ایر فورس وان؛ سفر در اوج قدرت
هواپیمای رئیسجمهور ایالات متحده «ایر فورس وان» را غالباً نمادی از ایالات متحده به شمار میآورند. این هواپیما در فیلمهای هالیوودی و نمایشهای قدرتِ رئیسجمهورهای آمریکا جایگاه ویژهای دارد.
اسطورهها، در آغاز خود، دربارۀ وقایع و تجاربی داستان میگفتند که، در غیر آن صورت، برای ما مرموز باقی میماند: دنیا چگونه بهوجود آمد، بعد از مرگ ما چه اتفاقی میافتد. اولین اسطورهها غالباً داستانهایی خوشبینانه بودند، اما اجداد ما آرزو داشتند که آنها را باور کنند. بعدها، ادیان استقرار یافتند.
اسطورهپردازانِ اولیه از ما انتظار داشتند تا داستانسراییهای خدایان دربارۀ بهشت و جهنم را عیناً باور کرده و از فرامین زورگویانۀ آنها اطاعت نماییم. امروزه، مردم بیاعتقاد، خودِ دین را هم نوعی اسطوره میپندارند، یعنی دروغی تسلیبخش. در کاربرد عام، اسطوره بهترین واژهای است که به باورهای غلط مرسوم، بامزه و خندهدار ارجاع دارد، مواردی نظیر تمساحهای آلبینو در فاضلابهای منهتن یا مخفیشدن جام مقدس در زیر فروشگاهی در پاریس.
در جامعۀ ما، اسطورهها را روزنامهنگاران، متخصصانِ توجیهگری و تبلیغاتچیان میسازند. گاهی هدف از این کارْ تجلیل انسانی ناکامل است: سلبریتیها و حتی سیاستمداران باید «کاریزما» داشته باشند. این واژه در ابتدا به ارتباط مستقیم فرد مؤمن با منبع الهی ارجاع داشت. اسطوره هم به اشیای مصنوعْ جلال و شکوه فراطبیعیای میبخشد. در دهۀ ۱۹۵۰، خودروِ سیتروئن دیاس را Déesse به معنای ایزدبانو مینامیدند: ایزدبانویی از جنس فلز براق و چرم دباغیشده که چنان ایرودینامیک پرانحنایی داشت که به قول رولاند بارت در اسطورهها۱ گویی «از آسمان نازل شده است»، نه اینکه در بزرگراه آن را برانند. کنایهْ دفاع ما در برابر این شعارهای تبلیغاتی است: اسطورهها را باید واکاوی کرد تا نقشههای آبزیرکاهانهای که برای ما دارند برملا شود.
ایر فورس وان، هواپیمای ریاستجمهوری آمریکا، را در نظر بگیرید. البته این را نباید با ایر فورس۱ اشتباه گرفت. ایر فورس۱ نوعی کفشِ ورزشیِ نایک است که بهشوخی اینگونه نامگذاری شده تا به جهش عمودی یک جت در هنگام تیکآف تشبیه گردد. شاید هم این هواپیما جذابیتِ ورزشی این کفش را تقلید میکند؟ روی بدنۀ سفید و درخشان این هواپیما، شعار مغرورانۀ «ایالات متحده آمریکا» درج شده و خطی آبی زیر آن کشیده شده که همتای آرم نایک بوده و ادای احترامی به ایزدبانوی پیروزی۲ در یونان باستان است. ایر فورس وان، بیش از اینکه یک وسیلۀ حملونقل باشد، ابزاری برای پروپاگانداست و تأثیرگذاری آن بستگی به القای حضور یک خدایگان دارد.
