رابطه تان به بن بست رسیده؟
اگر شريك زندگيتان همين امروز گزينه جدایی را روي ميز بگذارد، چه واكنشي نشان ميدهيد؟
التماس میکنید؟
التماس ميكنم نرو! بدون تو نميتوانم زندگي كنم؛ به پايت ميافتم؛ فقط كنارم بمان!
وقتی التماس میکنید...
التماسكنندهها هميشه از يك گروه نيستند. آنها گاهي در جمع افرادي منطقي جا ميگيرند كه منافعشان در جدا نشدن است. كسي كه ميداند بعد از جدايي زندگي بهتري در انتظارش نيست و ميخواهد رابطه را نگه دارد، به هر دري ميزند و يكي از اين درها، التماس كردن است. اما اين افراد هميشه در اين گروه جا نميگيرند. گاهي اعتماد به نفس پايين است كه به فرد اجازه ميدهد خودش را بشكند و به پاي فرد مقابل بيفتد و گاهي هم اعتماد به نفس شكست او پايين است؛ يعني به هيچ قيمتي در هيچ رقابت يا مبارزهاي حاضر نيست بازنده بودنش را بپذيرد.
براي چنين فردي دستاورد بعد از پيروزي هيچ اهميتي ندارد. براي او تنها خود شكست موضوع است. چنين فردي ممكن است از شكست خوردن خاطره تلخي داشته باشد يا به دلايل ديگر، حاضر نشود حتي در بازي ساده كلامي يا امتحان بياهميت در محيط كار، كارش به شكست برسد.
چه عواقبي دارد؟
التماسكننده به فرد مقابلش اين پيغام خطرناك را ميدهد كه «تو مهمتر از مني!». چنين پيغامي در هر حالتي كه فرستاده شود خطرناك است؛ چه ماجراي جدايي زناشويي در ميان باشد و چه رابطه عميقي مثل رابطه مادر و فرزندي. شكل گرفتن اين احساس در فرد «كه مهمتر است و فرد مقابل را ميتواند به زانو دربياورد» دردسرساز است. چنين رفتاري به فرد مقابل اجازه تصميمگيري بيقيد و شرط ميدهد و باعث ميشود ناخودآگاه به منافع خود و امتيازهايي كه از دل اين فرصت ميتواند به دست بياورد، فكر كند.
التماس كردن در اغلب موارد فرد را دچار چيزي ميكند كه در حال فرار از آن است. در چنين شرايطي حتي اگر طلاق اتفاق نيفتد، باز هم او شريك زندگياش را از دست ميدهد يا بايد هزينههاي بسياري را بپردازد تا او را براي خود نگه دارد.
بيخيال میشوید؟
هيچ اتفاقي نيفتاده! فقط عصباني بوده و چيزي گفته! بهتر است زندگيام را مثل قبل ادامه بدهم. چند روز ديگر يادش ميرود و دوباره همه چيز خوب ميشود.
وقتی بيخيال میشوید...
برخي افراد ميل فرد مقابل به جدايي را انكار ميكنند و با نشنيده گرفتن خواسته او، زندگيشان را به همان شيوه قبلي ادامه ميدهند. كسي كه جمله بالا را ميگويد براي پاك كردن صورت مسئله، عصبانيت يا ديگر احساسات ناپايداري كه ممكن است در طرف مقابلش باشد را به عنوان توجيه خواستهاش مطرح ميكند. چنين فردي در واقع از مكانيسمهاي دفاعي براي مواجه نشدن با ضعفهاي خود استفاده ميكند. رفتار او چندان به انكار واقعيت شبيه نيست بلكه او اهميت مسئله را انكار ميكند. چنين واكنشي نشاندهنده درگيري فرد با خودش و با ترسهاي خودش است؛ ترسهايي كه باعث ميشود از آنچه در اطرافش در جريان است، فاصله بگيرد.
چه عواقبي دارد؟
اضطرابهاي شديد اولين هديهاي است كه انكار خواستههاي همسرش براي او به ارمغان ميآورد. كسي كه چيزي را ناديده ميگيرد و ادامه ميدهد در واقع آسيبهاي ناشي از اين رابطه بر زندگياش را عميقتر ميكند. او دقيقا مثل يك التماس كننده به فرد مقابلش آزادي عمل ميدهد و ميدان تصميمگيري براي ادامه زندگي را به او واگذار ميكند. آدمها بايد هميشه احساس كنند كه فرد مقابلشان اگر مهرباني يا گذشت ميكند، خودش اين رفتار را انتخاب كرده و هر زمان كه بخواهد ميتواند از چنين رفتارهايي صرفنظر كند اما اگر اين حس به فرد مقابل منتقل نشود و مهرباني يا گذشت به عنوان يك وظيفه تلقي شود، رابطه دو نفر هر روز آزاردهندهتر و يكسويهتر ميشود.
