طنز؛ فرو کردن طنز در چشم و چار مخاطب
محمدعلى محمدپور در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: چند وقت پیش، از نظر خودم یکی از بهترین طنزهام رو تو یکی از روزنامهها نوشته بودم و اتفاقی همون روز توی مترو مردی رو دیدم که همون روزنامه دستشه و داره با دقت میخونه.
محمدعلى محمدپور در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: چند وقت پیش، از نظر خودم یکی از بهترین طنزهام رو تو یکی از روزنامهها نوشته بودم و اتفاقی همون روز توی مترو مردی رو دیدم که همون روزنامه دستشه و داره با دقت میخونه. من که از گرفتن بازخوردهای مجازی خسته شده بودم و دلم میخواست یه بار چهره در چهره واکنش مخاطب نسبت به نوشتههام رو ببینم رفتم روی سر طرف وایستادم و منتظر شدم به صفحه مورد نظر برسه.
هر چند خیلی طول کشید اما بالاخره مرد سراغ اون صفحه رفت و همه ستونهای اطراف مطلب من رو خوند جز مطلب من. بعد هم دیدم روزنامه رو گذاشت کنار. طاقتم نیومد و بهش گفتم: «ببخشید. یکی از ستونها رو نخوندین» مرد گفت: «خسته شدم دیگه».
برای اینکه ترغیبش کنم با چرب زبانی گفتم: «من اون ستون رو خوندم. خیلی خوبه ها! از دست میدین» مرد که حوصله بحث با من رو نداشت دوباره روزنامه رو باز کرد و نگاهی به ستون من انداخت.
بعد اخمهایش بیش از قبل رفت توی هم و دوباره میخواست روزنامه رو بگذاره کنار که مچش رو گرفتم وگفتم: «اسم نویسنده رو بخونین» یه نگاه بیحوصله کرد و گفت: «محمدعلی محمدپور» با لبخندی تصنعی گفتم: «خب من محمدعلی محمدپور هستم» نگاهِ ببین گیر چه سیریشی افتادیمی بهم انداخت و گفت: «باشه تو خوبی». سریع کارت شناساییم رو بهش نشون دادم و گفتم: «ببینید». مرد با همان بیحالی گفت: «خب؟». گفتم: «ستون رو تا اخر بخونین، من معمولا تراکم شوخیهام رو میذارم خطهایآخر».
مرد دوباره روزنامه رو باز کرد و تا آخر خوند ولی باز هم قیافهاش فرقی نکرد. گفتم: «من البته قبول دارم نوشتههام کمی سنگینه. دو بار باید بخونید تا تاثیرش رو بگذاره!» مرد دوباره سرش رو کرد توی روزنامه و دو نفر بغلی هم توجهشون جلب شد.
هر سه تاییشون با رغبتی وصفناپذیر انگار مسخ مطلب من شده بودند. بعد ناگهان سه تاییشون شلیک خنده رو سر دادند. خوشحال بودم که مطلبم بالاخره تاثیرش رو گذاشته که مرد گوشیش رو از لای روزنامه بیرون آورد و به بغلیهاش گفت: «این جوکهای مثبت هجدهی که کانال پروفسور سمیعی میگذاره هم محشره ها!»
ارسال نظر