۶۱۸۶۱۰
۵۰۱۰
۵۰۱۰
پ

طنز؛ وکیل فراموش کاری که رئیس جمهور شد

احمدرضا كاظمي در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: دبستان که بودم، یه رفیق خیلی صمیمی داشتم که اسمش الان متاسفانه بعد از اون همه سال دیگه توی ذهنم نیست. من باهاش خیلی صمیمی بودم و ۲۴ ساعت با هم بوديم! مسیر مدرسه رو با هم می‌رفتیم و باهم برمی‌گشتیم.

احمدرضا كاظمي در ستون طنز روزنامه قانون نوشت:

دبستان که بودم، یه رفیق خیلی صمیمی داشتم که اسمش الان متاسفانه بعد از اون همه سال دیگه توی ذهنم نیست. من باهاش خیلی صمیمی بودم و ۲۴ ساعت با هم بوديم! مسیر مدرسه رو با هم می‌رفتیم و باهم برمی‌گشتیم. مشق‌هامون رو با هم می‌نوشتیم. حتی خوراکی‌هامون رو با هم دیگه می‌خوردیم. اون زمان توی کلاسمون یه پسر گردن‌کلفت هم بود که همیشه من‌رو اذیت می‌کرد. حتی دوستم رو هم اذیت می‌کرد. اما با من بدتر از همه بود و فقط کافی بود یه بار تنها گیرم بیاره. یادمه وقتی می‌رفتم پای تخته انشا بخونم یا سوالی چیزی رو جواب بدم، کاغذای دفترش رو خرد می‌کرد بعد با آب دهن خیسشون می‌كرد و وقتی تبدیل به گلوله شدن با لوله خودکار فوتش می‌کرد توی صورت من و منم حواسم پرت می‌شد! خلاصه خیلی من‌رو تحت فشار قرار می‌داد. خوراکی‌هام‌رو از توی جیب کیفم برمی‌داشت و جلوی چشمم می‌خورد و منم چون زورم بهش نمی‌رسید، فقط مثل سیامک انصاری تو شب‌های برره میتونستم به دوربین زل بزنم.

سر کلاس هم همیشه من‌رو ضایع می‌کرد و به خاطر عینکی بودنم بهم می‌گفت چارچشی! تازه به خاطر رنگ چشمام که سبز بود هم من‌رو تحقیر می‌کرد و می‌گفت به‌جای اینکه فين کنی کشیدی بالا؟ دلیلش رو هیچ‌وقت نفهمیدم اما آقا معلم هم همیشه هوای اون‌رو داشت و به طرز عجیبی هیچی بهش نمی‌گفت. تا اینکه یه روز قرار شد برای کلاس مبصر انتخاب کنیم و اونم برای این سمت کاندیدا شد. من خیلی ترسیده بودم چون اون بدون قدرت و نفوذ اجرایی در امور انضباطی، همینجوری پوست از سر و سایر نواحی پوست‌دار بدن من کنده بود، حالا وای به اینکه مبصر هم بشه! برای همین به رفیقم گفتم تو مبصر شو، من هوات‌رو دارم.
برات تبلیغ می‌کنم و به همه میگم به تو رای بدن. همین کارو هم کردم و روز انتخاب مبصر برای رای آوردنش به هر در زدم! سخت‌ترین فشارها و تخریب‌ها رو از جانب رفیقای اون پسره تحمل کردم ولی آخرش تونستم به اکثریت کلاس بقبولونم به رفیق من رای بدن. با هم قرار گذاشتیم که فردا صبح من رو هم به عنوان معاون مبصر انتخاب کنه. اون شب تنها شبی بود که بدون استرس سر روی بالش گذاشتم چون خیالم جمع بود از این بعد مبصر کلاس رفیق فابریکمه! فردا صبح وقتی رسیدم سر کلاس با صحنه عجیبی رو به روشدم.
ديدم گنده لات کلاس شده مبصر. از تعجب دهنم وا مونده بود که یهو یه جسم گردِ خیس وارد دهنم شد. رفیقم بود که کاغذ گلوله شده‌اش رو با لوله خودکار فوت کرد توی حلقم و بعدشم قاه قاه خندید و گفت: «به‌جای اینکه فين کنی کشیدی بالا؟». من از فردای اون روز ترک تحصیل کردم و دیگه پام رو توی هیچ مدرسه‌ای نذاشتم! هیچ‌وقتم نفهمیدم چه اتفاقی برای رفیقم افتاد که بعد ازگذشتن خرش از پل، اونجوری رفتار و اعمالش عوض شد! الانم دیگه خبری از اون رفیق نیمه راه ندارم. فقط شنیدم که دانشگاه رفته و یه وکیل معروف شده!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج