زبان فارسی در معرض انقراض است
رضا اميرخاني، نويسندهي کتابهاي «قيدار» و «من او» با اشاره به مشکلات زبان فارسي در دنياي امروز، گفت: اين زبان در معرض خطر انقراض است و ممکن است با يک تغيير سريع از بين برود.
رضا اميرخاني در سومين نشست از سلسله نشستهاي «عصر تجربه» در بنياد ادبيات داستاني ايرانيان، گفت: زبان فارسي در معرض انقراض است. شايد بگوييم که به جز ايران هنوز در کشورهايي مثل افغانستان و تاجيکستان به اين زبان صحبت ميشود، اما امکان دارد با يک تغيير سريع از بين برود. تا ۲۰۰ سال پيش زبان اداري هند فارسي بوده و هنوز کنار ساختمان وزارت امور خارجهي هند در دهلينو اشعار فارسي به چشم ميخورد؛ اما امروز ميبينيم که حتي پارسيان هند که عميقا ايراني و زرتشتي هستند، حتي نميتوانند يک کلمه فارسي صحبت کنند.
او افزود: در سرود ملي پاکستان فقط يک کلمه غير فارسي وجود دارد و تمام شعارهاي مردم اين کشور به زبان فارسي است. اما ميبينيم که مردم پاکستان حتي يک کلمه هم فارسي متوجه نميشوند و زبان مذهبي و درسيشان تغيير کرده است. دليل اينکه اقبال لاهوري در پاکستان غريب است، زبان اشعار اوست. اين شاعر در جايي گله کرده بود که اگر دولتمردان آن زمان پاکستان به حد کافي قدرتمند بودند، امروز از زبان اردو در اين کشور خبري نبود و مردم فارسي صحبت ميکردند.
اين نويسنده همچنين دربارهي وضعيت زبان فارسي در کشورهاي فارسيزبان گفت: حتي خط رسمي کشور تاجيکستان که همزبان ما هستند، پس از فروپاشي شوروي هنوز روسي مانده است و امروز هم در معرض تغيير به خط لاتين است؛ همان اتفاقي که براي زبان نوشتاري ترکمنستان افتاد و کشور ترکيه با نفوذ بالاي فرهنگي و با استفاده از شبکههاي ماهوارهاي و اينترنت ترکمنستان را مستعمره فرهنگي خود کرد و زبان نوشتاريشان به لاتين تغيير کرد.
اميرخاني راه نجات زبان فارسي را منعطف بودن آن دانست و اظهار کرد: زبان فارسي براي اينکه بماند بايد نشان دهد که ناکارآمد نيست، يعني وقتي يک لغت جديد وارد اين زبان شد، بتواند آن را هضم کند، بپذيرد و با امکانات جهان جديد ارتباط برقرار کند. استفاده از «وند»ها و ترکيبات بن ماضي و مضارع براي ساختن کلمههاي مرکب ميتواند طي کردن اين مسير را آسان کند. جدا نويسي من در کتابهايم هم در همين مسير است و ميخواهم مخاطب را با امکانات زبان فارسي براي ساخت کلمههاي مرکب بيشتر آشنا کنم.
نويسندهي «من او» در بخش ديگري از اين نشست درباره تعريف داستان گفت: تعريفي که من از داستان ارائه ميکنم، عاريتي نيست و از روي کتاب يا نوشته آن را برنداشتهام. به عقيدهي من آن چيزي که تعليق داشته باشد و مخاطب حين خواندن راغب باشد که بداند «بعد چه ميشود؟» و نتواند کتاب را زمين بگذارد، از جنس داستان است. در داستان بايد شخصيت و ماجرا در خود سازوکاري داشته باشند که تعليق را به وجود بياورند. در اين بين خط داستاني خيلي مهم نيست، چون آن را در شعر و مقاله هم ميبينيم، اما آنچه که اساس داستان را تشکيل ميدهد عنصر تعليق است.
اميرخاني در پاسخ به اين پرسش که جايگاه واقعيت در داستان کجاست؟ تاکيد کرد: تعريف نسبت داستان با واقعيت کار داستاننويس نيست. اين مساله بر دوش مدرسان داستاننويسي و منتقدان است. هرچند به نظر من داستان اصولا جزو علوم گزارهاي و قابل تدريس نيست و مهارتي است که در داستاننويس به وجود ميآيد. براي من داستاننويسي مثل رانندگي است. يک راننده لازم نيست بداند گيربکس ماشينش چطور کار ميکند، اما ميتواند رانندگي کند. اما يک مهندس مکانيک بايد از همه اجزاي ماشين سردربياورد.