تا وقتی ایدۀ انزوای آمریکا غالب بود، ریاستجمهوری یک شغل دفتری محدود به واشنگتن.دی.سی بود. اما وقتی ایالات متحده پس از سال ۱۹۴۵ به قدرتی جهانی رسید، رئیسجمهور پا به هوا گذاشت و شروع به سفر با هواپیمایی کرد که به نمادِ قدرت همهجاحاضر و مهیب این امپراتوری بزرگ تبدیل گشت. ایر فورس وان مجهز به سیستمهای مراقبتیای است که دنیای پایین را، که بر فراز آن پرواز میکند، مورد شنود قرار میدهد؛ ظاهراً میتواند موشک شلیک کند و در برابر یک انفجار اتمی دوام بیاورد. این هواپیما سندی بر سلطهگری است. حتی اگر برتری آمریکا را قبول نکنیم، عظمت آمریکا باعث میشود تا سر تحسین فرود بیاوریم: هواپیمای ۷۴۷ اختصاصی فعلی به بلندای یک ساختمان ششطبقه و به طول یک زمین راگبی است.
رئیسجمهور روی زمین با کادیلاک سیاهی به نام «هیولا»۳ سفر میکند که آمادۀ دفع هرگونه مهاجمی با نارنجکهای موشکی، شاتگانهای دستکش و توپهای گاز آشکآور است. اما او، در آسمان، هیولایش را با یک پرنده عوض میکند: ایر فورس وان، آمریکاست با بالهایش، نسخهای مکانیزه از عقابی که نماد ایالات متحده است: پرندهای شکاری که در چنگال راست خود شاخهای از زیتون صلح و در دیگر چنگال، تیرهای نوکتیز و جنگی دارد. این عقاب بر نشان بزرگ کشور مشاهده میگردد.
رئیسجمهور بوش پدر، ایر فورس وان دوطبقۀ کنونی را تحویل گرفت و آن را جایگزین هواپیمای ۷۰۷ کوچکتری کرد که از رونالد ریگان به ارث برده بود. او خاطرنشان کرد که این هواپیما نماد «سلطنت» آمریکاست. قطعاً یک لغزش زبانیِ فرویدی -جمهوریها نباید «سلطنتی» باشند، و ایالات متحده قرار بود بهشتِ مردمان عادی باشد- اما این لغزی نادرست نیست. ایر فورس وان یک ارابۀ فاتحان است، نسخهای تقویتشده و غولپیکر از کالسکههای طلایی یا بنتلیهای خزندهای که «ملکه» با متانت در آنها گشت میزند. لیندن جانسن، برای تأثیرگذاری بیشتر، یک «صندلی پادشاهی» هیدرولیک در ایر فورس وان خود نصب کرد که او را قادر میساخت تا هنگام سخنرانی برای اعضای کنگره، که به کابینش دعوت شده بودند، روی هوا معلق بماند.
ایر فورس وان، همچون کشوری که رئیسجمهورِ آن را حمل میکند، استثنایی است و همواره کنترلکنندگانِ ترافیک هوایی هستند که استثنائات را برایش تمهید میکنند. آنها کارهای دیگر را معلق میکنند تا ایر فورس وان بتواند بهطور آنی مسیر حرکت خود را به دست آورد. اعداد موجود در کد ارتباط مخابراتی این هواپیما نیز خاص و انحصاری هستند، نه چینش مجموعهای از اعداد؛ ادعا میشود که این شماره استثنایی است، نه اینکه در میان جمعی از مواردِ برابرْ اول باشد. اما درواقع این عدد صحیحِ تکیْ گمراهکننده است: در اینجا اولین مورد از دروغهای کوچک این اسطوره را میبینیم. ایر فورس وان بدلی دارد که، همچون معاون رئیسجمهور، محافظی سودمند در برابر اتفاقات بد است. اما، در راستای حفظ اسطورۀ برتریِ آمریکا، هواپیمای دوم هرگز ایر فورس تو۴ خوانده نمیشود و هر یک از آنها که رئیسجمهور را حمل کند در آن مدت ایر فورس وان نام میگیرد.