در خدمتش هستید؟
ميخواهد از من جدا شود! بايد به او ثابت كنم كه هيچكس مثل من در خدمتش نيست و براي زندگياش انرژي نميگذارد! پس غذاي مورد علاقهاش را درست ميكنم، با لبخند به بدخلقيهايش پاسخ ميدهم و براي بالا رفتن درآمدم تلاش ميكنم تا در كنارم بماند.
وقتی در خدمتش هستید...
انكار، انكار و باز هم انكار! دوباره با فردي روبهرو هستيم كه ميخواهد واقعيت را دور بزند و ناديدهاش بگيرد. اين بار فردي كه نكات گفته شده را در رفتارش نمايش ميدهد، در واقع به جاي حرف با فعاليتهايش مسئله را انكار ميكند. گذشته از اين، او از مكانيسم جبران هم براي حفظ زندگياش كمك ميگيرد. نبايد از ياد ببريم كه رابطه يك بده بستان است و در هر رابطهاي اصل گرفتن است. همه ما بهخاطر ارضاي يكي از نيازهايمان رابطه را آغاز ميكنيم يا پول ميخواهيم يا آرامش يا توجه يا ... اما در جريان ارتباط براي رفع اين نيازها چيزهايي را هم ميدهيم. در زندگي مشترك هم وضعيت به همين شكل است. ما امتيازهايي را به فرد مقابلمان ميدهيم تا او را نگه داريم اما حتي اگر قبول كنيم كه گاهي چارهاي جز به دام انداختن ديگران نداريم لااقل بايد بپذيريم براي شكار ماهي، هميشه نيازمند يك طعمه خوب هستيم.
چه عواقبي دارد؟
گفتيم در جريان زندگي مشترك، امتيازهايي را ميدهيم تا امتيازهايي را به دست آوريم. اما فردي كه براي نگهداشتن شريك زندگياش(رسيدن به خواسته خود)، به اين شكل تلاش ميكند و آنچه در ذهنش به عنوان نياز او تعريف كرده را در اختيارش قرار ميدهد، ممكن است خيلي زود ناكام شود چراكه در بسياري موارد، آنچه به فرد مقابل ميدهد لزوما نيازهاي مورد نظر او نيست. ممكن است همسرش از يك ارتباط اين چيزها را نخواهد و حتي با وجود تلاشهاي او انگيزهاي براي ماندن در رابطه پيدا نكند.
پنهان میکنید؟
اتفاقي نيفتاده! دليلي ندارد به اين زودي موضوع را با خانوادهام و ديگران در ميان بگذارم. حوصله قضاوت آدمها را ندارم و دليلي براي نگران كردن ديگران نميبينم.
وقتی پنهان میکنید...
كم نيستند افرادي كه تا ماهها بعد از طلاق، روي اتفاقي كه افتاده سرپوش ميگذارند و واقعيت را از ديگران پنهان ميكنند. آنها در واقع نگران واكنشهاي ديگران نيستند، بلكه توانايي مواجهه با موضوع و باور كردنش را ندارند. فردي كه چنين واقعيت مهمي را از ديگران پنهان ميكند، خودش هم واقعيت زندگياش را باور نكرده است. احساس شكست و طرد شدن آنقدر او را اذيت ميكند كه نميخواهد در مورد اتفاقي كه افتاده حتي صحبت كند و با آنچه در پيش رو دارد بهطور كامل مواجه شود. نگفتن به ديگران، نمود بيروني نه گفتن به خود است و شكل شديد آن اين است كه به خود بگويد هيچ اتفاقي نيفتاده است.
چه عواقبي دارد؟
فردي كه اين راه را در پيش ميگيرد، در واقع ميخواهد امكان بازسازي زندگي سابقش را باز بگذارد و به خيال خود پلهاي پشت سرش را خراب نكند. او الگوي اضطرابي خيلي شديدي را نمايش ميدهد و ادامه اين حالت ميتواند بعدها بر جسم و روان او تاثيرات شديدي بگذارد. درد بدن، به هم ريختن خواب و به هم ريختن محيط كاري از عواقب كوتاهمدت اين رفتار است اما در بدترين شرايط، فرد تا مدتها هيچ كدام از اين نشانهها را بروز نميدهد و ماهها يا سالها بعد با مشكلات جسماني شديد روبهرو ميشود که احتمال بروز اين حالات در خانمها بيشتر است.
