۱۴۰۲۴۶۸
۲ نظر
۳۹۹۶
۲ نظر
۳۹۹۶
پ

این چند نفر از قشنگ‌ترین خاطرات نوروزشان برای شما نوشتند

یک خاطره خاص مثلا، چیزی که هر بار به تو می‌گویند نوروز، تو یادِ آن خواهی افتاد، این چالشی‌ست که با بچه‌های تحریریه برترین‌ها مطرح کردیم و آن‌ها از آن لحظه و خاطره گفتند.

برترین‌ها: یک خاطره خاص مثلا، چیزی که هر بار به تو می‌گویند نوروز، تو یادِ آن خواهی افتاد، این چالشی‌ست که با بچه‌های تحریریه برترین‌ها مطرح کردیم و آن‌ها از آن لحظه و خاطره گفتند.

این چند نفر از قشنگ‌ترین خاطرات نوروزشان برای شما نوشتند

در این مطلب از اعضای تحریریه برترین‌ها خواستیم برایمان بنویسند که «عید نوروز تداعی‌کننده چه چیز و یا کدام لحظه برای شماست؟». با ما همراه باشید.

ایمان عبدلی: نوروز آن لحظه‌ای بود که پشت سر بابا و مامان در آن کوچه که اسمش هنوز "آذربایجان" است، قدم می‌زدم و هراسم آن بود که جوی آب میان کوچه، سبب کثیفیِ کفش‌های ورنی سفیدم نشود، سر به زیرترین بودم، خیره به کفش‌ها که چون الماس در صبح نوروز می‌درخشید، پانصد متر آن طرف‌تر منزل پدربزرگم بود، منزل هنوز هست، پدربزرگ؟ نه! نوروز همان لحظه‌ی امن بود که تمام جنگ‌های جهانی قد کفش ورنی من ارزش نداشت، نوروز وقت نافهمیِ "حرف زور" بود. کفش‌ها من را مات کرده بودند، من در امتداد سایه آفتاب صبح نوروز که روی تن بابا و مامان هندسه امنیت ساخته بود، قدم می‌زدم. نوروز آن سال، روز نو بود، یکی گفته بود "آینده" چیز خوبی نیست، دندان‌هایت می‌ریزد، موهایت سفید می‌شود، هر چه خوب است، گذشته... نفهمیده بودم، حالا از آن صبح ورنیِ آفتابی می‌فهمم.

حسن قربانی: رطوبت تازه نفس امیرکلا، شاهنامه نوروزهای ما بوده و هست،. انگار اصلا سال ما بی‌ملاقاتِ دیار یار تحویل نمی‌شود. زمین و سرزمین خودی طوری در آغوشم می‌کشد که از هر چه در دو جهان است، آزاد می‌شوم! نوروزِ نگاه دخترک ساکن خانه بغلی، نوروز همیشه شد، من بهترین خودم بودم! مسافری از تهران که سر تا پایش بوی نو می‌داد، دخترک نمی‌دانست در قلب این همه نونشانگی یک کهنه‌ی زواردررفته زندگی می‌کند، نفهمیدم آن نوروز ۱۶ سالگی میان هیاهوی درخت‌های تازه بیدار شده چگونه گذشت؟ ما خوابِ بهار بودیم، من و آن دخترک، روز نو ساختیم، حیف که روزگاری دیگر شد.

سعید خرمی: نوروز فصل نو شدن است و پوست اندازی زمین، سال‌های طولانی است که لحظات شیرین سال تحویل و ورود به بهاری دیگر، برایم بوی غم دارد و حسرت و سکوت. نوروز در ذهنم من یادآور چند جمله کوتاه است:  دوست داشته باشید و دوست داشتن را زندگی کنید، زمان همیشه از آن ما نیست. گاهی یادمان می‌رود که عشق تنها دلیل زندگی است. اما این نوروز است که هر سال این فکر را به یادمان می‌آورد که کجا ایستاده‌ایم؟ نقش ما چیست؟ زمان پیوند ما در دوباره یکی شدن با آنهایی که دوستشان داریم به کوتاهی یک نفس کشیدن است.

مینا پرویزی: سفره هفت سین را همیشه ساده می‌چینم، تصویری که از عید جلو چشمانم تداعی می‌شود یک سفره کوچک با چند ظرف جورباجور است، اگر یک سین هم از آن کم‌ با‌شد ،جایگزین فوری با یک نیت شخصی جای خودش را در سفره پیدا می‌کند، مثلا یک ساعت. بله ساعت! یک اقدام بی‌محتوا ، جالب ، هیچ و مطلقا هیچ! صرفا یک نوع خرافات که سال را با آن برای خودم معنا کنم، شاید هم بتونم دستی در سرنوشت ببرم و مثل ساعت برنارد زمان را عقب و جلو ببرم. بیشتر از همیشه خیال کنم که هنوز وقت هست و می‌توانم خلأ جای خالی «برخی» ها را پر کنم، انگار که یک چیز نامرئی ما را به هم متصل نگه دارد، آدم باید یک چیزهایی را فقط برای خودش نگه دارد. هر سال عید برای من تداعی سفره هفت سین است، همان «سین» من درآوردی ساعت. حداقل با آن خیالم راحت می‌شود که خیلی چیزها توی دلم سر جایش درست است، فاصله قابل توجهی که با همه چیز دارم را کم می‌کند و بلیت بخت آزمایی این زندگی را به من هدیه می‌دهد!

