عکسهایی تماشایی از عروسی اشرف، مهری، هما و مریم
این مطلب تماشاییست از آن جهت که از لای آلبومهای قدیمی عکسهایی برایتان رو کردهایم که حتما مشابهش را در آلبومهای خودتان هم دارید.
برترینها: این مطلب تماشاییست از آن جهت که از لای آلبومهای قدیمی عکسهایی برایتان رو کردهایم که حتما مشابهش را در آلبومهای خودتان هم دارید. روایتهای مرتبط با هر عکس، نقل قولهایی از خود اعضای همان خانواده در عکس است پس سعی کردیم رسمالخط هر نوشته را حفظ کنیم تا روح آن متن مخدوش نشود. با این مطلب خاطرهانگیز، افشاگر و جذاب همراه باشید. ضرر نمیکنید
عروسی خانم مریم ۲۱ ساله و آقا محمود ۲۸ ساله شیراز
عروس خانم زیبا تعریف میکنند که: آشنایی، ما رو به هم معرفی کردن و همون جلسه اول پسندیده شد و موافقت شد. مهریه هم پدرم پنج میلیون پول نقد تعیین کرد که گفتن زیاده. پدرم هم گفت همین که من میگم نخواستید به سلامت! و قبول کردن. لباسم نو و دست اول بود و کل هزینه عروسیمون ۳۰۰ هزار تومن شد و همه چیز عالی برگزار شد. عروسی سال 1371 منزل خاله پدرم ،که خیلی بزرگ بود، برگزار شد و حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر میباشد.
عروسی اشرف خانم و علی آقا سال ۱۳۷۰ در تهران
عروس این زوج زیبا تعریف میکند: اسمم اشرف و موقع ازدواج ۱۹ سالم بود. اسم همسر عزیزم علی هست و موقع ازدواج ۲۷ سالش بود. خیلی همو دوست داشتیم یعنی از دوران دبیرستان اون موقع که با هم دوست بودیم سرباز بود و کاری هم نداشت خونواده من هم مخالف این قضیه بودن و گفتن باید بره دانشگاه اونم موافقت کرد و همون سال قبول شد مهندسی گیاه شناسی دانشگاه دولتی. بعد از اینکه دانشگاهش تموم شد اومد دوباره خواستگاریم و خونواده جواب مثبت دادن. آخه چجوری دلشون میومد جواب مثبت ندن؟ حاصل این ازدواج عاشقانه هم یک دختر هست.
عروسی بانو مهری و شادروان جعفر سال ۱۳۵۷ در اراک
دخترشون عکسهارو ارسال کردند و تعریف کردن: مامانم و بابام هر دو با هم همکار بودن. عروس ۲۶ و داماد ۲۷ ساله ،مراسم عقد و عروسی جداگانه برگزار میشه. مامانم میگه اون سالها آرایش اکلیلی با سایه آبی و ابروی گرد خیلی نازک مد بوده ولی مامانم به آرایشگرش میگه یک آرایش ساده براش انجام بده. با این حال آرایشگر اینقدر غلیظ آرایشش میکنه که مامانم مجبور میشه صورتشو بشوره و آرایشگر مجدد میکاپش رو انجام بده. صاحب دو فرزند دختر شدن، بعد از سی و چند سال زندگی مشترک پدرم سال ۹۳ از دنیا رفتن و در حال حاضر مامانم هم تحت درمان کنسر سینه هستن که از همه کسانی که پست رو میبینن خواهش میکنم برای سلامتی و طول عمر مامانم دعا کنن
عروسی فریبرز و هما سال ۱۳۵۹ در تهران
عروس خانوم ۱۶ و آقا داماد ۲۲ ساله بودن و مدت کوتاهی دوست بودن که تصمیم به ازدواج گرفتن، پدر آقا داماد مدتی قبلش فوت شده بودن به همین خاطر پدر عروس خیلی سخت بهشون نگرفتن و سنگ جلوی پاشون ننداختن و همه دست به دست هم دادن و برای مراسم سنگ تمام گذاشتن. عقد هم در اتاقی در منزل پدری عروس خانوم، محله نارمک خیابون دردشت برگزار شد، مراسم از ساعت ۱۱ صبح تا ۳ بعداز ظهر بود چون اون روزها جنگ شروع شده بود و شبها خاموشی میدادن، از فاصله صبح تا ظهر عروسی هم دوبار آژیر قرمز زدن
نظر کاربران
به به چه ساده وبی ریا
خانم ها چرا این شکلی هستن
البته اون موقع جراح پلاستیک وجود نداشت
خخخخخ
با آرزوی سلامتی برای همه کسانی که در عکسها هستند وشادی روح در گذشتگان
دوست داشتم ممنون
کاش شوهرسابق من هم مرده بود همش منو بچه هامواذیت میکنه بااینحال که طلاق گرفتیم باز هم اذیتمون میکنه،ان شالله به جهنم بره
کجاعکس بفرستیم لطفاراهنمایی کنید
ازچه طریقی عکس هاروبفرستیم
انشالله بنده حقیر نیز داماد بشوم
والا با این نوناشون
عکسها خیلی زیبا وخاطره انگیزه ..الهی عمری طولانی وهمراه با سلامتی داشته باشید
عکسا خیلی به دل میشینه و حال خوب به ما دهه پنجاه شصتیا میده امیدوارم همشون زنده و پاینده باشن و دلشون شاد باشه.
من ۳۰ سالگی میخاستم دوماد بشم پدر دختره باهم لج کرد گفت نمیدم حالا ۱۲ سال میگذره ولی من دیگه عاشق نشدم که نشدم خدایا کمکم کن
پاسخ ها
چرا خب؟ مگه قحطیه دختره دوباره یا علی بگو و ازدواج کن گذشته رو فراموش کن
من دوست دارم عکس بفرستم .
ولی رضایت در زندگی نباشه و خونه بشه پادگان همون بهتر که عکسی از آن دیده نشه .
البته سر گروهبان حاج خانومه .اشتباه نشه .
خداکنه برگرده سرزندگیش
ازدواج کار خطرناکیه خریت نکنین
خداوند منان به همه ی مادران و پدران عزیز و گرامی طول عمر باعزت عطا فرماید.
خدا ازدواج سالم و پربرکت رو به تمامی جوانان شیعه عنایت کنه ان شاءالله
سلام ایشالله که بازم عروسیها به شکل قبل برگرده که همه جوانها بتونن ازدواج کنن من خودم دوتا پسر مجرد دارم که بااین وضعیت نمتونن ازدواج کنن
میخام عکس عروسی خودمو بفرستم لطفا راهنمایی کنید من 14ساله بودم شوهرم 19ساله
اصلا دلتنگ اون روزها نیستم؛ چقدر احمقانه زندگی میکردیم، چقدر وقت برای دیگرانی میگذاشتیم که الان هیچ ارزشی برامون قائل نیستند و چقدر اجازه میدادیم سایرین در زندگیمون دخالت کنند ، چقدر وقت صرف میکردیم برای پذیرایی از مهمانان و چقدر دیگران زندگی رو به کام مون تلخ میکردند
خداوند همه رفتگان را بیامرزد و آن مادر و همه بیماران را شفا بدهد.آمین