محمدامین فرشادمهر در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: رسانههای کره شمالی مدعی شدهاند رییس این کشور زیباترین و جذابترین مرد جهان است. شاید هیچوقت تا این اندازه احساس همذاتپنداری با کیمجونگاون نکرده باشم؛ چون درست تا ۱۷ سالگیام یعنی در اوج دورانی که صدایم ترکیبی از صدای نیلبک و گیتاربرقی بود و دماغم منطقهای خودمختار تشکیل داده بود (البته الان هم به صورت ایالتی اداره میشود) چنین حسی از خودم داشتم، که خب به علت القائات اشتباه خانواده بود.
محمدامین فرشادمهر در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: رسانههای کره شمالی مدعی شدهاند رییس این کشور زیباترین و جذابترین مرد جهان است. شاید هیچوقت تا این اندازه احساس همذاتپنداری با کیمجونگاون نکرده باشم؛ چون درست تا ۱۷ سالگیام یعنی در اوج دورانی که صدایم ترکیبی از صدای نیلبک و گیتاربرقی بود و دماغم منطقهای خودمختار تشکیل داده بود (البته الان هم به صورت ایالتی اداره میشود) چنین حسی از خودم داشتم، که خب به علت القائات اشتباه خانواده بود. به هرحال خانوادهها اگر بچهشان کدو دلمهای هم باشد، او را موز چیکیتا میبینند.
اما با گذشت زمان متوجه یکسری از تناقضات شدم. مثلا آنچه در مورد پایان اولین کلاس دانشگاهیام تصور میکردم این بود که در حالی که کُتم را روی شانهام انداختهام و در سالن کَتواک میکنم، دخترها با یکدیگر پچ پچ کنند و چند جزوه از دستشان بیفتد و یکی دو نفر نیز چشمک بزنند. انتهای سالن هم با گندهباقالی دانشگاه که برای دختر شاه پریون مزاحمت ایجاد کرده درگیر شوم و سالها به خوبی و خوشی، دختر شاه پریون زیر پاهایم تشت شیر و گل بگذارد. اما آنچه که در واقعیت اتفاق افتاد، این بود که در اولین کلاس دانشگاه، چند نفر آخر کلاس سر و صدایی ایجاد کردند و انداختند گردن من. استاد هم با گفتن اینکه:«بچهها دیگه دبیرستانی نیستید، زشته من بخوام برخورد نامناسبی باهاتون داشته باشم»، با چک و لگد و پرتاب کفش از کلاس پرتم کرد بیرون. انتهای سالن هم گندهباقالی دانشگاه با لوله خودکار چند عدد ماش به پشت گردنم شلیک کرد.
سمت هر دختری هم برای دریافت جزوه رفتم، جزوههایش را پرت کرد و گفت من میخواهم به خانه برگردم و به ازدواجم ادامه دهم. به این ترتیب دنیای جدیدی پیش چشمانم گشوده شد که همان دنیای واقعی بود. فهمیدم شلوار دمپاگشاد دیگر مُد نیست؛ فهمیدم اینکه ژاکت را در شلوار کنی و کمربندت را شبیه نخ گونیِ برنج دورش محکم بکشی اصلا جذابیت بصری ندارد. مهمتر از همه فهمیدم که عبارت «ببین تو پسر خوبی هستی ولی...» به معنای «برو رد کارت با اون سر و شکلت» است. اما همه اینها را گفتم که بگویم - یک: هیچوقت برای رویاپردازی دیر نیست؛ هنوز هم که هنوز است، خودم را در مراسم جهانی انتخاب پسر شایسته تصور میکنم. مجری یکی یکی اسامی افراد را میخواند و رقبا روی سن میآیند تا اینکه نوبت به من میرسد.
مجری میگوید لیدیز اند جنتلمن، پسر جذاب ایرانی، محمدامینفر... اینجا غش غش میخندد. مجددا میگوید محمدامینِ فرشا... اما باز ریسه میرود. مجری با تذکر داوران خودش را جمع و جور میکند و میگوید محمدامینِ فرشاادمهر و من به روی صحنه میروم. اینجا بعد از سکوتی دو ثانیهای مجری و داوران و بینندگان حاضر در مراسم و بینندگان پای تلویزیون عربده میزنند و از خنده کبود میشوند. - دو: واقعبینی هم مثل عشق درد شیرینی دارد، پس مثل کیمجونگاون نباشیم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
عالی بود بسیار عالی دستتون درد نکنه