طنز؛ مصطفی کواکبیان؛ آن، الکی اصلاح طلب
حسام حیدری در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: آن نماینده مجلس فعال، آن خداوندگار استدلال، آن الکی مثلا اصلاحطلب، آن اشتباه گرفته حله را با حلب، آن دبیر کل حزب مردمسالاری، آن متنفر از سیاستهای آبدوغخیاری، آن مبدع واژه ماستمالیزاسیون، آن که هیچ وقت نمیکرد آبستراکسیون،..
آن نماینده مجلس فعال، آن خداوندگار استدلال، آن الکی مثلا اصلاحطلب، آن اشتباه گرفته حله را با حلب، آن دبیر کل حزب مردمسالاری، آن متنفر از سیاستهای آبدوغخیاری، آن مبدع واژه ماستمالیزاسیون، آن که هیچ وقت نمیکرد آبستراکسیون، آن مخالف با ترانههای جیگیلی ویگیلی، آن تذکراتش گیرهای بنیاسرايیلی، آن آگاه به امور میوهها و فصول، آن در پی اصلاح و آشنا به اصول، آن حنجره گشاده ایران، شیخنا و مولانا دکتر مصطفی کواکبیان (لبخنده شکوفه گیلاس فیالفصل گیلاس بهرنگالگیلاس) لطیفِ روزگار بود و خُلقی عجیب و صدایی گیرا داشت و خندههایش قوت قلب اصلاحطلبان بود و در سیاست رونالدو نشان میداد و به استاد اسدی میمانست و گل به خودی بسیار میزد و او همان است که شیخنا و مولانا علی لاریجانی «پروفسور»ش گوید و در فن جملهسازی به مراتبی رسیده است که خواجه جواد خیابانی به او رشک برد و کتابی ساخته است نام آن «فیالفواید الگیلاس» و درآن جمله تصانیف و لطایف و جملات زیبا گردآورده است همه کپشنخور و فیواستار شدنی. اعلی ا... مقامه.
نقل است که از دوران طفولیت، ریاست دوستتر داشت و برای هر ریاستی کاندیدا میشد. پس چون خواستند از پوشکش بگیرند، گفتند: «یک کاندیدا میخواهیم برای ریاست جمعیت مخالفان با پوشکهای زرد شده». زود دستش بالا گرفت و گفت: «من،من» و پوستر رنگی محسن رضایی از مجله میکند و به دیوار اتاقش زده بود و زیرش نبشته بود: «مای هیرو» یعنی: خواهم چون این مرد بزرگ در زندگی موفق باشم و کتاب «۱۰۱ راه برای موفقیت در انتخابات» و «صندوق رایات را قورت بده» استاد رضایی میخواند و زیر نکات مهمش خط میکشید. نقل است که تفریحش شرکت در مجالس ختم بود و لباس سیاهش همیشه آماده بود و چون میشنید کسی از دنیا رفته، زود بر تن میکرد و به مجلس ختم میشد و برای متوفا جملهای نیکو میساخت و میگفت. او را لایکچری گویند یعنی کسی که گیلاس بسیار دوست دارد و این از افضل القاب است.
نقل است که در جمله سازی بهدرجات عالی رسیده بود و آموزشگاه زده بود و «جملهسازی پیشرفته با استفاده از متد دکتر جواد خیابانی» درس میداد و جمله مریدان حاضر میشدند و جملات زیبا میگفتند و از آنان سعید جلیلی بود که میگفت: «سایه تهدید را نه شک، که موشک رفع میکند» و حدادعادل بود که میگفت: «تمدید تحریمها علیه ایران سنگی است بر، جامِ برجام» و مریدان کف میکردند و دست میزدند.
نقل است که با علی لاریجانی رفاقت دیرینه داشت و رفيق گرمابه و گلستان بودند و دو دقیقه با هم دوست بودند و میخندیدند و دو دقیقه بعد دعوا میکردند.
آوردهاند که علی او را در گوشیاش «پروفسور» سیو کرده بود و هر شب برایش جوک «ما گیلاسیم» را میفرستاد و مصطفی تلگرامش حالت روح داشت و یواشکی نگاه میکرد و حرص میخورد ولی سین نمیشد.
و مصطفي را جملات عالی است. میگفت: «فامیلی من کواکب است اما از هر چه نجومی است بیزارم». و میگفت: «اینکه در انتخابات شرکت میکنم یا نه را تکذیب میکنم» و میگفت: «آقای احمدینژاد قیافهات به آزادی و دموکراسی نمیخوره» و دستمال یزدیاش را میتکاند و به قیافه خودش که به آزادی و دموکراسی میخورد، فکر میکرد.
آوردهاند که صدایی رسا و گیرا داشت و چون لب به سخن باز میکرد، ريیس مجلس یک ساعت تنفس میداد تا مریدان نفسی تازه کنند و نقل است که نمایندگانِ صندلیهای کناریاش دو گوش خود را از دست داده بودند و حق سختی کار میگرفتند و او همان است که مولانا سرهنگ علیفر در باب او گوید: «کاش صدای من هم قوت صدای آقای کواکبیان را داشت... دقت کنید تلفظ دقیق اسم ایشون... کوا... کبی آن است... کوااااا کبی آن».
در انتهای کار او آوردهاند که چون قابضالروح بر او وارد شد، مصطفی گفت: «برو و شب بیا که اگه کسی خواست با اسم من و کوکب جمله بسازه بتونه». قابضالروح دید سخنش منطقی است. رفت و شب بازگشت. رحمه ا... علیه.
نظر کاربران
بزرگترین خرافات اززبان یک آدم به استلاح فرهنگی درباره یک مسلمان.بارکلا