طنز؛ سعید با پرونده آمد، سعید دیگر نیامد
وحيد ميرزايي در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: آخرین هفته از اولین ماه سال ۹۷ را در حالی به اتمام میرسانیم که دنیا و ایضا ایران آبستن حوادث زیادی بود و همین روزهاست که به سلامتی و دل خوش از حالت آبستنی در آمده و فارغ شود. اوایل هفته بود که مردم جهان همینطور که از خواب بیدار شدند و آماده سلام کردن به هم بودند، ترامپ، ماکرون و ترزا می انگشتشان را روی دکمه موشکها گذاشتند و سوریه را موشکباران کردند.
وحيد ميرزايي در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: آخرین هفته از اولین ماه سال ۹۷ را در حالی به اتمام میرسانیم که دنیا و ایضا ایران آبستن حوادث زیادی بود و همین روزهاست که به سلامتی و دل خوش از حالت آبستنی در آمده و فارغ شود. اوایل هفته بود که مردم جهان همینطور که از خواب بیدار شدند و آماده سلام کردن به هم بودند، ترامپ، ماکرون و ترزا می انگشتشان را روی دکمه موشکها گذاشتند و سوریه را موشکباران کردند.
عصر همان روز روسیه بيان کرد آمریکا خبر حمله را به ما از قبل داده بود؛ بنابراین ما نیروهایمان را از اهداف مورد نظر آمریکا خارج کردیم. غروب همان روز سوریه هم با لبخندی ملیح گفت:«روسیه به ما گفت که آمریکا قصد حمله موشکی دارد و ما نیز نیروها و تسلیحاتمان را خارج کردیم و آب را بریزید آنجا که میسوزد». کلا مردم را مسخره خودشان کردهاند. ما وقتی بچه بودیم و با تفنگ آبی بازی میکردیم، عمرا اگر قبل از حمله مواضعمان را اعلام میکردیم. چرا اینها اینجوریاند. اما نکته جالب ماجرا این بود در بحبوحه این حملات موشکی، محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران در ادامه سفر خود به آمریکای جنوبی و آفریقا، وارد ویندهوک پایتخت نامیبیا شد. اینکه نامیبیا دقیقا در کجا قرار دارد را خودِ نامیبیاییها هم دقیقا نمیدانند. تا متولد شدهاند بهشان گفتهاند «اینجا نامیبیاست. خلاص. سوال هم داری بذار آخر کلاس بپرس».
اما در خبر عجیبي سعید مرتضوی، رفیق گرمابه و گلستان «بهاریها» گم شد. متاسفانه پس از انتشار این خبر برخی سودجویان زبان به طعنه گشودند و پیدا نشدن او را به تمسخر گرفتند. این درحالی است که گم شدن یک انسان آن هم سعید مرتضوی نه تنها خنده ندارد بلکه گریه هم دارد. در ثانی خب آدم است دیگر گم میشود. شما این همه چیز گم میکنید کسی حرفی میزند؟ سعید جان از همان اولش هم ریز نقش و فلفلی بود و زود گم میشد.
از همان کودکی وقتی کار بدی میکرد، با آن جثه کوچکش میرفت و یک جايي خودش را گم میکرد. بزرگتر که شد این روحیه گمشدگی به گمکنندگی تغییر یافت. بعد از مدتی سعید با دستور گم کننده اعظم محمود احمدینژاد به سازمان تامین اجتماعی رفت.
جایی که اساسا چیز برای گم کردن و گم شدن زیاد بود. اما این پایان ماجرا نبود؛ چرا که از یک جایی به بعد آنقدر شورش را درآمد که از آن ورش زد بیرون.
از آنجای ماجرا به بعد سعید با حکم قضایی بازداشت و از مقابل دیدگان گم شد. همه خیالشان راحت بود که وی فقط از مقابل دیدگان گم شده است اما به هر حال هست.
اما این هفته بود که از سوی سخنگوی قوه قضاییه بيان شد که سعید کلا گم شده است. هیچ بشر هم کار ندارد. فقط گم شده است.
ارسال نظر