۹ راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد
کاربری در یکی از شبکههای اجتماعی از بقیه پرسید:"چه رازی در زندگی دارید که نمیتوانید با اطرافیان، دوستان یا اعضای خانواده در میان بگذارید؟
برترینها_آرمان رمضانی: اگر از مخاطبان قدیمی برترینها باشید حتما مقالههایی مشابه مقاله امروز را به یاد میآورید. مقالههایی که به بهانه یک پرسش در شبکههای اجتماعی و البته پاسخهای فراوان و جالب کاربران به آن نوشته میشود و دریچهای میشود برای نگاه به زندگی انسانهایی که هرچند میلیونها کیلومتر دور از ما در جغرافیا و فرهنگی متفاوت زندگی میکنند اما انگار خیلی هم با ما تفاوت ندارند.
کاربری در یکی از شبکههای اجتماعی پرمخاطب از بقیه کاربران پرسید:"چه رازی در زندگی دارید که نمیتوانید با اطرافیان، دوستان یا اعضای خانواده در میان بگذارید؟" کاربران مختلف از سراسر دنیا خیلی زود به این پرسش واکنش نشان دادند و سینه خود را از شر سنگینی رازهایی ناگفتنی خلاص کردند. در ادامه قرار است با هم نگاهی بیندازیم به تعدادی از این پاسخها و به خودمان یادآوری کنیم هر انسانی فارغ از ظاهرش ممکن است در حال حمل باری بسیار سنگین باشد.
من برادرم را به پلیس لو دادم
"راز بزرگ زندگی من لو دادن برادرِ کوچکترم به پلیس و در نتیجه دستگیر شدن اوست. برادر من به بچههایی زیر سن قانونی مواد مخدر میفروخت و من به محض مطلع شدن از این موضوع به پلیس زنگ زدم. تماس من باعث شد برادرم با جرایمی جدی چون حمل و توزیع مواد مخدر به زندان بیفتد."
من فقط تظاهر به غذا خوردن میکنم
"دروغ بزرگ من این است که هرروز جلوی فرزندانم تظاهر به آماده کردن غذایی میکنم که قرار است در وقت ناهار در اداره بخورم. حقیقت این است که من مدتهاست که ناهار نمیخورم چون آنقدر فقیریم که ممکن نیست هم من و هم بچههایم بتوانیم همزمان غذا بخوریم. به آنها دروغ میگویم تا مبادا بابت این موضوع حس بدی داشته باشند و نتوانند غذایشان را بخورند."
من نقشه فرار در سر دارم
"راز بزرگ من این است که حالا سه سالی میشود که نقشه فرار از شوهر و تکتک اعضای خانوادهام(پدر، مادر، خواهر و برادر) را در سر دارم و برای این موضوع پول جمع میکنم. حقیقت این است که همه اعضای خانوادهام و البته همسرم برای من فقط نیرویی منفی و آزاردهنده بودند. به خاطر آنها من سالها در بدترین شرایط روحی و درگیر با بیماریهای روانی از جمله افسردگی زندگی کردم.""حالا سه سال است که من به صورت پنهانی مشغول پسانداز بخشی از حقوقم هستم و رویای لحظهای را در سر دارم که نامهای بسیار کوتاه برای همسر و خانوادهام بگذارم و سوار هواپیما شوم و این کشور و این زندگی را برای همیشه ترک کنم. من فرزندی ندارم پس هیچچیز من را به ماندن و ادامه دادن وسوسه نمیکند."
من از مرگ برادر بزرگترم خوشحال هستم
"این راز بزرگ زندگی من است و میدانم هیچوقت اطرافیانم و به ویژه مادرم از آن آگاه نخواهند شد. برادر بزرگ من تقریبا در تمام عمرش در رفت و برگشت به زندان بود و حالا چند سالی میشد که اعتیاد هم داشت و در نهایت به دلیل اوردوز از دنیا رفت. البته پیش میاید که بابت این اتفاق غمگین شوم اما انگار حالا که میدانم کجاست باری سنگین از روی دوشم برداشته شده است.""من، مادرم و فرزندانِ قد و نیمقد برادرم دیگر به تلفنهای دلهرهآور نیمهشب عادت کرده بودیم و همه ما وقتی او در زندان بود خیال راحتتری داشتیم. آزادی او معمولا زیاد طول نمیکشید و به سرعت راهی برای بازگشت به زندان پیدا میکرد. حالا وقتی مادرم درباره مرگ فرزند ارشدش حرف میزند فقط میگویم دستکم دیگر زجر نمیکشد و حالا میدانیم کجا خوابیده است. راستی این را هم اضافه کنم که حسابی دلم برای فرزندان برادرم میسوزد. دلم میسوزد هم بابت داشتن چنین پدری و هم بابت اینکه هیچوقت شانس شناختن برادرم پیش از مواد و جرم را پیدا نکردند."
