طنز؛ مثنوی ماست و قرمهسبزی!
شهرام شهيدي در ستون طنز روزنامه شهروند نوشت: وقتی در گلآقا مینوشتم، در هفتهنامه ستونی داشتیم به نام «پس چی شد؟» که در آن تمام وعدههای سر خرمن مسئولان را به قول امروزیها میکردند توی چشمشان. این ستون این روزها میتواند به صورت یک ویژهنامه شانزده صفحهای، پیوست هر نشریهای باشد.
شهرام شهيدي در ستون طنز روزنامه شهروند نوشت: وقتی در گلآقا مینوشتم، در هفتهنامه ستونی داشتیم به نام «پس چی شد؟» که در آن تمام وعدههای سر خرمن مسئولان را به قول امروزیها میکردند توی چشمشان. این ستون این روزها میتواند به صورت یک ویژهنامه شانزده صفحهای، پیوست هر نشریهای باشد. یعنی خدا را شکر اگر در تولید خرمن به خودکفایی نرسیدیم در تولید وعده سر خرمن به خودکفایی رسیدهایم و میتوانیم خدمات تبلیغاتی در انتخابات کشورهای دیگر را هم کنترات بگیریم.
یکی از مهمترین «پس چی شد»های این روزها وضع سپنتا نیکنام است . که دو حالت دارد. یا میپرسید سپنتا نیکنام کیست که من در جواب عرض خواهم کرد: هیچی. شما ماستت را بخور و یا میپرسید خب انتظار داشتی چه بشود؟ که آن وقت جواب خواهم داد: هیچی من بروم ماستم را بخورم.
میبینید ماست چه نقش اساسی در ایران دارد؟من خود به چشم خویشتن دیدم یکی از شهروندان به شهروند دیگری گفت برو بابا ماست! و شهروند دوم کاری کرد که شهروند اول تا سالها از ماست و پالم و موسیر و خیار و چیپس و ...ای بابا کلک خیال من شیطان شده بود افسارش را کشیدم.
خلاصه به کسی نگویید ماست. بهویژه به سیاستمداران و خاصه در بهار. این روزها همه برای هر کار نکردهای بهانه دارند. به بچه بگویی چرا درس نخوانده میگوید نگذاشتند. به مکانیک بگویی چرا موتور تعمیر کردهات تا سر کوچه نرفته یاتاقان زد؟ خواهد گفت نگذاشتند. به فلانی میگویی تیمت چرا صعود نکرد؟ میگوید نگذاشتند. کسی که نگذاشتهاند کاری کند با کسی که نخواسته کاری کند و با کسی که نتوانسته کاری کند فرق ندارد؟
تازه ماست هم بخواهید بگویید دیگر مثل قدیم نیست که فقط و فقط یک مدل ماست توی بقالیها بود. مثلا میتوانید به کسی که نگذاشتهاند کاری کند بگویید ماست کمچرب. به کسی که نخواسته کاری کند بگویید ماست چکیده موسیردار و به کسی که نتوانسته کاری کند... نه دیگر. نشد. از اینجا موضوع دیپلماتیک میشود و دیگر از حوزه ماست فاصله گرفته و وارد فضای قرمهسبزی میشود. شما هم اگر کلهتان بوی قرمهسبزی نمیدهد بیخیال غذا و رژیم غذایی شوید. زندگی غیر از بخور بخور چیزهای دیگری هم دارد. از اتاق فرمان گفتند بخور بخور هم از امروز جز خطوط قرمز است. بنابراین جمله را اصلاح میکنم. زندگی غیراز تلاش برای پر کردن شکم، دلخوشیهای دیگری هم دارد. مثلا چی؟ مثلا زیباییهای شهری که حاصل تلاش کارمندان و کارگران شهرداری و اعضای شورای شهر و شهردار و... میگویند قرار بود به بحثهای قبلی برنگردی. خب من که نه پرسیدم پس چی شد؟ و نه در مورد ماست حرفی زدم. آهان. میفرمایند این بحث به همان حوزه قرمهسبزی برمیگردد؟ بوی قرمهسبزی هم جوری است که حالا حالاها از بین نمیرود. بنابراین همین جا موضوع را درز میگیریم و برای محکم کاری و دور شدن از فضای ماست و قرمهسبزی از مخاطبان شهرونگ تقاضا میکنم پیشنهاد دهند طنز شنبه من در مورد چه باشد؟ قیمت دلار؟ پراید و تصادفات جادهای؟ آلوده بودن تهران در نوروز ٩٧؟ نخیر همان بروم ماستم را بخورم بهتر است. خودم بعدا گِلی به سرم خواهم زد.
ارسال نظر