چگونه با شکست مواجه شویم؟
همهی ما افراد موفق زیادی را میشناسیم. کسانی که در تجارت، تحصیل و زندگی بسیار خوب عمل کردهاند.
افراد موفق، بیش از آنچه فکرش را کنیم در زندگی با شکست روبرو شدهاند. یک نویسندهی معروف و موفق، بارها آثاری نوشته که هیچ انتشاراتیای مسئولیت چاپش را بر عهده نگرفته تا به امروز رسیدهاست. اما در این حالت، یک فرد موفق، چه حسی داشته؟ حتماً احساس وحشتناکی را دربارهی خودش تجربه کردهاست، چنانکه این ناامیدی برای تمام نوعبشر عمومیّت دارد.
در هنگام شکست ممکن است حس کنیم که به زانو در امدهایم، احساس گناه کنیم، سعی کنیم مانند اسکارلت اوهارا دربارهاش فکر نکنیم و به خود وعده دهیم «بعداً که حالم بهتر شد، بهش فکر میکنم!» و حتی ممکن است تلاش کنیم این شکست را مانند رازی مگو از دیگران پنهان سازیم. حقیقت این است که شکست خوردن، واقعاً دردناک است!
خب، احساس بد پس از شکست که چیزی طبیعی و عمومی است. مهم آن است که پس از شکست، دوباره به کار برگردیم و تلاش کنیم. مثلاً فرض کنیم که تصمیم گرفتهایم فکری به حال چاقیمان بکنیم و کمتر بخوریم. پیش آمده که سست شدهایم و دست از کنترل غذایمان برداشتهایم. مهم این است که دوباره تلاش کنیم تا رژیم غذاییمان را رعایت نماییم. اگر امروز بهطور حرفهای عادت به ورزش کردن داریم، نتیجهی این است که بارها از این برنامه چشمپوشی کردهایم و باز به آن بازگشتهایم. یا مثلاً نوشتن را در نظر بگیریم.
خیلی از ما شوق نوشتن را در خود حس کردهایم، برخی از ما مثل خود من، اینقدر خوششانس هستیم که میتوانیم حالا بنویسیم. خب… اگر از خود من بپرسید، می گویم من از اول در این کار خیلی خوب نبودم و نوشته هایم در بهترین حالت، سانتیمانتالهایی بهدردنخور بود! با اینحال دوباره شروع کردم. سعی کردم مشکلاتم را برطرف کنم، بیشتر بخوانم و امروز وبلاگ مینویسم. حالا در نظر بگیریم که چقدر پیش آمده که از خودمان خشمگین شدهباشیم و کاملاً ناراضی.
در این حالت، دچار کمبود علاقه به خود هستیم. اما آدمی نمیتواند با کمبود حبّذات ادامه دهد، شاید حتی زودتر در اینباره، دوباره شروع کنیم. اگر بچهدار شدهباشیم، شاید گاهی از خود ناامید شویم: «من پدر/ مادر خوبی برای بچهام نیستم!» ولی همیشه راهی برای جبران هست، کافی است دوباره تلاش کنیم. خیلی مهم است که یادمان بماند، با اینکه ممکن است این پروسه زمانبر باشد، اما اگر دوباره و دوباره تلاش کنیم، بالاخره دری به موفقیت خواهیم گشود.
ولی راز موفقیت چیست؟ یا سئوال بهتر، راز مواجهه با شکست چیست؟ جواب سادهاست: اصلاً رازی وجود ندارد! فقط باید مدام تلاش کرد، همین! شاید برای شروع تلاش دوباره پس از مواجهه با شکست، این راهها بتوانند مفید باشند:
۱- ذهن انعطافپذیرتری داشتهباشیم: وقتی مصّرانه در پی این هستیم که برنامهای را دنبال کنیم، یا به هدفی برسیم، اما اتفاقات باب میلمان پیش نمیروند، ممکن است احساس ناامیدی کنیم و البته به نظرمان برسد که همهچیز از توانمان خارج شدهاست. اما اگر ذهنی انعطافپذیرتر داشتهباشیم، و به این فکر کنیم که «شاید نتوانم طبق نقشه پیش بروم، ولی مهم نیست چون بالاخره همهچیز عوض میشود!» دیگر توقف موقتیمان، خیلی هم به نظر فاجعهبار نمیآید. امیدمان را از دست ندهیم که قرار نیست همیشه درجا بزنیم!
۲- بپذیریم که هر تلاش، یک درس برایمان به همراه دارد: هر شکست، در نهانِ خود خبری خوب به همراه داد. پیش از شکست، میاندیشیم راهی که میرویم جواب خواهد داد، که البته یک احتمال است. اما به کار بستن عملی آن شیوه، جواب نمیدهد. حالا چیزی میدانیم که پیشتر، دربارهاش بیاطلاع بودیم. این فوقالعاده نیست؟! حالا میتوانیم برنامهای تازه ترتیب دهیم، راهی تازه را بیازماییم و چیزی تازه بیاموزیم.
۳- کمک بخواهیم: وقتی در گیر و دار انجام کاری هستیم، خوب میدانیم که ممکن است یا شکست بخوریم، و یا آنکه راهی بهتر برای انجام کار بیابیم. در بسیاری از مواقع، یافتن راهی بهتر ساده نیست. بهتر است در این مواقع، از اعضای خانواده یا دوستان قابلاعتمادمان کمک بخواهیم. راهحل را از آن ها جویا شویم. ممکن است آنها راهی ساده و مشخص بشناسند و ما را از خودمان متعجب کنند که «پس چرا به فکر خودم نرسیدهبود؟!» یا شاید روشی متهورانه و خلاقانه را پیشنهاد دهند. بههر حال، دوستان خوب و خانوادهمان، نمیگذارند که به تنهایی با دشواری شکست روبرو شویم.
۴- به خودمان کمی استراحت دهیم: در حین تلاش برای رسیدن به هدفی، گاه ذهن و جسممان نیاز به کمی استراحت دارد. بهتر است یکی، دو روز، یک هفته و یا بیشتر کار را رها کنیم. نمیتوان زمان مشخصی را برای استراحت، در مواجهه با شرایط مختلف پیشنهاد داد. باید دید که چقدر، برایمان کافی است. بستگی به حس خودمان دارد! شاید در مدت استراحت، ایدهای تازه به ذهنمان آمد و یا چیزی آموختیم که ما را در رسیدن به هدف نهایی، یاری خواهد داد!
۵- چراییِ اهمیت هدف را به خود یادآور شویم: تسلیم سادهترین راه است، چرا که همواره انفعال سادهترین کارِ ممکن بودهاست. اما تسلیم، به این معنا نیز خواهد بود که ما چیزی مهم را از دست خواهیم داد، مثل شانس یاری دادن به کسی -در صورتیکه هدفی خودخواهانه را دنبال نمیکردهایم-. در چنین شرایطی، باید توانمان را بازیافت نماییم و راهش، یادآوری این موضوع است که چه چیزی باعث شد که اصلاً وارد این مسیر شوم. همین یادآوری، قدرتی به ما خواهد داد تا دوباره تلاش مان را آغاز کنیم. هرچه اهمیت این هدف بیشتر باشد، آتش اشتیاق برای تلاش دوباره، تندتر خواهد بود.
در راه رسیدن به هدف، خواهیم دانست که ما افرادی کامل نیستیم. احساس گناهی که به هنگام شکست داشتهایم، متفاوت با احساس انسانهای دیگر در مواجهه با همین شرایط نیست. همهی ما مانند هم هستیم. پس وقتی تجربیاتمان را در مواجهه با شکست با یکدیگر به اشتراک می گذاریم و نیمهی پر لیوان را میبینیم، در حقیقت روحیه و توانایی شروعِ دوباره را با هم شریک شدهایم.
وقتش رسیده! دوباره شروع کنیم!
نظر کاربران
مرسی...