من دارم به آخر خط میرسم
"راز بزرگ زندگی من این است که برخلاف تصور تمام کسانی که من را میشناسند در یک قدمی فروپاشی روانی قرار دارم. من همیشه به عنوان آن شخص همیشه شاد و با روحیه مثبت شناخته میشدم اما اعضای خانوادهام و دوستان و آشنایان نمیدانند که هرروز چقدر تظاهر به شادی سختتر و سختتر میشود.""من حالا در پنجمین دهه زندگیام هستم و تقریبا همه فکر میکنند آدم موفق و خوشبختی هستم. من اما خوب میدانم که چیزی در تکتک روزهای این بیش از پنجاه سال روی هم انباشته شده و من هر روز خستهتر و خستهتر شدم و حالا فقط آرزو میکنم این شکنجه تمام شود."
یادآوری: اگر افکاری شبیه به این کاربر دارید باید پیش از هرچیز بگویم که کاملا حق دارید. زندگی گاه سنگهایی روی دوشمان میگذارد که هزاران برابر توان پاهایمان است و همین زندگی ثابت کرده که میتواند هر انسانی را به تسلیم وادار کند. نکته اما یادآوری لزوم کمک خواستن است. خواهش میکنم فراموش نکنید بیماریهای روانی هم مانند سرماخوردگی و سرطان ممکن است برای هر انسانی اتفاق بیفتد و دقیقا مانند سرماخوردگی و سرطان تنها راه درمان مراجعه به متخصص است. مهمترین تصمیمهای زندگیتان را در تاریکترین روزها نگیرید و به خودتان یادآوری کنید برای آدمی که در انتهای چاه است راهی برای سقوط بیشتر وجود ندارد و شما هم با مراجعه به روانشناس و روانپزشک چیزی از دست نخواهید داد.
من آرزوی مرگ پدربزرگ و مادربزرگم را در سر دارم
"یکی از آنها سرطان دارد و دیگری به زوال عقل و آلزایمر مبتلاست و کیفیت زندگی آنها در حدی است که به نظرم هیچ انسانی لایق آن نیست. اگر از زجری که خودشان میکشند چشمپوشی کنم تازه به فشار غیرقابل تحملی میرسیم که پدرم و بقیه خواهرها و برادرها بابت این وضعیت تحمل میکنند.""پدر من را همه به عنوان یک انسان قوی میشناسند که همیشه در بدترین شرایط برای بقیه تکیهگاه است و حالا من میبینم که هرروز پیرتر و شکستهتر و ناامیدتر میشود."
راز بزرگ زندگی من
"راز بزرگ زندگی من این است که من لعنتی حالا سالهاست که آرزوی این را دارم که فردی فارغ از جنسیتش من را مهربانانه بغل کند، فقط همین."
خواهری که فقط من میدانم خودکشی کرده است
"پدر و مادر من ژاپنی هستند و برخلاف من و خواهرم در ژاپن زندگی میکنند. آنها به شدت سنتی فکر میکنند و مسئلهای مانند خودکشی برای خود و اطرافیانشان تابویی بزرگ به حساب میآید. خواهر عزیز من به زندگیاش پایان داد و من تصمیم گرفتم حقیقت را به خانوادهام نگویم. احساس عجیبی است که مجبور باشی درباره مسئلهای که تقریبا در تمام لحظات در فکرت است به صورت مداوم دروغ بگویی."
من همیشه از خواهرم متنفر بودم
"درباره خواهر کوچکترم صحبت میکنم. راستش او همیشه من را دوست داشته و سعی کرده شبیه به من باشد اما فقط من میدانم که چه حسی به او دارم. تنفر من از او از مشاهده رفتارهایی کوچک آغاز شد. مثلا اینکه به همه به دروغ میگفت خانه ما در محلهای مرفهنشین است یا زمانیکه مادرم اولین ماشینش را برای خواهرم خرید و او کیلومترها رانندگی کرد تا بتواند جلوی خانه شیک دوستش عکسی از اتومبیلش بگیرد.""ما وضعیت مالی بدی داریم و در یک محله فقیرنشین زندگی میکنیم. مادرم تمام عمرش را به خاطر رفاه ما کار کرد آنهم کارهایی به شدت سخت و سطح پایین. مادر من مانند خانواده همسر خواهرم شیک و به روز نیست. او صورتی پر از چین و چروک و دهانی تقریبا خالی از دندان دارد. من از خواهرم متنفر شدم زمانی که دریافتم او در حسابش در شبکههای اجتماعی دهها عکس با مادرشوهرش دارد و هیچ عکسی از مادرم در کار نیست." "خواهرم بابت وضع مالی ما خجالت میکشد و من بابت این موضوع از او متنفر هستم."
در نهایت مانند همیشه از شما مخاطبان برترینها درخواست میکنم که هم با پاسخ دادن به پرسش، این مقاله را کامل کنید و هم نظرتان را درباره موضوعات مطرح شده با ما و بقیه کاربران به اشتراک بگذارید.
نظر کاربران
راز بزرگ من اینه؛
۵سال پیش عاشق شدم خیلی شدید اون خانوم همجوره قسم خورد عهد بست حتی دست رو قران گذاشت که همراهم باشه همیشه اینم بگم من هم عهد بستم همیشه کنارش باشم. ولم کرد رفت حتی بدون خدافظی هیچ مشکلی حتی بحث نداشتیم ولم کرد رفت ۳سال زندگی برام جهنمه. تصمیم گرفتم تا میتونم از آدما جه مرد چه زن دوری کنم و هیچ وقت ازدواج نکنم.اون باورم اعتمادم اعتقادم حتی به خدارو ازم گرفت ۳۷سالمه انگار ۵۰ سالمه انقد که افسردم. اگه اتفاق این پیامم رو دیدی فقط بدون بد کردی نمی بخشمت
پاسخ ها
خوب از شر کسی راحت شدی که فکر می کنی برات خیر و خوبی بوده. دیگه چه دلیلی بهتر از این برای اعتقادت به خدا که به دلش انداخت از زندگیت بره؟؟؟ بدبخت! برای کسی بمیر که برات تب کنه! می رفتی وسط زندگی و مثلا با بچه می فهمیدی چه موجودیه برات بهتر بود؟ حتما باید سرت مستقیما بخوره به سنگ تا به هوش بیای؟
سلام پیشنهاد میکنم بیماری هیسترونیک را مطالعه کن تا بدانی رفیقت چرا ترکت کرده
من از مرگ بعضی افراد که به درد هیچی نمیخورن خوشحال میشم چون خانوادشون یک جورایی نجات پیدا میکنن و مسیر زندگیشون رو مجبور میشن تغییر بدن و به نظرم موفقتر و با اعصابی راحتتر ادامه حیات میدن
... لااقل یه راز مثبت کار میکردی ، اینا همش منفی بود
زمانی که فشار اجتماعی و فردی زیاد میشود. ذهن با داشتن محور های منفی به اعمال منفی گرایش پیدا میکند. توانایی گریز از افکار منفی بسیار محدود و حتی باور میشود
بنظر من خودکشی فقط از دست ادماه فوقلاده شجاع بر میاد ،و بر عگس اینکه میگن ادماه ترسو وضعیف خودکشی میکنن ،شجاعت میخواهد که هر کسی ندارد ،مثل من که مدتهاست بهش فکر میکنم اما جراتشو ندارم
پاسخ ها
فوق العاده درسته
لطفا با این افکار خودکشی و زیبا جلوه ندین .به نظر من سختر از خودکشی تحمل همین چیزی است که به خاطرش خودکشی میکنی
سلام، البته آدم هایی که سختیهارو تحمل میکنن نه تنها شجاعت روبرو شدن با مشکلات رو دارن چون ایمان و توکل به خدا اونهارو امیدوار میکنه تا با اون مسائل مواجه بشن، وهم اینکه بخاطر همون کسانی که بهشون وابسته س، و میدونه که سرنوشتش روی زندگی اونا هم تأثیر میذاره، پدر ومادر، همسر، بچه ها، اگر تو کم بیاری اونا هم زمین میخورن،،،، ،،،،امیدوارم خدا تکیه گاه همه ما باشه و کمکمون کنه، همیشه همه جا،
راز باید سر به مهر باشد
زندگی ذره کاهیست که کوهش کردیم
زندگی نام نکویست که خارش کردیم
من مدت هاست که دیگه از همسرم لذت نمیبرم.هییییچ لذت جنسی ای. در حالی که مجبور به تظاهر هستم شدیدا .چه در سخن و چه در عمل
بدبخت ی پولدارتر از تورو پیدا کرده رفته
بعضی زنا البته بازم میگما بعضیاشون پول که ببینن عشق و عاشقی و قسم و عهد و خدا یادشون میره
از خواهرش متنفر بوده؟🤨
تا بیکار شدید کتاب روانشناسی بخوانید تا رفتار انسانها قولتان نزنند
کاربر ۱۵:۵۹ ممنون برای راهنماییت. اما وقتی در رابطه عاشقانه هستی همه چی خوب به نظر میاد. خیلی سعی کردم فراموش کنم این مثئله دلی هست کاری از دست آدم بر نمیاد .ممنون برای راهنماییت
تور به هر کی باور دارید وقتی کسی رو دوست ندارین یه انسان رو امیدوار نکنید فرق نمیکنه زن باشید یا مرد باور کنید اونیکه میمونی بد آسیب می بینه . انسان باشیم ربطی به دین و مذهب نداره
هر انسانی در طول زندگیش راز هایی دارد وبهتر است پیش هرکس ناکسی فاشش نکنیم فقط باید با کسی درمیان گذشت که توانایی کمک به ما و باعث آرامش ما شوند وروح وروانمان با درمیان گذاشتن آن راز راحتتر شود .
