارند و مشکلات هر یک بر دیگری هم اثر می گذارد.
وقتی روان شما همیشه در معرض فشار است، جسم تان نیز به مرور زمان آسیب خواهد دید. دردهای روانی جسمی که این روزها خیلی ها با آنها دست به گریبان هستند از جمله این دردهای جسمی است که ریشه روانی دارد.
از سوی دیگر، این افراد به دلیل اینکه شغل شان را دوست ندارند ممکن است نتوانند با همکاران خود رابطه خوبی برقرار کنند و چون مدام تحت فشار هستند، ممکن است در برقراری روابط موثر و سالم با سایر افراد هم ناتوان باشند و دیگران آنها را به عنوان افراد عصبی منفی باف، پرتوقع و ایرادگیر بشناسند.
این افراد همچنین شانس کمتری برای پیشرفت و ارتقای شغلی خود خواهند داشت چون واضح است فردی که انگیزه و علاقه لازم را برای انجام دادن کاری ندارد، نمی تواند در آن رشته چندان موفق باشد و همین امر ممکن است برسرخوردگی و ناکامی او بیفزاید.
ارسال نظر