شاید جورج دبلیو بوش تنها رئیسجمهوری باشد که از هر دو هواپیما در یک سفر استفاده کرده است. در جشن شکرگزاری سال ۲۰۰۳، او به بغداد پرواز کرد و دو ساعت برای دوربینها فیگور گرفت درحالیکه ظرفهای گوشت بوقلمون را به نیروهایی که برای او میجنگیدند میداد. او، برای اینکه سفرش فاش نشود، ابتدا برای تعطیلات به مزرعه خود در تگزاس رفت، سپس با ایر فورس وان اول به واشنگتن بازگشت، هرچند نمیتوان رسماً آن را ایر فورس وان نامید، چون او تظاهر میکرد که درون هواپیما نیست: دلیل این سفر هم یکسری تعمیرات عادی عنوان شد. هواپیمای دوم، با سوخت و آذوقه کامل، در یک آشیانه منتظر و آماده پرواز بهسوی عراق بود. بوش با استفاده از یک کلاه بیسبال، بهعنوان استتار، از پلههای عقب که هیچ رئیسجمهوری از آنها استفاده نمیکند وارد هواپیما شد. این حرکت مخفیانه میان هواپیماها مانوری عجیب بود و هیچ شباهتی با خرامیدن مغرورانه و همیشگی او نداشت. بوش با ایر فورس وانهای دوقلویش قایمموشکبازی میکرد. این دو نسخگی نشانۀ دورویی و تحصیلِ معناهای دوگانهای است که همانند تمام اسطورهها بین حقیقت و دروغ در نوسان است.
این هواپیما ویژگیهای آمریکا را به امانت میگیرد -اندازه، قدرت، برتری تکنولوژیک- اما آیا هیچ رئیسجمهوری جرئت میکند این ویژگیها را از هواپیما به امانت بگیرد؟ گرچه آمریکاییها عادت دارند رئیسجمهورشان را «قدرتمندترین مرد در دنیا» توصیف کنند، اما این ادعایی توخالی است، چون تنها راه مشهودکردن این قدرتْ بازکردن چمدان کدهای هستهای است که با زنجیر به دست دستیاری نظامی بسته شده که همیشه رئیسجمهور را همراهی میکند. قدرت تا وقتی نشان داده نشود و اعمال نگردد بیمعناست: قدرتنمایی بدننمایانۀ ولادیمیر پوتین و تمرینات سرسختانۀ جودوی او هم به همین صورتاند. رؤسای جمهور آمریکا معمولاً میدوند تا آمادگی جسمانیشان را نشان دهند، هرچند جیمی کارتر یک بار که به دویدن رفته بود بهطور شرمآوری زمین خورد. بهترین فرصت یک رئیسجمهور برای متجسمکردن آمریکای مطمئن و پرانرژی هنگام پایینآمدن از پلههای ایر فورس وان با حالتی پرانرژی است. اما ارتفاع این پلهها و شیب زیادشان یادآور این است که ریاست جمهوری، سِمَتی سرمستکننده و غرورآور است که یک زمینخوردنِ ساده آن را تخریب میکند. در سال ۱۹۷۵، در شهر بارانی سالزبورگ، جرالد فورد که به دستوپاچلفتیبودن مشهور بود هنگام خروج از هواپیما بر روی پلۀ خیس لیز خورد و افتاد روی زمینِ آسفالت. این اتفاق موجب شد تا همسرِ رئیسجمهور چترش را جلوی او بگیرد تا یکی از مأموران او را بهزحمت سرپا کند.
دونالد ترامپ وقتی سال گذشته کاندیداتوری خود را برای نامزدی حزب جمهوریخواه اعلام کرد، بهمنظور جلوگیری از خطر، از پله برقیِ طلاپوشیشده در مقر خود در نیویورک استفاده کرد تا به سمت لابیای برود که عکاسان در آنجا جمع شده بودند. راهپلهها زحمت زیادی میخواستند، که این کار بیهوده است و شاید برای او افت داشته باشد؛ اما ترامپ امیدوار بود که پله برقی او را همچون فرشتۀ نجاتبخشی با یال طلایی با متانت از آن بالاها به پایین بیاورد.
