ماجرای سگی که به دایناسور تبدیلشد!
خبر عجیبی که طی یکی دو روز اخیر از همه رسانهها، خبرگزاریها و حتی بنگاههای خبری آنسوی اقیانوس مخابره شد، متأسفانه باز هم نمونه دیگری از قیلوقال و جنجال بر سر هیچ بود.
واقعیت چیست؟
طی این چند روز، هر کس که اندکی با جانوران و تشریح آنها سر و کار داشته، و بسیاری از افرادی که نظرات خود را در مورد این خبر در اینترنت منتشر کردهاند، فهمیدهاند که این موجود چیزی نیست جز سگی که در شرایط خاص دچار پوسیدگی نامنظم در ناحیه سر و دستها شده است. ظاهراً جانوری درنده نیز پیدا شده و قسمتهایی از بدن این سگ را خورده و شاید همین مزید بر علت پوسیدگی نامنظم و بیرونزدن استخوانهای جمجمه و دستهای سگ باشد. برخی هم ظن به سوءاستفاده و جعل (مثلاً سوارکردن کله سگ روی تن مرغ) زدهاند. اما از آنجا که استخوانهای دست حیوان آنطور که در عکسها دیدهمیشود مربوط به یک سگ است، این احتمال رد میشود.
چطور ممکن است سگ را با دایناسور اشتباه بگیرند؟
[تی.رکس، دایناسور گوشتخوار] دانش تافونومی (Taphonomy) به فرایندهای مرگ، دفن و سنگوارهشدن جانداران میپردازد. اما تافونومیستها همیشه مسئول بررسی سنگوارهها نیستند و گاه در مورد فرایندهای مربوط به پوسیدن لاشه انسانها و جانوران در شرایط خاص نظرات جالبی دارند. زیرا هر از چندی موجوداتی عجیب و غریب یافت میشوند که دچار عوارض ناشی از پوسیدگی نامنظم هستند و درنتیجه به تصور افراد معمولی از لاشه درحال گندیدن حیوانات شبیه نیست.
یکی از عجیبترین این موارد، نمونهای کشفشده در فیلادلفیای آمریکا بود که بسیار به سرستونهای تخت جمشید شبیه بود و برخی ایرانیان این خبر را مدتی در بوقوکرنا کردند. دوست سنگوارهشناسی که در آمریکا زندگی میکرد، پس از چند ساعت جستجو و صحبت با چند نفر محلی، متوجه شد نمونه کشفشده چیزی نیست جز یک راکن که چند صباحی در آب دریاچه شناور مانده و به همین دلیل هم موهایش ریخته و قسمت نوک پوزهاش با دندانهای نیشاش بیرون زده است. بدینترتیب راکن تبدیل به سرستون تخت جمشید میشود!
این تقریباً همان اتفاقی است که برای لاشه سگ حوالی روستای آقبولاغ رخ داده و رطوبت محیط موجب پوسیدگی نامنظم در قسمتهای مختلف بدن سگ شده است.
چند پرسش بزرگ
شنیدن چنین اخباری در کشور ایران سابقه طولانی دارد. همیشه افرادی بودهاند که بر اساس حدسیات نادرست خود، شروع به شایعهپراکنی کردهاند و پس از یککلاغ و چهلکلاغهای همیشگی، ناگهان خبری اعجاببرانگیز و چون کوس توخالی جنگیان، پرصدا بهراه افتاده و پس از اندکی، فروکشکرده است.
این که چند روستایی با دیدن چنین لاشه عجیبی انگشت حیرت بگزند و فکر کنند در این کشف فتحالفتوحی کردهاند، هیچ اشکالی ندارد. بارها خود من مخاطب چنین افرادی بودهام که پس از دیدن عکسهایشان و توضیح در مورد حقیقت ماجرا (که مثلاً این استخوانهای گراز یا خرگوش است) پذیرفتهاند و رفتهاند.
اما نوک تیز انتقاد به سمت خبرگزاریهایی است که بیدانش و بیپرسش، چنین اخباری را باد میکنند و به دنبال متخصصان معتبر بینالمللی زیستشناسی میگردند، درحالی که راه مکتب را در کشور خود بلد نیستند. از آن طرفهتر رسانه ملی است که در انتشار چنین اخباری به جد میکوشد و برنامه پر میکند. در این معرکه پرهیاهوی تجارت اخبار، کسی جز همان چند تن روستایی نبودند که دانستند باید سری به دانشگاه بزنند و از استادی بپرسند ماجرا از چه قرار است.
تنها اخباری اینچنین در حوزه کاری جانورشناسی میتواند به طنزنامهای چندین صفحهای از تلخیات روزگار ما بدل شود. شاید دیگر نیازی به شرح ماجرای دختر بااستعداد و معمای انیشتن و چندین و چند خبر نادرست دیگر در حوزههای گسترده علوم پایه نباشد.
سرانجام، باز هم از خود میپرسم جایگاه علوم پایه در کشور ما تا چه حد فراموش شده که در دستگاههای خبرپراکنی عریض و طویل ما، هیچ بازبینی علمی نه وجود دارد و نه نیازی به متخصصان حس میشود. کاش مسئولین پایگاههای خبری متعدد ایرانی و به ویژه صداوسیما که در رونویسی از دست همدیگر استاد شدهاند و بیمسئولیت هرچیزی از این قسم را نقل میکنند، این نوشته کوتاه را هم بخوانند. البته اگر این دوستان کار خود را اصلاح کنند، خوراک خبری هم برای بنگاههای خبری نهچندان خیرخواه خارج از ایران درست نمیکنند.
منبع : ایرنا
ارسال نظر