متن ارسالی شما عزیزان - حسن کیوانلو
داستانک؛ خودکار نیم ساعته!
میگن یه خودکارایی هست که وقتی باهاش می نویسی نیم ساعت بعدش خود به خود پاک میشه..
حرفا همجوری تو مخم رژه میرن و از جلو چشام رد می شن, همش ذهنم درگیره, که عاخه عشق چه ربطی داره به میدون خراسون؟ شاخه گل رزی که پشتت قایم کردی رو که نمیان تو اخبار ساعت 9 بگن؟ آشغالا رو بردی دم در؟ وایسا ببینیم اسراییل به سوریه چی گفته,
گینه ی بیسائو, زلزله در السالوادور, نرخ رشد بدهی بانک یونان, دختر تفنگ بدست تو کالیفرنیا, صلوات شمار چینی... راستی من کجا زندگی می کنم؟ درو می بندم که سر و صدا نیاد تو اتاقم, رژه هنوز تموم نشده, طبل بزرگ زیر پای چپ, 1234, 1234, صدای ضربه ی 4 ام دیوونه ت می کنه, باید ذهنمو خالی کنم باید ذهن تکونی کنم, دوباره سوالای بی ربط میان تو ذهنت,سوالایی که تو روزمرگی و زندگی روزانه ی همه ی ماها هستش ولی دونستنش به هیچ دردی نمی خوره. باید یه ربطی بین این سوالای بی ربط پیدا کنم, همشون رو با همون خودکار می نویسم رو کاغذ, فلسفه ی اینکه میگن صدای کلاغ بد شانسی میاره چیه؟ زندگی تو جزایر قناری بهتره یا ساختمون های بلند واشنگتن؟هه هیچکدوم, صادقیه. چرا حوری (دختر همسایه مون) بند کفشش با رنگ کیفش یه رنگه؟ چرا سه تا پل هوایی سه راه آذری زاویه ی بینشون مساوی نیس؟ چرا اون پسره عاشق آنشرلی شد؟ دوستش که خوشگل تر بود؟ ایستگاه تجریش چند تا پله داره؟ چرا...؟ چرا...؟چرا...؟ آخیش, چشامو می بندم و دراز می کشم کف اتاق,
- پسرم؟
- بله؟
- بیا شام بخور
- میل ندارم
- چیه چی شده؟
- هیچی فقط خسته ام, باشه برو میام...
بعد ۴۰ دقیقه برمیگردم تو اتاقم, برگه رو نگاه می کنم انگار خودکار کار خودش رو کرده, همه نوشته ها پاک شدن, اما انگار سه تا کلمه پاک نشدن, برگه رو برمیدارم و بهش نگا می کنم عشق, گل رز, حوری
نظر کاربران
قشنگ بود....
آخ برترین هاجونم توهم اهل دلی ها!!!!!
خیلی آبکی و بیمزه بود