از یک جهت، اسطورۀ هوایی آمریکا با تناقضی فاحش روبهروست: ایر فورس وان فرماندۀ کل را حمل میکند، اما خود هواپیما تحت فرمان او نیست. وقتی باراک اوباما برای اولینبار سوار هواپیما شد، با خلبان دست داد و او را تحسین کرد که این کار را «مانند سام شپارد در فیلم 'مردان واقعی'» انجام میدهد. در این اقتباس سینمایی از کتاب تام وولف در مورد فضانورد ناسا، شپارد در نقش چاک ییگر دیوار صوتی را میشکند ولی درعینحال کمحرف، بیغرور و به شکلی استعاری، متواضع میماند. در واقع خلبانی که ایر فورس وان را هدایت میکند در دورۀ فعالیتش لقب «تاپ گان» میگیرد. خوشبختانه اوباما با فردی متواضع و مانند شپارد روبهرو شد، نه فردی شبیه تام کروز که نقش خلبان پرشروشور و مغرور نیروی دریایی به نام ماوریک را در فیلم «تاپ گان» به کارگردانی تونی اسکات بازی میکند.
اوباما با شوخی محترمانه و جالبی در مورد عدم آمادگی خود -حداقل از نظر جسمانی- برای این سمت سخن گفت. آمریکاییها میخواهند که رئیسجمهورشان هم یک جنگسالار و هم یک منجی باشد و این انتظاراتِ غیرممکنْ ریاست جمهوری را به یک اسطوره تبدیل کرده است، بیشتر شبیهِ ایفای نقشِ قهرمان در فیلمهای اکشن، نه شغلی سخت و پیچیده برای کارگزاری که در هنر سازش تعلیم دیده است.
دسامبر سال گذشته، وقتی از ترامپ پرسیدند که کدام رئیسجمهور را بیش از همه تحسین میکند، او احترام چرب و نرم مرسوم را به لینکلن، کندی یا ریگان ادا نکرد و گفت که الگوی او جیمز مارشال است. او توضیح داد که منظورش شخصیت «هریسون فورد در هواپیما»ست: فورد در فیلم ۱۹۹۷ ولفگانگ پیترسن به نام «ایر فورس وان» نقش رئیسجمهوری را بازی میکند که نامش تداعیگر قدرت نظامی و پیشدرآمدی بر مارشالهای هواییای است که پس از اتفاقات ۱۱ سپتامبر، با سلاحهای آماده، شروع به پرواز با هواپیماهای غیرنظامی کردند. داستان پیشینۀ شخصیت مارشال نشان از این دارد که زمانی خلبان هلیکوپترهای جنگی در ویتنام بوده و از یکی از پیشینیانش مدال افتخاری را بهخاطر شجاعتش در جنگ دریافت کرده است. به همین خاطر او آماده است تا با مبارزۀ دستخالی، یا نبرد با تفنگ، تروریستهای قزاقستانی را که پس از دیداری در مسکو هواپیما را تسخیر میکنند از پا درآورد؛ او حتی، در یکی از موقعیتهای اضطراری، خودش هواپیما را هدایت میکند.
واکنش هریسون فورد به تحسین ترامپ تمسخرآمیز، ناراحتکننده و کمی مضطرابه بود. او گفت: «دونالد! اون یه فیلم بود! توی دنیای واقعی اینطور نیست. اما خب تو از کجا خبر داری؟» ترامپ، که اهمیتی به اعتراضات ناشی از زیرپاگذاشتن حق کپیرایت نمیدهد، از موسیقی حماسی جری گلداسمیت در این فیلم برای جو دادن به حضور خود در کمپینها استفاده میکند. وقتی او در ماه ژوئیه برای کنوانسیون جمهوریخواهان به کلیولند وارد شد، با شیپورهایی از او استقبال کردند که یادآور موسیقی پخششده همراه با صحنههای مبارزۀ فورد با هواپیماربایان بود. تنها کاری که او کرد این بود که از هلیکوپتری که نامش بر روی آن درج گشته پیاده شد، اما موسیقی گلداسمیت به این کارِ ساده شکوهی بخشید که هرگز سزاوار آن نبود.
