مدیریت کسبوکار با الکس فرگوسن (۲)
کتاب زندگینامه الکسفرگوسن سراسر نکات آموزنده، برای فعالان دنیای کسبوکار دارد، اما من سعی میکنم در این یاداشت به صورت خلاصه به تعدادی از آنها (همراه با ربطدادن به فضای کسبوکار) بپردازم.
8- فرگوسن به ما میآموزد که اگر نیروی انسانی ارزشمندی دارید که خودش تمایل به جداشدن از سازمان را دارد تمام پلهای پشتسرش را خراب نکنید (او یا بخاطر شهرت میرود یا بخاطر پول) و همیشه یک پل محکم برای بازگشت او باقی بگذارید. این رفتار او را در هنگام مواجهشدن کارلوس کیروش با پیشنهاد سرمربیگری رئالمادرید میبینیم که او به کیروش میگوید: "میخواهم دو چیز را به تو بگویم یک، نمیتوانی آن را نادیده بگیری. دو، یک باشگاه واقعاً خوب را ترک میکنی. ممکن است بیش از یک سال در رئال مادرید دوام نیاوری، اما تو میتوانی برای همه عمر با من در منچستر بمانی."
و کارلوس میگوید: "میدانم. دقیقاً بزرگی این چالش را حس میکنم. کیروش میرود، اما سه ماه بعد خواهان ترک مادرید است، او پشیمان شده است. فرگوسن به اسپانیا میرود، در آپارتمان بهترین یار تمام دوران سرمربیگریاش با هم ناهار میخورند و به او میگوید:" تو نمیتوانی کار را رها کنی، آن را تا آخر طی کن و سال آینده دوباره به من ملحق شو" رفتار فرگوسن چند نکته را با هم به ما میآموزد. یکی قدردان بودن از زحمات کیروش، دوم حق معلمی را برای او بجا آوردن و مواظبتکردن از اینکه برند کیروش بخاطر رها کردن کار قبل از اتمام قرارداد با رئالمادرید خراب نشود و سپس جای او را خالی نگه میدارد و برای کسی حکم نمیزند تا او برگردد.
مدیریت کسبوکار با الکس فرگوسن (۱)
من قبلاً اعتقاد داشتم که کسی که از سازمان جدا میشود دیگر نباید هیچگاه او را برگرداند. اعتراف میکنم اشتباه میکردم. توصیه میکنم کتاب استخدام بهترینها را بخوانید. استاد و دوست عزیزم دکتر بهزاد ابوالعلایی این کتاب را نوشتهاند، من آن کتاب را خواندم و نظرم عوض شد. پیشنهاد میکنم شما هم کتاب را بخوانید. همچنین بر اساس آموزههای فرگوسن پیشنهاد میکنم یاوران ارزشمندمان را که به هر دلیل نخواستهاند با ما کار کنند را رها نکنیم. با ایشان رابطه داشته باشیم، شاید آنها هم به نتیجه برسند که به خانه بازگردند. سازمان زنده است و مانند هر موجود زندهای ورودی و خروجی دارد. عدهای به سازمان شما وارد میشوند و تا آخر میمانند، عدهای میآیند و پس از مدتی میروند و عده ای میآیند، میروند و دوباره برمیگردند. این قاعده کار است، اما آنها که همیشه هستند سرمایههای دائمی سازمان شما میباشند. آنها یار گرمابه و گلستان بنیانگذار بودهاند. برای ایشان احترام زیادی قائل شوید، اشتباه نکنیم، منظورم نگهداشتن نیروهای ناکارآمد نیست. بلکه منظورم احترام گذاشتن به نیروهای شایسته و قابل، ماندگار است. فرگوسن مینویسد: "گاهی شما یک بازیکن را از دست میدهید و یکی دیگر با مزایای مشابه را بدست میآورید. وضعیت هیچوقت ثابت نیست. شما مجموعهای از بازیکنان را تهیه میکنید و وقتی که یکی از آنها از دسترس خارج شد،جایش را پر میکنید. هدف واحد این بود که در آخر به چه بازیکنی خواهیم رسید.
۹- میدانیم ارزشمندترین دارایی هر سازمان، پس از منابع انسانی شایسته، برند آن است و برند همان خوشنامی و اعتبار است. اما هر برندی از نشانههایی برخوردار است، نظیر رنگ، شعار، لوگو. اما نکتهای که من از فرگوسن یاد گرفتم این است که نشانه میتواند حتی بخشی از یک رفتار باشد. برای مثال او تأکید میکند که در اواخر بازی روی ساعت خود میزده است. او میگوید: "من در بازیها روی ساعت میزدم."
او میگوید: "من این کار را برای ترغیب و تحریک کار خودم انجام نمیدادم، برای ترساندن تیم مقابل این کار را تکرار میکردم. اگر خلاصهای از عملکرد من در پست سرمربیگری منچستریونایتد را بخواهید، شما را به پانزده دقیقه آخر ارجاع خواهم داد. بعضیاوقات خیلی عجیب و غریب میشد، انگار که توپ به داخل دروازه مکیده میشد."
برند، کل تجربیات مشتریان است. رفتار فرگوسن سبب میشد که انگار بازیکنان میدانند که قرار است گل بزنند. وجود چنین قابلیتی عالی است. برندها از رفتار تکتک افراد سازمان، خصوصاً مدیران ارشد ساخته میشوند. به نشانهها برای برندینگ قوی همواره توجه داشته باشید. وقتی منچستریونایتد در بازی آخر لیگ پیروز میشود، اما چون منچسترسیتی در زمین دیگری حریف خود را برده است، نهایتاً آنها قهرمان لیگ میشوند و منچستر یونایتد جام قهرمانی را از دست میدهد. در اینجا رفتار فرگوسن قابل توجه است." به بازیکنان گفتم وقتی از در بیرون میروید سرتان بالا باشد، دلیلی ندارد که شرمنده باشید. هیچ ضعفی نشان ندهید. آنها آن پیام را درک کردند. مصاحبههایشان هم مثبت بود. من آن کاری که لازم بود را انجام دادم، شادباش به سیتی. هیچ مشکلی با این کار نداشتم." این است نمونهای از رفتار برندساز و رشدآفرین برند از سوی یک اسطوره مربیگری.
۱۰- درس دیگر مدیریت بحران است. او میگوید قابلیت این شغل این است که وقتی اوضاع خراب به نظر میرسد، عموم به شما حملهور خواهند شد و فشار رسانهای معمولاً از زمان ابتدای کار وجود دارد. هرگاه دوره بدی را طی میکردیم، چنین مطلبی را می دیدم: " دورهات تمام شده، فرگوسن وقت رفتن است." اما شما نباید خودتان را وارد غوغا و هیاهوهای پوچ کنید. در یک بحران بهتر است نیروهایتان را آرام کنید.
اما همانطور که از آموزههای فرگوسن درک میکنیم، اول باید خودمان را مدیریت کنیم و خودمان را آرام کنیم و به جملات یأسآور دیگران بیاعتنا باشیم. بلکه انرژیمان را جمع کنیم و دوباره شروع کنیم. آنگاه، نفرات هم به فرماندهشان نگاه میکنند، تأکید میکنم، نگذارید هیچگاه دیگران شما را مأیوس کنند. آنها بعضیاوقات سعی میکنند شما را ناراحت کنند و به مجادله بکشانند، در این اوقات از خودتان بپرسید این چه ثمرهای برای من و سازمان خواهد داشت و پاسخ این است هیچ. پس به جلو نگاه کنید و انرژیتان را در زمینه پیشرفت به کار بگیرید.
در کتاب "چگونگی اداره کسب وکار در دوران بحران اقتصادی" یک فصل را به مدیریت بر خود اختصاص دادهام و تأکید کردهام در دوران بحران جدید، نباید نزد کارکنان خود را یک شکست خورده دست و پا بسته نشان دهد، بلکه او باید بهترین لباسهایش را بپوشد، آراسته باشد، با کارکنان شوخی کند و خلاصه طوری رفتار کند که این مرحله هم یک جزئی از کسبوکار است. آنگاه با متانت شرایط را تشریح کند و از آنها برای بستن کمربند، برای گذر از یک رودخانه متلاطم، راهکار و همراهی بخواهد و تأکید کند که پیروزی و موفقیتهای آتی در انتظارتان است.
فرگوسن میگوید: "بهترین توصیهای که در رابطه با رسانهها به من شد از جانب یکی از دوستان به نام پلدوهرتی بود که در آن زمان در Tv Granada کار میکرد. پل بچه خوبی بود. یکبار بیرون به من گفت: "من کنفرانس خبریت را نگاه کردهام و میخواهم تا چیزی را برایت خاطرنشان کنم .تو اسرار بازی را علنی میکنی و تو نگرانیهایت را بروز می دهی. به آن آیینه نگاه کن و چهره الکسفرگوسن را در آن ببین. بروزدادن دلسردی در برابر رسانهها، کار درستی نیست. نشاندادن رنج و عذابهایتان به آنها راهی برای کمک به تیم یا بهبود شانسهایتان برای پیروزی بعدی نیست. پل راست میگفت، وقتی او اینچنین توصیهای به من کرد، من داشتم مشکلات شغلیام را نشان میدادم. نباید اجازه میدادم که یک کنفرانس خبری، به یک اطاقک شکنجه تبدیل شود. من موظف بودم تا شأن باشگاه و هر آنچه انجام میدادیم را حفظ کنم."
۱۱- اصل تمرکز را الکسفرگوسن بخوبی درک کرده است. تمرکز او بر فوتبال است، نه چیز دیگر. او میگوید: "من مرد فوتبالی هستم و تأکید میکند هر چند، تعدادی اسب دارم که برای سرگرمی است، اما تمرکزم بر فوتبال است. و خاطرنشان میکند نباید از اصل کار دور شوید. فرگوسن میگوید: "همه از آنچه در زمین فوتبال رخ میدهد مطلع میشوند، وقتی روند نزولی شما شروع میشود روند آن سریع خواهد بود." او به بازیکنان میگوید: "اگر هر یک از حواسپرتیها راندمان فوتبالیشان را کاهش دهد، مدت چندانی را با تیم نخواهند بود، هنگامی که یکی از بازیکنان درگیر شهرت خارج از زمین فوتبال میشود و میخواهد با ستاره صحنه رپ امریکا مصاحبه کند، میگوید: " ولم کن ریو. آیا او میخواهد از تو یک هافبک مرکزی بهتر بسازد ؟"یکی از رموز موفقیت فرگوسن، تمرکز جدی بر حرفهاش بود. و ذهن خود را درگیر چند عامل نمیکرد.
در کسبوکار هم اصل تمرکز، قدرت و تأثیر خود را نشان داده است. ایرادی ندارد شما چند کسبوکار داشته باشید، اما این زمانی است که نخواهید همه آنها را یک تنه خودتان مدیریت کنید. شما باید یک هلدینگ قدرتمند متشکل از مدیران ارزشمند داشته باشید، در غیر اینصورت از کسبوکار خودتان اصلاً دور نشوید. چون از اینجا مانده و از آنجا رانده میشوید. من شخصاً عاشق بازار هستم و هرقدر هم توان و انرژی داشته باشم، برای تعالی و رشد بازاریابی صرف خواهم کرد .
ارسال نظر