يك راه بهتر
کمک بگیر!
خواهش ميكنم به من كمك كنيد! من نميتوانم در اين مورد با او حرف بزنم و اگر شما پا پيش نگذاريد زندگيام از دست ميرود!
وقتی کمک میگیرید...
كمك گرفتن از ديگران، رفتاري درست است. ما در كنار هم زندگي ميكنيم چون همهمان توان انجام همه كارها را نداريم. فردي كه احساس ميكند توانايي بيان درست خواستهاش را ندارد، قطعا بايد سراغ كساني برود كه در بيان موضوع و انتخاب بهترين شيوه مذاكره از او توانمندتر هستند. به همين دليل است كه آدمها هنگام روبهرو شدن با بحرانهاي زندگيشان سراغ مشاور ميروند و از كسي كه كارش بيان درست مسئله است كمك ميگيرند. گرچه انتخاب چنين راهي ميتواند به فرد كمك كند اما هميشه آوردن ديگران به چنين موقعيتي كارساز نيست. اگر فرد از روي ضعف و هيجانات منفي خيلي شديد مثل خشم و ترس از طرد شدن يا خجالت شديد سراغ ديگران برود، احتمال اينكه گزينهاي اشتباه را انتخاب كند زياد است و در اين شرايط حتي صحبتهاي شخص سوم هم نميتواند گرهاي از مشكلش باز كند.
چه عواقبي دارد؟
كسي كه به خاطر فرار از خود و ضعفهايش فردي اشتباه را انتخاب ميكند در ادامه جريان هم نقشي ندارد. او در واقع به دنبال يك نجاتدهنده ميگردد و چون خودش ناتوان و منفعل است و ميخواهد رابطه را به هر قيمتي حفظ كند به نتيجه مثبتي هم دست پيدا نميكند. اما كسي كه بر اساس منطق اين راه را انتخاب كرده است، به دنبال حفظ زندگي مشترك در هر شرايطي نيست. او تنها ميخواهد با كمك ديگران حرفهايش را بزند و از آخرين فرصتها براي بررسي موضوع و گرفتن بهترين نتيجه استفاده كند. پيشفرض چنين فردي اين است كه حرفهايم را ميزنم، از ديگران كمك ميگيرم و اگر ادامه رابطه به صلاح هر دوي ما بود، آن را ادامه ميدهم.
لجبازي میکنید؟
گفتي طلاق! بله! بايد هم طلاق بگيريم! نظر من هم همين است! همين فردا ميرويم دادگاه و كار را تمام ميكنيم. اصلا من مدتهاست به اين اتفاق فكر ميكنم و فقط از سر ترحم بوده كه موضوع را با تو در ميان نميگذاشتم.
وقتی لجبازي میکنید...
لجبازي يكي ديگر از واكنشهاي رايج آدمهاست. چنين فردي با شنيدن يك كلمه در مورد طلاق، ماجرا را جديتر از او پيگیري ميكند و بدون آنكه به اين موضوع فكر كند و در مورد آينده بعد از طلاق بیندیشید، تنها در عرض چند روز از همسرش جدا ميشود. لجبازي نوعي واكنش به ترس دروني است. واكنشهاي قبلي كه از آنها صحبت كرديم، همه واكنشهاي اضطرابي بودند. آدمهاي اضطرابي در چنين مواردي به فرد مقابلشان نزديك ميشوند در حاليكه لجبازها آدمهاي اجتنابي هستند كه براي رسيدن به آرامش دور شدن را انتخاب ميكنند. آنها اعتماد به نفس پاييني دارند و نميتوانند با موضوعات مهم زندگيشان واقعگرايانه روبهرو شوند.