این چند نفر از قشنگ‌ترین خاطرات نوروزشان برای شما نوشتند

علیرضا باقرپور: در واقع نوروز تداعی‌کننده شکلی از زندگی‌ست که قرار است با تحویل سال بازسازی شود. همان که مطلوب ذهن‌هاست و رسیدن یا نرسیدن به حد مطلوبیت بسته به شرایط است. پس برای همین با آرزوی بهترین اتفاقات در آغاز سال مواجه می‌شویم. سبزی را پس‌زمینه سال جدید می‌کنیم و با دیدن شکوفه‌ها در میان زندگی ماشینی چند صباحی حض می‌بریم. شاید تماشای شکوفه‌های بهاری برای من با طعم گیلاسی که داستان زندگی کاراکترهای کیارستمی را از مرگ به سوی زندگی می‌کشاند، برابری کند. این که قرار است باز هم با دیدنشان در میان انبوه اتفاقات، دقایقی حس کنم که هنوز هم زنده‌ام و اصلا زندگانی باید در همین حوالی دنبال شود و آن چیزی که در سیصد و اندی روز مابقی از سال می‌گذرد، بردگی زمان است. برای تماشای شکوفه‌ها، برای آسمان آبی و برای تمام برای‌ِها به انتظار این لحظه خواهم نشست.

آیدا فلاحیان: بچه‌ بودم و فراری از درس و مشق! برای همین تمام سال تحصیلی را روز شماری می‌کردم برای ۱۳ روز  تعطیلات عید که به خیال خوشم قرار بود بخور بخواب باشد. درست است که هر سال با تکالیف سنگین عید خیال خوشم تبدیل به کابوس پر استرس می‌شد اما من هم خوب بلد بودم زندگی سختِ کودکانه‌ام را دور بزنم! تمام بچه‌های کلاس همان روزهای اولی که در مدرسه بودیم سعی میکردند تکالیف را سریع‌تر تمام کنند اما من هیچوقت باج ندادم. کل ۱۲ روز عید را خوش می‌گذراندم و روز آخر شروع می‌کردم نوشتن. هر سال آخرین روز تعطیلات را با گریه سپری کردم اما می‌دانستم ارزشش را داشت. همین تکالیف و استرسی که با خیال راحت آن را ندید میگرفتم هنوز هم همراه با من است و فکر میکنم حالا حالا هم همراه باشد!

محمد مرادی: «با دستان پر از چین و چروک، لابه‌لای کتاب مخصوصش دنبال چیزی می‌گشت. در حالی که من داشتم زیر چشمی نگاهش می‌کردم؛ البته طوری هم رفتار می‌کردم که مثلا واسم مهم نیست. اما بالاخره آن دویست تومانی خوشگل و صاف را پیدا کرد و من هم آن لحظه فقط منتظر بودم اسمم را صدا بزند تا بپرم بقلش و دست و صورتش را بوس کنم» این خواب زیبایی بود که هفته قبل دیدم که البته با واقعیت هیچ تفاوتی نداشت اما گوشی لعنتی نگذاشت تا آخر داستان را ببینم و از دیدنش بیشتر لذت ببرم. پای ثابت تمام عیدی دادن‌ها خودش بود و همین هم باعث شده بود از روز‌ها قبل، روی عیدی که قراره بهم بده حساب ویژه‌ای باز کنم و آن را برای خرید هر چیز بچگانه‌ای که از قبل در دفترم یادداشت کرده بودم خرج کنم. اما حالا ۹ سالی می‌شود که ازش عیدی نگرفتم، ۹ سالی می‌شود که حتی نتوانستم از شخص دیگری به غیر از او عیدی قبول کنم؛ «عیدی‌هایش مزه دیگه‌ای به من می‌داد»، آن زمان این همیشه تیکه کلامم بود. بدون تعارف دیگر خیلی کم به یادش می‌افتم اما به محض اینکه نزدیک عید می‌شویم ناخودآگاه یک ساعت زنگ‌دار، که انگار فقط هم یکبار در سال فعال می‌شود داخل مغزم به صدا درمی‌آید و همین خاطره‌ها را از پدربزرگ دوست داشتنی‌ام تداعی می‌کند. خاطره‌هایی پر از حسرت... بعضی موقع‌ها با خودم می‌گویم: «دیدنش که غیرممکنه اما کاش حداقل به خوابم بیاد و یه چیزی بهم بگه، صداشو دیگه یادم نیست...»

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • ناشناس

    از عید بدم میاد از وقتی که یادمه جای خالی عزیزانم

  • ناشناس

    خاطرات قشنگ و یکم تلخ مثل قهوه تلخ و کارساز
    مادم شمعهای هفت سینو خاموش نمیکنه میگه شگون نداره من ته دلم نمیخندم غصه میخورم که کاش به همین سادگی میشد سال آینده رو از نهسی نجات داد خونه رو سرتا پا تمیز میکنه میگه شگون داره نمیدونم پس چرا هی هرسال بدتر میشه شاید سال دیگه برعکس انجام بدیم

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج