طنز؛ بزن هشتگ زندگی با تو
الناز (در لایو اینستاگرام): امروز وسایلم رو جمع کردم رفتم خونه مامانم اینا. از چند ماه پیش که هستی هستی میکرد، فهمیدم یه ریگی به کفششه. ۲۴ ساعت پشت تلفن داره پچ پچ میکنه. میپرسم با کی حرف میزنی؟ میپیچونه منرو. دیشب گوشم رو تیز کردم، صدای دختر شنیدم. مطمئنم.
علیرضا مصلحی در ستون طنز روزنامه قانون نوشت:
الناز (در لایو اینستاگرام): امروز وسایلم رو جمع کردم رفتم خونه مامانم اینا. از چند ماه پیش که هستی هستی میکرد، فهمیدم یه ریگی به کفششه. ۲۴ ساعت پشت تلفن داره پچ پچ میکنه. میپرسم با کی حرف میزنی؟ میپیچونه منرو. دیشب گوشم رو تیز کردم، صدای دختر شنیدم. مطمئنم.
مهران (در لایو اینستاگرام): بابا این حرفها چیه؟ دخترِ دیوونه داره آبرومون رو میبره. اگه مشکلی داری، میشینیم با هم حرف میزنیم. آخه جای این حرفها تو لایو اینستاگرامه؟ نکن این کارها رو. من هنرمند این مملکتم. من خواننده این مملکتم. آبروریزی نکن.
الناز(لایو): آره خواننده است. صداش هم واقعا جذابه. دو دقیقه به صورت ممتد به صداش گوش بدی بالا میاری. با دو سه نفر خنگتر از خودش یه گروه تشکیل دادن. من بهشون میگم اسکول بند. یه آهنگ دادن بیرون، کلا ۵۴بار دانلود شده.
مهران(لایو): اصلا تموم بدبختیهای ما از زمانی شروع شد که آهنگ «هستی» رو خوندم. گیر داده میگه هستی کیه؟ اندی و شهرام شپره با اسم همه دخترها به جز اقدس و کوکب آهنگ خوندن. کسی گیر داد بهشون؟ وقتی میخواستیم ازدواج کنیم میگفت من دختر خاصی هستم. بعدها فهمیدم منظورش از خاص بودن، دیوونه بودنه.
الناز(لایو): همیشه دلم میخواست با یه آدم باهوش و با استعداد ازدواج کنم. سنم داشت میرفت بالا. یه روز با خودم گفتم آدم نباید انتخابهاش رو محدود کنه. این بود که ملاکهای مهمم رو گذاشتم کنار و مهران رو انتخاب کردم.
مهران(لایو): من خنگم؟ غلط کرده. یه جوری میگه که انگار خودش از امآیتی فارغالتحصیل شده. وقتی گرفتمش تو مغازه لوازم آرایشی کار میکرد. شغلش رو طوری انتخاب کرده بود که تو دو قدمی رژ لب و ریمل و کرم پودر باشه. لوازم آرایش براش مثل اکسیژنه. یه روز صبح قبل از اینکه بیدار شه واسه مسخرهبازی تمام وسایل آرایشش رو جمع کردم بردم با خودم سر کار. دوساعت بعد زنگ زدم بهش یه کم بخندیم. گوشی رو بر نمیداشت. رفتم خونه دیدم از شدت فشار عصبی غش کرده.
الناز(لایو): آرایش میکنم که میکنم. خاک بر سر بیلیاقتت کنن. بَده آدم به خودش برسه. مثل تو باشم خوبه اکبیری!؟ اصلا میدونید چیه بچهها؟ مهران الگوی منه. با این ریخت و قیافه هنوز داره نفس میکشه. هر کی بود تا حالا خودکشی کرده بود. باید ببرنش واسه مردم سخنرانی انگیزشی کنه.
مهران(لایو. با چهرهای برافروخته): من اکبیریام؟ نکبت خانم! من مهرانم. خواننده نسل جوان. مرد جذاب رویاها. اراده کنم دخترها برام به صف میشن بدبخت! حالا که اینجوری شد میخوام بسوزونمت.
مهران چهارعکس دونفره از خودش و هستی در صفحه اینستاگرام میگذارد.
الناز(لایو): من که از اول میدونستم تو چه آشغالی هستی. من آرایش میکنم بَده اونوقت میری عکس با پلنگ میذاری تو پیجت. خاک عالم تو سرت.
مهران(لایو): میبینم که یه هفته است پیداش نیست. روش کم شد. مساله آرایش شوخیه. مشکل من چیز دیگه است. زندگی من با الناز مثل سیگار کشیدن واسه کسیه که عادت نداره. یه لذت کوتاه و یه سردرد طولانی.
الناز(لایو): از همین جا به مهران جان سلام میکنم و میخوام «کامی» رو بهش معرفی کنم. الناز چند عکس دو نفره به همراه پسری با هیکل بزرگ عضلانی و دماغ سر بالا در صفحه اینستاگرام قرار میدهد و کامی را تگ میکند.
کامی(در ویدیویی در صفحه اینستاگرامش): های گایز! فردا روز ولنتاینه. الی جون مبارك باشه. در ضمن یه صحبت هم دارم با اون مهرانِ خنگ اکبیری. نبینم از این به بعد پشت سر ما حرف بزنی آشغال!
روز ولنتاین. مهران و الناز در کنار هم.
مهران: این حرفها چی بود مرتیکه غول بیابونی میزد؟
الناز: کامی رو جو گرفته بود. قرار نبود اینا رو بگه.
مهران: ولی فالوئرها رو نگاه کن. همین جور داره میره بالا.
الناز: مهران فکر نمیکنی یه مقدار بیآبرو و رسوای خاص و عام شدیم. مامانم دیشب زنگ زد عاق والدینم کرد.
مهران: به چیزهای خوب فکر کن. به جاش ما الان دو تا اینفلوئنسر موفقیم. نیم ساعت پیش یه سایت شرطبندی سفارش تبلیغ داد بهم. اون هستیِ مارموز هم رفته یه پیج زده میگه من خبر نداشتم که مهران زن داشته، با احساساتم بازی شده. هفته پیش سه بار تو لایو خودکشی کرده. فالوئرهاش داره از ما بیشتر میشه.
الناز: بذار اونم خوش باشه. راستی امروز ولنتاینهها.
مهران: آره میدونم. هپی ولنتاین عشقم!
نظر کاربران
اینستاگرام یا پرورش گاه خوک ها و سیرک بوزینه های خودشیفته