۷ مهارت کلیدی برای رهبران کارآمد
يک رهبر توانمند در سازمان مىتواند ضمن القای احساس همبستگى و همدلی در میان کارکنان، نیروی انگیزه را در ميان اعضاء تقويت کند و ایشان را به ارزشها و اهداف مشترک سازمان علاقهمند نگه دارد.
هرچند که علم اقتصاد در گذشته منابع اصلی تولید ثروت و ایجاد ارزش افزوده را سرمایه، زمین و انسان معرفی میکرد؛ اما علم مدیریت تاکید دارد که آن چه مایه باروری این منابع میشود، علم و هنر رهبری و مدیریت است. استفان کاوی نیز در تعریف خود از رهبری و تفاوت آن با مدیریت، جملهای جالب توجه دارد؛ از نظر او مدیریت، یعنی کارایی در بالا رفتن از نردبان موفقیت؛ و رهبری یعنی کسی که تعیین میکند که آیا نردبان به دیوار درست تکیه داده شده است یا خیر. در واقع، رهبری کسبوکار، موضوعی مهم و تأثیرگذار در ادبیات سازمانی است بهگونهای که تربیت و پرورش رهبران کارآمد به نیازی ناگسستنی و اجتنابناپذیر برای هر مجموعهی کسبوکاری بدل گشته است. آیا ویژگیهای رهبران توانمند را میدانید؟
در حقیقت، رهبران کارآمد برخوردار از ویژگیهای منحصر بهفرد هستند. متخصصان فوربس، دستکم هفت مهارت کلیدی را برای رهبران کارآمد قائلند:
آیا تاکنون به جواب این سوال فکر کردهاید که چه چیزی باعث میشود که انسانی عادی با ویژگیهای معمول به رهبری الهامبخش تبدیل شود؟ پاسخ این سوال را یکی از متخصصان بنیاد تد میدهد. تصور بسیاری از ما از یک رهبر کاریزماتیک و توانمند، ابر قهرمانی با هوش سرشار است که با قامتی استوار فرمان میدهد و از پیروانش محافظت بهعمل میآورد. اما چنین تصوری، اینروزها چندان هم درست نیست و به قولی دوره این تفکرات درخصوص ویژگیهای رهبران توانمند گذشته است.تبعیت از الگوهای تاریخمصرف گذشته موفقیت در جهانی که بود، و عدم توجه به جهانی که هست یا در راه است، معضلی در عرصه آموزش و تربیت رهبران توانمند و مانعی بر سر راه رشد رهبران بزرگ است. در واقع رویکردهای کنونی برای تربیت رهبران آینده، چندان منطبق بر واقعیات روز نیستند.
در یک مطالعه تحقیقاتی گسترده روی ۴۰۰۰ شرکت، محققان از آنها خواستند تا کارایی برنامههای آموزشی و تربیتی رهبریشان را مورد کنکاش قرار دهند. ۵۸ درصد این شرکتها داشتن اختلاف هوشی قابل توجه را برای نقشهای رهبری مهم ذکر کردند. این آمار نشانگر درک نادرست بیش از نیمی از سازمانهای مورد مطالعه در خصوص نقش رهبری و جایگاه آن در سازمان است. بنابراین احتمالا بیشتر سازمانهای مورد مطالعه، فاقد ساز وکارها و بسترهای لازم برای پرورش رهبران بزرگ در قرن بیست و یکم هستند چرا که در پیچ و خم الگوهای ذهنی منسوخ گذشته درگیر هستند و رهبری را صرفا مترادف با هوش سرشار میدانند.
اما نمونههای رفتار رهبران موفق که در پیشبینی و هدایت جریانات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از زمان خود جلوتر بودند نشان میدهد که رهبران توانمند به نیرویی بیش از هوش مجهز هستند. این رهبران اثرگذار بدون اتکا بر منابع مادی بسیار محدود، و تنها با استمداد از نیروی معنویت، تأثیری عظیم بر دنیا گذاشتند و محیط را تحت سلطه خود قرار دادند.
