عروس و مادرشوهر نمونه باشيد!
يکي از نکاتي که معمولا ذهن خيلي از زوجهاي جوان را مشغول ميکند و گاهي بحثبرانگيز ميشود، رابطه با والدين همسران است؛
خيليها رابطه خوبي با مادرشوهرشان دارند
بهتر است قبل از هرچيز يک سوال از خودمان بپرسيم؛ آيا در جامعه اطراف ما خانوادههايي هستند که رابطه بين مادرشوهر و عروس و همچنين مادرزن و داماد، خوب و حمايتکننده باشد؛ روابطي که هر دو طرف از آن احساس خوبي داشته باشند و از حضور در کنار هم لذت ببرند؟ در واقع تعداد خانوادههايي که مادرشوهر، عروسش را به عنوان دختر خانواده و مادرزني که دامادش را به عنوان پسرش پذيرفته کم نيست و فکر ميکنم اگر همه ما کمي با دقت به اطرافمان نگاه کنيم، متوجه ميشويم که تعداد اين خانوادهها اصلا کم نيست.
پس اين يک قاعده و قانون کلي نيست و اگر در اين زمينه با تعارض روبرو هستيم، بايد به آن به عنوان يک مساله نگاه و براي برطرف کردنش تلاش کنيم.
آزردگي مادرشوهر طبيعي است!
زوجهاي جواني که وارد زندگي مشترکشان ميشوند، بايد به اين نکته توجه کنند که والدين همسرشان (چه زن و چه مرد) نسبت به فرزندشان احساس مالکيت دارند و وقتي احساس ميکنند اين مالکيت را بايد با ديگري شريک شوند و نفر سومي وارد رابطه والد و فرزندي ميشود، احساس عدمامنيت و از دست دادن سراغشان ميآيد. به هرحال مادري که ۳۰-۲۰ سال فرزندش (دختر يا پسر) را بزرگ کرده، برايش آرزوهاي زيادي داشته و از بودن در کنار فرزندش حس خوبي داشته و اين حس تعلق حس امنيت، ارزشمند بودن و مفيد بودن را به او ميداده، حالا در مقطعي قرار گرفته که بايد از فرزندش جدا شود و شايد حس کند که نتيجه همه تلاشها و خوندلخوردنها، تنهايي خودش شده!
اين احساسات در خانوادههاي کمجمعيتتر قويتر است. همچنين گاهي در بعضي خانوادهها يکي از فرزندان فرد کليدي خانواده است و نقش پررنگتري دارد. وقتي قرار باشد اين فرد کليدي، زندگي مستقلي را با همسرش آغاز کند، مسلما آزردگيهايي در خانوادهاش ايجاد ميشود. پس باتوجه به اين مسائل بهتر است اول اين احساس را بشناسيم و با آن همدل شويم و دوم اينکه روي نقاط حساس اين رابطه دست نگذاريم تا آزردگيهاي فرد را تحريک نکنيم.
همه خانوادهها مشکلاتي دارند
خارج از روابط نظام خانوادههاي دوم، يعني روابط زوجهاي جوان با خانوادههاي اول (والدين عروس و داماد) بايد به اين نکته توجه کرد که همه خانوادهها ميان خودشان با چالشهايي روبرو هستند؛ والدين با يکديگر، فرزندان با يکديگر، فرزندان با والدين و ... اما از آنجا که يک پيشفرض منفي درباره رابطه عروس و مادرشوهر و همينطور داماد و مادرزن وجود دارد، حساسيت ايجاد ميشود و مشکلات عروس خانم با مادرشوهر يا آقاي داماد با مادرزن بزرگتر از آنچه که هست، ديده ميشود.
اگر در حوزه مهارتهاي زندگي در زمينه مهارتهاي ارتباط موثر تمرکز کنيم، ميتوانيم از بروز اين مشکلات پيشگيري کنيم. در واقع همه زوجهاي جوان بايد اين مهارت ضروري را ياد بگيرند و آن را توسعه دهند.
شايد مشکل از «مدل ارتباطي» شماست!
خوب است زوجها از خود بپرسند: «آيا من در مدل برقراري ارتباط با خانواده همسرم مسلط هستم يا نه؟ آيا ميتوانم هيجانهاي خودم را کنترل کنم؟ آيا در برقراري ارتباط ميتوانم طوري رفتار کنم که مانع از سوءتفاهم و پيشگيري از بروز اختلاف شود؟»
اگر هرکدام از ما مسئول مدل و سبک ارتباطي خودمان و دنبال يادگيري مدلهاي ارتباط موثر و ارتباطهاي اجتماعي باشيم، گامي اساسي در پيشگيري از بروز مشکلات برداشتهايم.
نکته ديگري که نبايد فراموش شود اين است که نظام خانوادههايي که يک دختر و يک پسر دارند و نهايتا يک عروس و يک داماد به خانوادهشان اضافه ميشود با نظام خانوادههاي پرجمعيت که چند عروس و چند داماد دارند، کاملا متفاوت است. در خانوادههاي پرجمعيت که بيش از يک عروس و داماد وجود دارد، بحث مقايسه رفتارها، چه مقايسه رفتار عروسها با مادرشوهر و چه مادرشوهر با هرکدام از عروسها پيش ميآيد.