چه عواقبي دارد؟
همه اين مشكلات از اضطراب دروني ريشــه ميگيرد. وقتي اضطراب فرد شديد است، نميتواند براساس موقعيت تصميم بگيرد و به روشهاي حل مسئله خودش كه متناسب با موقعيت نيست بازميگردد. آرامشي كه از چنين تصميمي حاصل ميشود، آرامشي مقطعي است كه اثري از حل مسئله در آن ديده نميشود اما اضطراب فرد را به شكل موقتي كاهش ميدهد. پشيماني جزئي حتمي از فرآيند رواني است كه لجبازها تجربه ميكنند. چنين فردي يا پشيماني را در خودآگاهش مشاهده ميكند يا اينكه تا آخر عمر اثري از پشيماني در خودآگاهش نميبيند و فكر ميكند زندگي راحتتري دارد اما حتي در اين شرايط هم احساس آزاردهنده پشيماني در ناخودآگاه او درجريان است و تنها خود اوست كه از آن بيخبر است. فردي كه از تصميمش پشيمان نميشود، هم مهرباني را بروز ميدهد و هم خشم را. در چنين شخصي هيچ كدام از اين دو حس مخفي نميشوند اما آدمهاي پشيماني كه اجتناب شديد را براي حل مسئله در پيش گرفتهاند، تنها احساسات منفي خود را به نمايش ميگذارند و دركي واقعگرايانه از آنچه در درونشان ميگذرد، ندارند.
صورت مسئله را پاك میکنید؟
فداي سرم! هيچ اتفاقي نيفتاده! هيچ چيز با ارزشي را از دست ندادهام. زندگي من حتي بهتر از قبل پيش ميرود و به او براي داشتن زندگي بهتر هيچ احتياجي ندارم!
وقتی مسئله را پاك میکنید...
جملات بالا از كسي سر ميزند كه واكنش منفعلانه به موضوع از خود نشان ميدهد. او براي اينكه درد كمتري بكشد، سعي ميكند صورت مسئله را پاك كند و از مواجهه با موضوع جلوگيري كند. چنين فردي براي فرار از واقعيت و احساس نكردن لطمهاي كه واقعا به او وارد شده، ارزش موقعيت را پايين ميآورد و از اين راه ميخواهد حسش را ضعيفتر كند. مكانيسم عقليسازي چيزي است كه اين افراد سراغش ميروند. آنها سعي ميكنند احساس را از واقعه جدا كنند تا حال بهتري داشته باشند و درد كمتري بكشند.
فرار از واقعيت از نظر آنها عمليترين راهكار ممكن براي جلوگيري از اضطراب و فرار از ترس است.
چه عواقبي دارد؟
حتي با وجود شنيدن جملات ديگر از زبان او، واقعيت اين است كه اين فرد زندگي خوبي ندارد. او با واقعيت زندگي نميكند و شبيه آدمي است كه براي تحمل نكردن درد شديد تزريق پنيسيلين، مدام قرص ميخورد و درد ميكشد. گرچه واكنش اين افراد انتخابي نيست و ريشه در گرههاي روانيشان دارد اما آنها ترجيح ميدهند به جاي تحمل يك درد شديد يكباره، مدام اما آرامآرام درد بكشند و در نتيجه هرگز به آرامش نميرسند.
يادآوري!
انتخاب اغلب راههاي گفته شده، ناخودآگاه صورت ميگيرد. اغلب كساني كه سراغ اين ابزارها ميروند، توان برداشتن قدم جايگزيني ندارند. اگر شما هم براي حفظ ارتباطتان از اين ابزارها استفاده ميكنيد، بهتر است با يك مشاور صحبت كنيد و ترسها و اضطرابهايتان را ريشهيابي كنيد. انگار خشت اول در روان شما كج گذاشته شده است.
همه ما در عمرمان بسياري از چيزهاي خوب را از دست ميدهيم اما اگر زندگي را به صورت يك فرآيند نگاه كنيم و بپذيريم كه تصميم امروزمان در تصميمهاي بعديمان تاثيرگذار است، سراغ چنين راههايي نميرويم. شايد ساختن بهشت براي شريك زندگي او را مدتي بيشتر در كنار شما نگه دارد اما واقعيت اين است كه ايجاد چنين انتظاري در او زندگي را براي شما هر روز سختتر خواهد كرد.
تنها در شرايطي كه با فرد بسيار رشد يافتهاي روبهرو باشیم، التماس يا باج دادن ميتواند آسيب اندكي به زندگيمان بزند اما واقعيت اين است كه چنين آدمهايي بيش از اندازه كمياب هستند، پس اگر شريك زندگيتان به شما پيشنهاد جدا شدن داده تا ميتوانيد سراغ اين راهها نرويد.
كمي صبر كنيد! اولين جرقه ذهن شما لزوما بهترين راهي نيست كه ميتوانيد سراغش برويد. به خودتان براي بررسي موضوع فرصت دهيد و در آرامترين شرايط با شريك زندگيتان صحبت كنيد. براي گرفتن نتيجه درست بايد كمي از مدار هيجانات خارج شويد و واقعيت زندگيتان را همانطور كه هست زير ذرهبين بگذاريد.
ارسال نظر