عوامل سازندهی یک رهبر بزرگ در قرن بیست و یکم چیست؟
رهبری در قرن بیست و یکم، که جهانیتر، دیجیتالیتر و شفافتر، و همراه با سرعت بیشتر جریان اطلاعات و نوآوری است، با سه ویژگی کلیدی تعریف میشود:
• آینده را با دستانشان خلق میکنند
رهبران بزرگ همهچیز را تحت نظر دارند. آنها آیندهشان را شکل میدهند، نه این که فقط به آن واکنش نشان دهند. لذا آینده بهتر در دستان خود ماست، هرچند که معدودی از سازمانها و افراد هستند كه از چشمانداز استراتژیك روشنی برخوردار باشند. در عصری که تغییر مداوم و عدم اطمینان از مهمترین ویژگیهای آن است و بنگاههای اقتصادی و بلکه افراد هر روز با مسائل جدید و ناشناختهای از جنس آینده مواجهند. رهبران بزرگ در آیندهنگری شمی قوی دارند و برای شناختن آنچه آینده نامیده میشود، روشهای مختلفی از قبیل آیندهآزمایی، آیندهنگری، آیندهنگاری، و… را بهکار میبرند.
• با قدبلندترها (از نظر توانمندی) تعامل میکنند
اکثریت ما تمایل داریم تا عضو گروههایی باشیم که با آنها احساس راحتی میکنیم. اما رهبران کارآمد ظرفیت ایجاد رابطه با افرادی که بسیار متفاوت از خود هستند را دارا میباشند. این تفاوت میتواند از جهات مختلفی اعم از تفاوتهای بیولوژیکی، جسمی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی-اجتماعی باشد. رهبران اثرگذار علیرغم تمامی این اختلافات، میکوشند تا با افراد متفاوت از خود ارتباط برقرار کنند و حتی برای رسیدن به هدفی مشترک با ایشان همکاری کنند. رهبران بزرگ درک میکنند که داشتن شبکهای متنوعتر و غنیتر از روابط با افراد دارای توانمندیهای متفاوت؛ منبعی برای شناسایی راهحلها است، زیرا اینگونه افرادی را در کنار خود خواهیم داشت که متفاوت از ما فکر میکنند.
• توانایی در شکست سندرم همرنگی با جماعت
«همنوایی» اصطلاحی ویژه در علم روانشناسی است که منظور از آن تمایل و گرایش فرد به پیروی از رفتارهای گروه اجتماعی که به آن تعلّق دارد است. پژوهشگران از دیرباز به میزان پیروی یا مقاومت افراد در مقابل هنجارهای اجتماعی علاقه مند بوده اند. سالومون اَش از جمله پژوهشگران برجسته علاقمند به مطالعه در حوزه پیروی و یا مقاومت افراد در مقابل هنجارهای اجتماعی است،که یک سلسله از آزمایشات را برای نشان دادن قدرت همنوایی در گروه اجرا کرده است. نتایج آزمایشهای اش نشان داد که درصد بالایی از افراد مورد مطالعه تمایل بالایی به همنوایی با گروه دارند، حتی اگر به اشتباه سایر اعضا نیز واقف باشند. این نتایج نشان میدهد که نیاز به سازگاری با دیگران و نیز اعتقاد به این که دیگران با هوشتر یا آگاهتر از ما هستند عواملی اثرگذار بر همنوایی هستند. اما رهبران توانمند عموما پارادایمشکن هستند؛ البته این لزوما بهمعنای عبور از خطوط قرمز نیست. بلکه این رهبران به حد کافی جسارت آن را دارند که دست از روشی بکشند که در گذشته عامل موفقیت ایشان بوده است. افرادی که شعارشان؛ خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو باشد، همواره کاری را انجام میدهند که مطمئنتر و آسانتر باشد. اما رهبران بزرگ جرأت متفاوت بودن را دارند. آنها از صمیم قلب باور دارند که موفقیتهای بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند. پس آینده متعلق به کسانی است که ریسک میکنند نه افراد راحت طلب. مؤثرترین پیشرفت زمانی رخ میدهد که قادر به ایستادن در برابر آن دسته از افرادی باشیم که به ما میگویند ایدههایمان خام یا بلندپروازانه و یا حتی احمقانه است.
بنابراین رهبران بزرگ و بینظیر در قرن بیست و یکم، زنان و مردانی هستند که خود را نه فقط برای آسودگی مطمئن دیروز، بلکه همچنین برای واقعیتهای امروز و تمامی احتمالات و شاید ابهامات ناتمام و نامعلوم فردا آماده میکنند.
ارسال نظر