بهراحتی میتوان فهمید چرا ترامپ چنین اشتیاقی دارد: در ابتدای فیلمِ «ایر فورس وان»، مارشال نقش رئیسجمهوری را بازی میکند که همۀ ما دوست داریم مثل او باشیم، مردی که قوۀ مجریه و تشکیلات آن مجوزی برای خیالپردازیهایش است. او هنگام بازگشت به فرودگاه در مسکوی یخبسته، در راه خانه، هوس سفری انحرافی به سرش میزند: «بیایید به باربادوس برویم». بهلحاظ نظری، قدرت واقعی این است، مسئولیت نباید هیچ محدودیتی برای او ایجاد کند؛ هواپیما مانند قالی سحرآمیز است. اما وقتی مارشال کنترلِ ایر فورس وان را از دست میدهد، قدرتش را نیز همراه آن از دست میدهد. او از دست تروریستها در کابین وسایل قایم میشود و گوشی تلفن همراهی پیدا میکند که از طریق آن سعی میکند کابینۀ خود را در جریان مشکلِ پیشآمده بگذارد. او مجبور است مرکز تلفن کاخ سفید را بگیرد و وقتی خودش را به زن تلفنچی معرفی میکند، آن زن حاضر نمیشود تلفن او را وصل کند، چرا که آقای رئیسجمهور، از پشت گوشی، بیشتر شبیه خیالپردازی دیوانهوضع به نظر میرسد. تا سال قبل، همگی چنین دیدگاهی به ترامپ داشتند؛ امروز میدانیم که دنیای واقعی تا این حد منطقی نیست، یا در برابر توهماتی که فورد امید داشت، مصونیت ندارد.
هرگونه جنون یا حماقتی که عامل کارهای ترامپ باشد، بعید است میل به دنیاگردی از داخل ایر فورس وان جزء انگیزههایش باشد. او همین حالا صاحب یک هواپیماست، یک ۷۵۷ کارکرده که روی بدنۀ آن، نام خانوادگی او درج شده است. سفرهای درونکشوری ترامپ در این هواپیما باعث شده تا او، قبل از موعد، شبیه به رئیسجمهورها شود. اما کلینتون کمپین خود را در آوریل ۲۰۱۵ با یک سفر جادهای آغاز کرد. این کار تکرار سفرهای اسطورهای و جسورانۀ پیشگامان در واگنهای بسته به اسبشان است: او از نیویورک به آیووا را با کمپر شورولت باشکوه، رانندهدار و زرهپوش پیمود و در فستفودهای بینراهی ظاهر شد تا از او عکس بگیرند.
اوباما چند روز پس از شروع سفر هیلاری کلینتون، در مراسم شامی برای خبرنگاران کاخ سفید، تواضع ریاکارانۀ او را به سخره گرفت. او در بحث از فراز و نشیبهای اقتصاد گفت: «دوستی دارم که سالانه چندین میلیون دلار درآمد داشت. حالا او در یک ون در آیووا زندگی میکند.» اما اوباما ماه ژوئیۀ گذشته هیلاری را به ایر فورس وان دعوت کرد تا با او به تجمعی انتخاباتی در کارولینای شمالی پرواز کند. ترامپ، در یک پست توئیتر، این استفادۀ سوگیرانه از هواپیما را مورد انتقاد قرار داد و ادعا کرد که سفر رایگان هیلاری نیممیلیون دلار برای پردازندگان مالیات هزینه در بر دارد. این حرکت اوباما حقیقتاً معنای قانونی سنگینی داشت. تاکنون هیچ رئیسجمهوری به یک کاندیدای جانشین، که همانوقت معاون رئیسجمهور نبوده، پیشنهاد سوارشدن به هواپیما را نداده بود. به قول یکی از تحلیلگران، این کار یعنی اوباما «آماده است تا کلیدهای ایر فورس وان را تحویل دهد». شاید این انتقال باید بخشی از مراسم معارفه در ژانویۀ سال آینده میبود.
