طنز؛ حسام الدین آشنا از اساتید جناس و استعاره
حسام حیدری در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: آن مشاور کاربلد، آن دائما در حال رصد، آن صاحب جملات کنایی، آن پدر توییت هوایی، آن از اساتید لفافه، آن از منقدان کلافه، آن معروف به استراتژیست یک گام به پیش و دو گام به پس، آن همزمان هم معتدل و هم دلواپس، آن کارش بیست،
آن مشاور کاربلد، آن دائما در حال رصد، آن صاحب جملات کنایی، آن پدر توییت هوایی، آن از اساتید لفافه، آن از منقدان کلافه، آن معروف به استراتژیست یک گام به پیش و دو گام به پس، آن همزمان هم معتدل و هم دلواپس، آن کارش بیست، آن از طرفداران کمپین سگ فحش نیست، آن طرفدار نعل و میخ، آن نیروی فرهنگی از بیخ، آن اکانتش بدون تیک، آن مسئول بررسیهای استراتژیک، آن که بر دست اساتید میزد بوسه، آن که هم این طرف بود و هم آن طرف خلاصه، اعتدالگرایی را معنا، شیخنا و مولانا حسامالدین آشنا (کثر ا... فالوئره) از مشاوران اعظم بود و در جمله فنون و علوم عالم بود و در حقایق معتبر بود و بیانی دو پهلو و جملاتی عجیب داشت و از اساتید جناس و استعاره بود و پیوسته میگفت: «منم یا رب که جانان را ز ساعد بوسه میچینم» و حقا که بوسه میچید از مچ و ساعد تا کتف. اعلی ا... مقامه.
در ابتدای کار او آوردهاند که از دوران صباوت پیچیده و سخت سخن میگفت و حرف را دور سرش میچرخاند و میزد و به وقت طفولیت چون گشنهاش میشد میگفت: «اشتباه نکنیم. گنجایش معده آنقدر کم نیست که یک بشقاب دیگر را توان نباشد» و چون دستشوییاش میگرفت میگفت: «هشدار! اینجا عرصه تنگ شده است. باید برای شماره دو فکری کرد.» و او همان است که مولانا روحانی در وقت انتخابات در باب او میگفت: «حسامالدین آشنا / دوست دارم بیا / منو همرات ببر برا مناظرههاااااااا» و دیگری در بابش دکلمه میکرد: «بیا تا گرمی بوسهتو به دستم خون بده» رحمه ا... علیه.
نقل است به وقت مدرسه، چون معلمها سوالش میکردند که «دو دو تا؟» زود ماشین حساب بیرون میکشید و انتگرال حل میکرد و از جواب مشتق میگرفت و زیر رادیکال میبرد و به توان میرساند و میگفت: «هشت تا» و چون معلمان نمرهاش کم میکردند؛ میگفت: «شما جواب من رو سرسری خوندید».
و او همان است که در سیاست همان میکرد که شیخنا مهدی طارمی در فوتبال میکرد و راست را میگرفت و چپ را میزد و چپ را میگرفت و آسمان را میزد و دروازهها را اشتباه میگرفت و تکبهتک را خراب میکرد.
در خبر است که مشاوری توانا بود و در جملهسازی استاد بود و در روز سختی به داد میرسید. آوردهاند روزی شیخنا روحانی او را گفت در مسائل فرهنگی ما را مشورت ده. شیخ حسام تاملی کرد و گفت: «ما فرهنگ داریم. او فرهنگ خود نشان داد. آنها او را بیفرهنگ نمیدانستند. ما از او و آنها خواستیم که به او فرهنگ یاد دهند. آنها به او و ما گفتند ما فرهنگ شما را نمیخواهیم» شیخ روحانی چون این سخن بشنید؛ سرش را خاراند و گفت: «باشه برو. خودم یه فکری براش میکنم» و این از افضل مشاورات بود. همچنین آوردهاند که شیخنا ترامپ را گفتند: «نظرت در مورد توییتهای حسام آشنا چیه؟» گفت: «Covfefe»
نقل است که شغل فراوان و سمت بسیار داشت و دم در اتاق رییس جمهور نشسته بود و چون شغل جدید میرسید؛ میگرفت و تن میزد. او را دیدند با شیخنا حداد عادل در باب تعدد شغل سخن میگفتند و پز میدادند. شیخنا ولایتی وارد شد و هر دو را برکنار کرد و فرهاد رهبر را بر جایشان گذاشت. اعلی ا... مقامهم.
آوردهاند که چون از دنیا چشم بست. هاتفی پیوسته ندا سر میداد: «او رفت اما یک بار دیگر توییتهایش را بخوانید شاید زود قضاوت کرده باشید»
ارسال نظر