او افزود: داستاننويس ميتواند بسته به ذوق خود واقعيت را با نگاه و روايتي متفاوت وارد خط داستان کند. همين موضوع تفاوت بين سفرنامه و داستان را مشخص ميکند. در سفرنامه همه چيز مبتني بر واقعيت است، اما در داستان ما به دنبال پيدا کردن المانهاي زيباشناختي واقعيت هستيم؛ چيزي که داستاننويس از واقعيت در داستان استفاده ميکند عين واقعيت نيست، بلکه با کشف رابطههاي زيبا شناختي واقعيت را وارد خط داستاني ميکند.
اميرخاني ادامه داد: من نميخواهم با عجيب جلوه دادن نوشتن داستان، مخاطب و علاقهمندان به اين حوزه را مرعوب کنم. هر نويسندهاي براي خودش عادتهاي خاصي دارد. من در اين ۲۰ سال که کار نوشتن را ادامه دادهام، عادت زيادي به نتبرداري پيدا کردهام، اما همين نتها کمتر از يک درصد برايم مفيد بودهاند و آن مقدار هم که مفيد بوده در جايي به کار آمده که فکرش را هم نميکردم. به عنوان مثال ۱۰ سال پيش که با همسرم در يکي از محلههاي مسيحينشين دمشق قدم ميزديم، موردي را ديدم و از آن نت برداشتم که امروز ميتوانم در مقالهاي که درباره سوريه مينويسم از آن استفاده کنم.
او همچنين دربارهي يکي از تجربيات خود گفت: چند سال پيش که براي پخش کتاب از روستايي به روستاي ديگري ميرفتيم، يک مرد روستايي به عنوان بلدهي کار با ما همراه بود که در جايي از راه به راننده گفت مراقب باش پيچ بعدي پيچ زشتي است. به کار بردن صفت اشتباه توسط آن مرد روستايي به لحاظ زباني براي من يک کشف بود که بعدتر هنگام نوشتن رمان «بيوتن» از آن براي نشان دادن آسيبهاي مهاجرت زباني در سه زبان عربي، فارسي و انگليسي استفاده کردم.
چهارمين جلسهي «عصر تجربه» يکشنبهي هفتهي آينده با حضور محمدرضا بايرامي در بنياد ادبيات داستاني ايرانيان برگزار خواهد شد.
نظر کاربران
زبان فارسی نه زبان "پارسی"
تا ديروز که داشت نسلمون منقرض ميشد!!
الان هم داره زبونمون منقرض ميشه!! 4 روز ديگه نفتمون تموم ميشه!! 5روز ديگه گازمون منقرض ميشه! و........ الی آخر
خوب يه دفعه بگيد ما کلا وجود نداشيم !
پاسخ ها
tahala kasi bet gofte cheghad losiiiiiiiiiii
متاسفانه باید قبول کرد که حال زبان فارسی خوب نیست.زبانی که روزگاری از سواحل مدیترانه تا مرز چین سخنور داشت اما امروز فقط در ایران(52درصد) در تاجیکستان(89درصد)که خطشون فارسی نیست و در افغانستان(57درصد) که در کنار پشتو یکی از دو زبان رسمی است و با اصرار پشتونها و انگلیسی ها قراره به حاشیه بره و فارسی زبانان جنوب ازبکستان که از سوی دولت مرکزی اصلا به رسمیت شناخته نشدن و معمول نیست چه تعدادی هستن!!! حال فارسی خوب نیست...حال همسایه خوب نیست...
خب عزیزان مگه انگلیسی حرف بزنیم چی میشه؟
پاسخ ها
حیلی هم خوبه کلاس داره... کسی هم بهش اعتراضی نمیکنه چون زبان کشورهای پیشرفته و باکلاس دنیاس.
انقراض زبان فارسی در کشورهای غیر اذ ایران چندان هم بد نیست. باعث کم شدم روابط و تقابلات دو ملت متفاوت میشه و این بد نیست.