کودککاوی واه و واه و واه!
آن روزها نظافت و بهداشت خیلی اهمیت چندانی نداشت؛ یعنی از همان روز که به دنیا میآمدی ممکن بود روی پله، صندلی عقب تاکسی، وسط باغچه یا هر جای پرمیکروب دیگری به دنیا بیایی.
روزنامه قانون؛ آن روزها نظافت و بهداشت خیلی اهمیت چندانی نداشت؛ یعنی از همان روز که به دنیا میآمدی ممکن بود روی پله، صندلی عقب تاکسی، وسط باغچه یا هر جای پرمیکروب دیگری به دنیا بیایی. بعد مادرت همان روسری چروکی که سرش بود را درمیآورد و دورت میگرفت. آنهایی هم که در بیمارستان به دنیا میآمدند، تنها اقدامی که برای تمیزشدنشان صورت میگرفت، پاک کردن دور لبشان بود تا شیر مزه بدی ندهد.
بعد که بزرگتر شدیم، از زمین خاکی شروع میکردیم و مهمترین اسباببازیمان گِل و شِلهایی بود که وسط کوچه به کمک همسالانمان جمع میکردیم. از بین لباسهایمان هم تمیزترین چیزی که پیدا میشد، کهنهای بود که تازه تعویض کرده بودند. یعنی کلا اعتقاد داشتند لباس را وقتی باید عوض کرد که به تنت پوسیده باشد یا بیش از یک ماه از تاریخ انقضایش گذشته باشد. در مورد بیماری هم تا حنجرهمان را پاره نمیکردیم و دو طرف بالشت را خیس اشک نمیکردیم ما را به دکتر نمیبردند. قنداغ، درمان همه بیماریها بود و اگر مشکلمان خیلی حاد بود، نبات را هم به ترکیب اضافه میکردند. خبری هم از ویتامین و کِرِم و پودر بچه و داروی تقویتی نبود. کل خوراکیهای تقویتی ما همان شیر خشک کوپنی بود که کمک حال شیر مادر میشد. از مجموع کرمها و پودرها هم وازلینی داشتیم که هر جایمان عرقسوز میشد، آن را میمالیدند.
ولی امروز داستان متفاوت شده است. اگر ما ظاهر و باطنمان با بهداشت هیچ نسبتی نداشت، والدین امروزی ظواهر را حفظ میکنند. یعنی بچه در یک محیط کاملا استریل و پاکیزه بیمارستانی به دنیا میآید و تا چند ماه اول برای اینکه بغلش کنی حتما باید لباس اتاق عمل بپوشی و دستکش مخصوص جراحی به دست کنی. قبلش هم دندانها و ناخنها و موهایت بازرسی میشود و یک چکآپ کامل باید ارائه دهی تا اجازه بدهند دو دقیقه بچه را بغل کنی. ولی همین بچه را هشت ماه بعد میبینی که وسط اتاق در معجونی از رنگ و خمیر و سوپ و نوشابه شنا میکند. در همان اوایل تولد در کمد بچه به اندازه هفته مد پاریس، لباس چیده شده و هروقت به ميهمانی میرود، تیپ دیوید بکهام در عروسی شاهزاده هری را زده است ولی کافی است سرزده به خانهشان بروی و ببینی که با یک شرت ماماندوز و رکابی پدرش نشسته و تا آرنج در نیمه هندوانه مشغول تراشيدن آن است.
البته وضعیت کودکان امروز از نظر بیماری بسیار خوب است. اگر کمی چشمانش قرمز باشد، هر ساعتی از شب هم که باشد دکتر متخصص را بالای سرش میآورند؛ حتما از لوسیونی استفاده میکنند که پوستش را تا ۱۸ سالگی لطیف و نرم نگه دارد؛ ویتامینهایش را سر ساعت میخورد؛ مایبیبیاش آلارمی دارد که اگر از یک میزان بیشتری بیرونریزی داشت، فورا به نزدیکترین درمانگاه شهر برده شود... .
ولی تنها چیزی که از گذشته تا امروز هیچ تغییری نکرده، وضعیت بهداشت و روان کودکان است. شنیدن اخبار هرروزه قتل و تجاوز به کودکان شوخی بدی است که جامعه با سلامت روان آنها کرده است. تنها راهکار عملی پیشنهادی ما به شما این است که بنشینید و از امروز برایشان بگویید که چه چیزهایی آزار و اذیت محسوب میشود و در مقابله با آن چه باید بکنند. ما که نتوانستیم برایشان کاری کنیم؛ شاید خودشان بتوانند خود را نجات دهند.
نظر کاربران
اخی.گناه دارن بچه ها.تنهایی نفرستید جایی