طنز؛ آسیبشناسی جشن تولد
قدیمها که هنوز حرمتها از بین نرفته بود، تو جشن تولد، جلوی مهمون یه پلو خورشتی، آبگوشتی چیزی میذاشتن. تا اینکه یه روز یه چیزی تحت عنوان «سالاد الویه» کشف شد. بعد از اون روز، دیگه غذاهای جشن تولد به تدریج مسیر انحطاط رو در پیش گرفتن. الان هم «سالاد ماکارونی» مُد شده و من دارم اون روزی رو میبینم که تو تولد، به عنوان شام، سالاد شیرازی میذارن جلوی مردم.
غذای جشن تولد:
قدیمها که هنوز حرمتها از بین نرفته بود، تو جشن تولد، جلوی مهمون یه پلو خورشتی، آبگوشتی چیزی میذاشتن. تا اینکه یه روز یه چیزی تحت عنوان «سالاد الویه» کشف شد. بعد از اون روز، دیگه غذاهای جشن تولد به تدریج مسیر انحطاط رو در پیش گرفتن. الان هم «سالاد ماکارونی» مُد شده و من دارم اون روزی رو میبینم که تو تولد، به عنوان شام، سالاد شیرازی میذارن جلوی مردم.
هفته گذشته یه تولد رفته بودم. طرف اومد یه بشقاب کوچولو سالاد ماکارونی گذاشت روی میز جلوی من. داشتم فکر میکردم: «زکی. همین؟ سیر نمیشم من با این که». دو دقیقه بعد، یکی اومد یه کفگیر گذاشت کنار ظرف. نگو اون غذا مال کل مهمونهاست. خب قبلش حداقل اعلام کنید اینطوریه. آدم یه لقمه نون پنیر خیار با خودش بیاره. هنوز من گرسنمه بعد از اون شب.
کادوی تولد:
اینکه چی کادو بدیم، نگرانی بزرگیه. بهنظرم به کسایی که دوستشون دارید، کارِ دست خودتون رو هدیه بدید.
به کسایی که براشون احترام قايلید، کتاب هدیه بدید. ولی انصافا وقتی از کمدتون کتاب برمیدارید و هدیه میدید، صفحه اولش رو چک کنید، یه وقت دستنوشتهای توش نباشه. یه بار یه کتاب هدیه گرفتم. صفحه اولش نوشته بود «تولدت مبارک پانتهآ جان». بعد، دوستم که بهم هدیه داده بود، خودش اسمش غلامعباس بود. دیگه شما خودت حساب بکن این کتاب چند دست چرخیده که از پانتهآ رسیده به غلام.
یه سری هم هستن که باهاشون حال نمیکنید، ولی مجبورید بهشون کادو بدید. برای اینا یه پاوربانک پنج هزار تومنی از مترو هم که بخرید، کافیه.
ولی تمام اینها به کنار، در حالت کلی، به نظر من درستش اینه که از متولد بپرسی چی احتیاج داره. بعد که جوابت رو کامل داد، براش یه پاوربانک پنج هزار تومنی از مترو بخری. والا! حالا درسته ما میپرسیم چی احتیاج داره. ولی اون دیگه نباید انقدر پررو باشه که جواب بده.
هماهنگی جشن تولد:
۵۰-۶۰ سال پیش که تنها وسیله ارتباطی نامه بود، دبیرستانیها به هم قول میدادن که ۱۰ سال بعد تو یه نقطه از شهر جمع بشن. بعد واقعا هم جمع میشدن. اگر هم احیانا کسی نمیومد، میفهمیدن یا طرف ازدواج کرده یا مُرده. اما هرچی سرعت انتقال اطلاعات بیشتر شد، برعکس، هماهنگیها سختتر شد. الان به دوستت میگی «ساعت هفت هستی ببینمت؟» میگه «نمیدونم برسم یا نه. تا ۶:۵۷ بهت خبر میدم».
در مورد هماهنگی جشن تولد هم همینه و خیلی کار سخت شده. ۱۰ نفر از دوستهات رو که بخوای تو شب تولدت دور هم جمع کنی، حداقل دو نفرشون تو اون تایم کلاس گیتار دارن. سهتاشون عروسی پسرعمهشون دعوت دارن. یه نفر بدجور سرما خورده و شرمنده است که نمیتونه بیاد. یه نفر هم میگه: «یکؤشنبه سرکارم. ولی پنجشنبه ساعت هفت شب به بعد تایمم خالیه. اگه امکانش هست، اون موقع به دنیا بیا».
سورپرااایز:
متاسفانه امروزه همه روشهای سورپرایز نخنما شدن. امسال تولد من یکشنبه بود. دوستم از یه هفته قبل، خیلی تابلو بهم گفت: «یکشنبه عصر، تایمت رو خالی بذار و به کسی قول نده. میخوایم با بچهها بریم باشگاه محل، اسکواش بازی کنیم». بعد، این در حالی بود که نه تنها من تو زندگیم اسکواش بازی نکرده بودم بلکه چندتا از خودِ دوستام تا قبلش فکر میکردن اسکواش یه جور فحشه. حالا اینکه باشگاه محلهمون اصلا زمین اسکواش نداره، به کنار.
بعد در تمام طول هفته، هر موقع هم جمع میشدیم، میدیدم که خیلی تابلو دارن با هم پچ پچ میکنن. یعنی قشنگ فهمیده بودم که دارن راجع به کیک و کادو و این مسائل هماهنگی میکنن. یعنی میخوام بگم نیاز هست که یکم روشهای سورپرایز کردن رو تغییر بدیم.
البته ناگفته نماند که ما اون یکشنبه عصر، واقعا رفتیم اسکواش بازی کردیم و اتفاقا هیچ کدوم از دوستهام تولدم رو یادشون نبود و حتی بعدش هم تبریک نگفتن.
ارسال نظر