به اینم فکر کن اون دنیات رو هم خراب میکنی
تمامی اینها به دلیل قضاوتهای نادرست نسبت به اتفاق باعث ناراحتی گردیده است درصورتی که غافل از اینیم که هر موجودی بنا به خواست خدا در بهترین جایگاه قرار میگیرد بیاییم با قضاوت نکردن جلو اتفاقهای این چنینی را بگیریم.
خیلی سخته شکسته شده باشی، از درون پخش و ویران شده باشی ، واقعا سخته که نتونی رو پاهات وایسی ولی خودت رو محکم استوار نشون بدید ، خیلی و خیلی سختره که از بس دلت رو شکسته باشن ( چه خانواده چه دوست آشنا و چه مردم جامعه ) با این حال خودت رو رازی کنی که مثل اونا نباشی و همه احساسات و عواطف رو از بین نبری و اینکه با همین اینها وقتی تو جمعی وارد شدی فقط بتونن لبخند روی لبانت رو ببینن و بگن این رو ببین غمی نداره اصلا دنیا بحسابش نیست از مسایل خبری نداره شاد و خوشحال ..... خیلی سخته حتی نزدیکترین و عزیزترین شخص زندگیت نمونه درمان کنه و زندگی رو هر روز بماند زهر کنه و تو هر روز بخوای منت بکشی .
خیلی وقته دلم می خواد داد بزنم د لامصب خسته شدم شکستم داغونم کردی از هم پاشیده شدم چرخت رو نگهدار من می خوام پیاده بشم ولی یه لحظه صورت معصوم سه تا دختر بچه که ای که داری بیاد جلو چشمت حتی اینکارم نتونی بکنی .....
پاسخ ها
خیلی تاثیر گذار بود ، اشکم در اومد، چون درکت کردم 😢
من به شدت خواهان مرگ پدرم و خانواده پدرم هستم ازش متنفرم بخاطر تمام بچگی های که از دست دادم و نمیتونم جبران کنم و بخاطر کارهای که عمه هام در حقم کردن متنفرم حتی به این فکر میکنم که سم بخرم بدم بهشون بمیرن به این فکر میکنم که اگر بمیرن من خیلی خوشحال میشم خیلی حس خوبی پیدا میکنم این حس تنفر باعث شده که اصلا از زندگیم لذت نبرم
پاسخ ها
ندای عزیزم قصد قضاوت ندارم ولی مطمئن باش که با مردن هیچ کس افکاری که در موردشون داریم از بین نمیرن
واقعا کار سختیه و حتی غیر ممکن که اول در ذهن ما کشته بشن تا ما آزاد بشیم
باور کنیم که مسئله ی اصلی خود ما هستیم
چیزی که متاسفانه توی مدرسه و دانشگاه بهمون یاد ندادن
وقتی پدرم از دنیا رفت من بچه بزرگ بودم ۱۹ ساله . باید قوی میشدم و کمک مادرممیکردم همه چیز خوب پیش رفت ب جز رفتارهای مثلا برادر زندگی ب ما زهر کرد و تا الان ادامه داره . کاش بمیره و راحت بشیم از دستش . من دختر همه نوع حمایتی کردم از خانوادم. ولی اون فقط ادای غیرت در مباره. غیرت ببینی خواهر برادرت چی کم و کسر دارن. چه مال چه روحی. غیرتت ب درد قبرستون میخوره. کاش تو بجای پدرمون میرفتی زیر خروار خاک
پدرم همیشه دنبال زن بوده بخاطر تمام زندگیمون که خراب شده دلم میخواد بمیره ولی ازمنم سالمتره
احساس میکنم کسی دوستم نداره و همیشه در حال گریه کردن هستم
من دوستت دارم حتماخیلیادوستت دارن ولی خبرنداری،همینطورکه توهم خیلیهارادوست داری واوناخبرندارن پس همه رادوست بداروبهشون بگو
هیچی مثل خوشزبونی ،دوستی ودوست داشتن نمیاره باحرفای شیرین حس خوب به هم بدیم
زندگی سر تا پاش یه سرابه