مثلا عروسخانمي که از لحاظ معاشرتي رفتار گرمتري دارد، ميتواند رابطه صميمانهتري با والدين همسرش برقرار کند و والدين همسرش ايشان را بيشتر ميپذيرند و در مقابل عروس خانم يا آقا دامادي که مدل برقراري ارتباطش برگرفته از الگوي اجتنابي باشد، طبيعتا در نظام خانواده کسي نميتواند با اين فرد ارتباط داشته باشد! حالا فرض کنيد فردي عروس يا داماد خانوادهاي شده که مدل برقراري ارتباط آن خانواده اجتنابي است و مهارت کمي در برقراري ارتباط دارند و خود فرد هم در حوزه ارتباطي ضعيف باشد؛
اين موضوع باعث تشديد مشکل ارتباطي ميشود و احتمال بروز سوءتفاهمها بيشتر خواهد شد. مثلا فرد تصور ميکند خانواده او را تحويل نميگيرند و عروس و داماد ديگر (که رفتارش صميمانه است) را بيشتر دوست دارند. در صورتيکه مسئول کيفيت اين ارتباط خودمان هستيم؛ اصل موضوع اين است که اگر مراقب جهت فلش مسئوليت باشيم، راحتتر شرايط و موقعيت خود را ميپذيريم و در فرصت مناسب دنبال راهي براي رفع اين مشکل هستيم.
همسرتان را واسطه نکنيد
مشکلي که معمولا در چنين تعارضهايي پيش ميآيد، اين است که زوجها همسرشان را مسئول رفتار والدينشان ميدانند و مثلا ميگويند: «ببين پدر و مادرت چقدر به من بيتوجهاند!» و از همسرشان ميخواهند در مقابل ساختار خانوادهاش بايستد. به اين ترتيب تعارض اوليهاي که بهدليل سوءتفاهم ايجاد شده، به يک منازعه يا مجادله تبديل ميشود.
حتي اگر فرد به خانوادهاش گلايههاي همسرش را منتقل کند و مثلا بگويد: «شما با همسر من رفتار خوبي نداريد اما همسر برادرم را خيلي تحويل ميگيريد» قطعا پاسخ خواهد شنيد که: «همسر برادرت رفتار صميمانهاي دارد، با ما راحت است و اينجا را مثل خانه خودش ميداند اما همسر تو اينطور نيست!» مسلما چنين جوابي، فرد را در تعارض قرار ميدهد؛ از سويي پاسخي منطقي و مبتني بر شواهد شنيده و از طرفي همسرش (عروس يا داماد خانواده) او را تهديد کرده که «يا اين شرايط را درست ميکني يا من هم فلان کار را خواهم کرد!» اين رفتار و شرايطي که پيش ميآيد، به خوديخود پايهريز اختلافات جديتري در خانواده ميشود.
يادتان باشد ...
وجود يک پيشفرض که چون اين فرد «مادرشوهر» يا «مادرزن» است پس ... يعني «سوگيري ذهني» و مادامي که درگير سوگيري ذهني باشيم، در فضا و محيط بيروني هر اتفاقي که بيفتد، تحليل ما از آن موقعيت بر اساس همان سوگيري ذهني و پيشفرض ذهني خواهد بود و به همين دليل خيلي اوقات تحليل و برداشت درستي از موقعيتها نخواهيم داشت. پس بايد نگرشمان را عوض کنيم: رابطه با خانواده همسر يک رابطه انساني است و تابع قوانين و قواعد انساني به صورت عام است. يعني اگر من در سبک ارتباطم مراقب تن صدا، آهنگ صدا، نحوه نگاه کردن و جملات و واژههايي که به کار ميبرم، نباشم يا ارتباطم را مديريت نکنم، باعث بروز سوءتفاهم خواهم شد؛ به همين دليل مسئول سبک ارتباط با خانواده، خودم هستم.
حالا اگر تمام اصول را رعايت کردم و باز تعارض ايجاد شد، در قدم بعدي به جاي تحت فشار قرار دادن همسر و واسطه قراردادن وي براي حل مساله، بايد به شکل همفکري با همسر، موضوع را باز کرد و فهميد مشکل از کجا شروع شده و راهحلي برايش پيدا کنيم. اگر در نهايت خودمان نتوانستيم مشکل را حل کنيم، بايد با يک متخصص در امور خانواده مشورت کنيم تا راهحلي براي رفع مشکل يا به روشي براي به حداقل رساندن تعارضها و نيز فشار رواني وارده به خود، همسر و خانوادهمان پيدا کنيم.
براي همسرتان تعيين تکليف نکنيد!
فراموش نکنيد مسئوليت ارتباط دو خانواده با يکديگر به عهده فرد مرتبط با دو خانواده است. يعني يک آقا تعيينکننده اين است که با کداميک از اعضاي خانواده خودش قصد ارتباط دارد و خانم مسئوليت ارتباط با نظام خانواده خودش را دارد و زوج نميتوانند همسرشان را از رفتوآمدهاي خانوادگي منع کنند چراکه حق و حقوقهايي در سبک ارتباطي افراد وجود دارد. در عين حال همسران نميتوانند يکديگر را مجبور به حضور در سبکهاي ارتباطي يکديگر کنند.
اگر زوجي به اين نقطه رسيدند که يکي از آنها راغب به ارتباط با خانوادهاش بود و ديگري اين ارتباط را نميپذيرفت، مسلما در طولانيمدت از لحاظ عاطفي و احساسي دچار مشکل خواهند شد بهخصوص اگر اين معضل در ساختار خانواده گسترش پيدا کند. در اين موارد نيز بهتر است افراد به متخصص مراجعه کنند تا مشخص شود مشکل از کجا نشات گرفته. در نهايت دوباره تاکيد ميکنم هيچ آقا يا خانمي نميتواند همسرش را از رفت و آمد با والدين و اقوام درجه يک منع کند چراکه اين مسائل ماهيتهاي هويتي دارند و اگر اين کار انجام شود، به هويت همسرمان آسيب رساندهايم.
ارسال نظر