ایر فورس وان در آشیانهای ملقب به «بارگاه»۵، در حفاظتِ تکتیراندازها و سگهای شناسایی و دور از دسترس هرکس که واکاوی امنیتی نشده، نشانۀ انحصاریِ ممتازی است که ترامپِ پوپولیست تظاهر میکند از آن متنفر است. ترامپ با زیرکی همیشگی خود، درهای جت خود را به صورتِ نمادین، به روی همگان گشود و به لطف یک گردش ویدئویی پستشده روی یوتیوب، نوعی برتری به دست آورد.
او آماندا میلر را بهعنوان میزبان (به یاد زمانی که مهمانداران هواپیما به این نام خوانده میشدند) منصوب کرده است. میلر در برنامۀ تلویزیونی «کارآموز» دستیار ترامپ بود. (او اولینبار نظر ترامپ را بهعنوان خدمتکاری ۱۵ ساله در یکی از باشگاههای گلفش جلب کرده بود و پس از فارغالتحصیلی در رشتۀ تجارت مد، ترامپ او را بهعنوان بازاریاب شرکت استخدام کرد). میلر با یک دست بر روی کمر مثل بازیگری جوان در مراسم فرش قرمز، با رضایت کامل، تجملات هواپیما را میستاید: صندلیهای دارای روکش طلای ۲۴ عیار، زیرسریهایی که بر آنها نشان ساختگی خانوادۀ ترامپ گلدوزی شده، دیوارهای ابریشمی برای اتاقخواب رئیس، پنلهای سقف اولتراسوئد، کابینهای چوبی قهوهای رنگ، و اتاقک دوش. حال از ما هم انتظار میرود این خودنمایی را تحسین کنیم؛ در غیر این صورت، خودمان را بهعنوان بازنده محکوم کردهایم.
هواپیمای ترامپْ فاقد تأسیسات پزشکی اورژانسیای است که در ایر فورس وان تعبیه شدهاند. ایر فورس وان تخت جراحیای دارد که بهطور ماهرانهای در دیواری مانند یک تخت تاشو نصب شده است. اما میلر، بهجای آن، پیشنهاد یک دست مبل فنری موهن در اتاق خواب مهمانان را میدهد. او در پایان سفر، روی یک مبل دراز کشیده، خودش را با ذرت مکزیکی مشغول میکند و با خیال راحت به تماشای یک فیلم از میان آرشیو چندینهزارتایی فیلمهای ترامپ میپردازد. ما فقط یک سری سروصدا میشنویم، صدای تفنگ و شکستن شیشه: شاید دارد هریسون فورد را نگاه میکند که در فیلم «ایر فورس وان»، به کارگردانی پیترسن، در حال مبارزه با هواپیماربایان است.
من بشخصه برای سرگرمی در داخل هواپیما هرگز چنین فیلمی را انتخاب نمیکنم، چون صحنۀ اوج این فیلمْ سقوط هواپیماست. ایر فورس وان، با مشکل موتور، انفجار منبع سوخت و آسیب به بالۀ عقب، سرانجام به درون دریای خزر سقوط کرده و تکهتکه میشود.
فورد بهموقع با ورود به یک توربوپراپ هرکول معلق در هوا نجات مییابد. در آن لحظه، خلبان توربوپراپ با شادمانی اعلام میکند که این هواپیما اینک ایر فورس وان است و در عین حال، موسیقی منتخب ترامپ برای آخرینبار در طول فیلم پخش میشود. جانشینی در آمریکای فرضاً غیرسلطنتی اینگونه عمل میکند: هواپیمایی نابود شد، زنده باد هواپیمای بعدی.
در سال ۲۰۱۲ از اوباما پرسیدند اگر مجدداً بهعنوان رئیسجمهور انتخاب نشود، دلش برای چه چیز تنگ میشود. او پاسخ داد «هواپیما واقعاً خوبه، جداً خوبه. هواپیمای فوقالعادهایه». حال که بهزودی حق استفاده از این هواپیما را از دست خواهد داد، حتماً از استفادۀ مجدد از پروازهای تجاری وحشت دارد. این مانند فرودی اضطراری برای غرور رئیسجمهوریاش است. البته جوایزی جهت دلداری وجود دارد. وقتی بیل کلینتون کاخ سفید را ترک کرد، بهجای ایر فورس وان، یک کاخ هوایی مجلل به دست آورد، یک بوئینگ ۷۵۷ که صاحبش دوست میلیاردر و اهلحالش یعنی ران برکل بود. برکل سرمایهگذاری خطرپذیر بود که به گفتۀ مقالهای جدید در مجلۀ جیکیو، بهخاطر کمک دوستانۀ کلینتون در جذب مشتریان بینالمللی، ۱۵ میلیون دلار به او داده بود؛ خدمات پرواز موجود در جتِ برکل باعث شده بود تا کارمندان این سرمایهدار آن را «ایر فاک وان»۶ بنامند. همانطور که ترامپ هم درک میکند، قدرت مطلق میتواند به معنای افراط و ولخرجی نامحدود باشد.
با توجه به اینکه آمریکاییها برای انتخابات ریاست جمهوری جدیدی آماده میشوند، هواپیمای ریاست جمهوری جدیدی هم سفارش داده شده است. سال گذشته، دبورا لی جیمز، منشی نیروی هوایی، اعلام کرد که بوئینگ VC25-A فعلی جای خود را به یک بوئینگ ۷۴۷-۸ مسافربری خواهد داد که «وقتی کاملاً آمادۀ مأموریت شود ... قابلیتهای لازم جهت اجرای مأموریت پشتیبانی ریاست جمهوری را خواهد داشت و همراستا با منافع عمومی ملی، بازتابدهندۀ مقام ریاست جمهوری ایالات متحدۀ آمریکا خواهد بود».
این جمله، با قرار دادن واژۀ اجرا۷ میان دو کلمۀ مأموریت، ترکیبی از پرخاشگری و تبلیغات مذهبی۸ است و خلاصه تمام تناقضات موجود در اسطورهای را نشان میدهد که کشور را حفظ کرده و حس هدفمندی مسیحایی آن را تأمین مینماید. اما آیا تقویت تکنولوژی این هواپیما مشکلات ریاست جمهوری را حل خواهد کرد؟ منصب ریاست جمهوری ایالات متحده به لطف ستونهایی نظیر ایر فورس وان، در ظاهر، قدرتی مغلوبنشدنی دارد، اما در عمل، درگیریهای متعصبانه و افسونزدایی سریع رأیدهندگانی که میخواهند خواستههایشان سریعاً برآورده شود باعث محدودیت و حتی تضعیف این منصب میشود.
جیمز اذعان میکند که «هواپیمای ریاست جمهوری یکی از بارزترین نمادهای ایالات متحده در داخل و خارج از وطن است». این درست، اما هواپیما نمادی عجیب یا بدیُمن برای یک کشور است، چرا که یک کشور قطعاً از زمین تشکیل شده، نه فضای آسمان. ایر فورس وانْ رعدآسا، پیشتاز، مهیب و مملو از جنگافزار است و تراوشاتی نادرست دربارۀ عظمت آمریکا القا میکند. بدتر اینکه فیلم پیترسن میدان اعمال دیوانهوار و جسورانه یک ابرقهرمان یا، اگر شانس یار باشد، یک شیرزن با یک دست لباس مرتب و تر و تمیز است. بیمنطقیِ اسطوره باعث میشود تا در زمانی پر از رنج و آسیب روحی مانند امروز، جذابیتی غیرقابل مقاومت داشته باشد: همۀ ما در معرض این خطر هستیم که دودِ سفیدِ نمادینی که ایر فورس وان پشتسر خود بهجای میگذارد ما را مسحور خود کند.
نظر کاربران
سلام.میدونم خیلی زحمت میکشید.امااینهمه خشم و نفرت در این مطلب نچندان حرفه ایی برای چیست؟چه قبول کنیم چه نه.امریکا سازنده قوی ترین تسلیحات دردنیاس.وقتی هنوز یک کایت ازخودمان نداریم مسخره کردن هواپیمایی حداقل قاره پیما چه معنی میدهد.بامیدروزیکه بجای مسخره کردن.باهم دستاوردهایی استثنایی جوانان کشورمان را نقدکنیم.انشالا