مهربانی های مهمانداری که مخفیانه فاش شد
زندگی پر از زیباییهایی است که نمیتوان به سادگی از کنار آنها عبور کرد. زیباییهایی که حتی در آسمان نیز میتوان آنها را دید و از آن لذت برد. انسانیت مرز نمیشناسد و این واقعیتی است که همه ما بارها آن را تجربه کردهایم.
شوق پرواز
۴۷ سال قبل در خانوادهای آذری زبان به دنیا آمدم. ۴ برادر هستیم و من فرزند سوم خانواده بودم. از کودکی وقتی پرندهای را در حال پرواز میدیدم خودم را در آسمان تصور میکردم که پرواز میکنم. یکی از همسایههای ما میهماندار بود و من هربار او را وقتی از مأموریت باز میگشت و لباس میهمانداری به تن داشت میدیدم شوق زیادی برای پوشیدن این لباس پیدا میکردم. علاقهام به حدی بود که بارها از او درباره میهمانداری و پرواز سؤال میکردم و مرد همسایه نیز با حوصله به همه سؤالات من جواب میداد.
۱۸ ساله بودم که برای نخستین بار سوار هواپیما شدم و همراه پدر و مادرم به مشهد سفر کردیم. از دیدن میهمانداران پرواز هیجان زده بودم و چشم از آنها بر نمیداشتم. وقتی بزرگتر شدم با وجود آنکه در دانشگاه رشته پیراپزشکی را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم اما تصمیم گرفتم به دنبال آرزوهای کودکیام بروم. یکی از روزها با دیدن آگهی آزمون میهمانداری با شوق زیاد در آن شرکت کردم و با وجود آنکه آزمون بسیار سخت بود قبول شدم. بعد از گذراندن آزمایش های پزشکی و قبولی در همه آنها وقتی برای نخستین بار در کلاس آموزش میهمانداری نشستم باور نمیکردم که رؤیای کودکیام در حال محقق شدن است.
عباسی از روزی که برای نخستین بار به عنوان میهماندار پرواز وارد هواپیما شد اینگونه میگوید: ۵ سال در پیراپزشکی مشغول به کار بودم اما به شوق پرواز به سوی میهمانداری پرواز کشیده شدم. پس از گذراندن دورههای آموزشی در مرکز مجهز آموزش هما برای نخستین بار در پرواز تهران به زاهدان به عنوان میهماندار مشغول به کار شدم. شب قبل از پرواز از شدت هیجان خواب به چشمانم نمیآمد و پدر و مادرم نیز متوجه این هیجان من شده بودند. صبح زود وقتی سوار سرویس فرودگاه شدم حس عجیبی داشتم. استرس زیادی همه وجودم را فرا گرفته بود و در پرواز سعی داشتم همه آموخته هایم در کلاس های میهمانداری را اجرا کنم تا همه مسافران از این پرواز لذت ببرند. میخواستم همه مسافران متوجه عشق و علاقه زیاد من به حرفه میهمانداری شوند. البته هیچ کدام از مسافران متوجه نشدند و تنها سرمیهماندار بود که متوجه هیجان و استرس من شد.
برنامههای روزانه پروازهای داخلی سفر به دو شهر است و در پروازهای بینالمللی به مدت پرواز و همچنین اقامت در کشور مقصد بستگی دارد. البته در ۸ سال اول میهمانداری در پروازهای بینالمللی با اقامت همراه نیست و معمولاً در پروازهای یک روزه که به مقصد امارات یا ترکیه است حضور داریم.
دیدن چهره مسافران پرواز بهترین تصویری است که هر روز آن را میبینم و با لبخند و همکلام شدن با آنها سعی میکنم آرامش بخش باشم تا آنها از این سفر لذت ببرند.
همراهی با قهرمانان
پس از ۲۱ سال میهمانداری در پروازهای داخلی و بینالمللی از سه سال قبل به سرمیهمانداری پروازهای ایران ایر ارتقا پیدا کردم. سفر با هواپیما و بودن در کنار مردم خاطرات بسیاری را به همراه دارد. در این پروازها با کسانی برخورد میکنید که شاید آرزوی دیدن آنها را داشتید و این بار آنها میهمان شما در پرواز هستند. همراهی با تیمهای مختلف ورزشی و همچنین شخصیتهای مهم سیاسی و فرهنگی و سینمایی لحظات خاطره انگیزی را رقم میزند. در سفرهای داخلی و خارجی میزبان بسیاری از شخصیتهای سیاسی بودم .
در میان هنرمندان گوهر خیراندیش، رؤیا نونهالی و بهزاد فراهانی بسیار خوش برخورد بودند و با رفتارشان خاطرات خوبی را برای من و همکارانم رقم زدند.
اما بودن در کنار ورزشکاران تیمهای ملی ایران که در رقابتهای بینالمللی افتخارآفرین میشوند برای ما جذاب و پر از خاطره است. بارها تیم ملی فوتبال و والیبال را پس از کسب موفقیت در رقابتهای بینالمللی همراهی کردهام. احترام خاصی برای آنها قایل هستیم و سعی میکنیم که پرواز راحتی داشته باشند. دراین میان والیبالیستهای کشورمان به دلیل قد بلند و پاهای کشیده به سختی میتوانند ساعتها در صندلی هواپیما بنشینند و در این سفرها سعی میکنیم که صندلی آنها در کنار دربهای خروجی یا جاهایی در نظر بگیریم که آزاردهنده نباشند. هر سفر دسته جمعی بخصوص اگر ورزشکاران باشند با شادیها و خاطرات بسیاری همراه است.
تلخ و شیرین
سرمیهماندار هواپیمایی ایران ایر از خاطرات تلخ و شیرینی که طی سالها داشته است اینگونه گفت: میهمانداران در کلاسهای آموزشی با مسائل مربوط به روانشناسی، آتشنشانی و پزشکی آشنا میشوند و باید در زمان وقوع حادثه از این آموزشها استفاده کنند. خوشبختانه در طول دوران خدمتم با حادثه ای مواجه نشدهام. در موقعیتهای بحرانی و اضطراری سرمیهماندار نقش اصلی را در دادن آرامش به مسافران دارد. در پرواز بغداد به زاهدان دختر بچه 9 ماههای دچار تشنج شد.
وقتی بالای سر این کودک رفتم با بررسی علایم حیاتی متوجه ریز شدن مردمک او شدم. بلافاصله موضوع را به خلبان اطلاع دادم و از ایشان درخواست فرود اضطراری کردم. خلبان نیز با هماهنگی برج مراقبت در کرمان فرود آمد و امدادگران اورژانس بلافاصله وارد هواپیما شدند و با اقدامات درمانی خوشبختانه این دختر به هوش آمد. شنیدن صدای خنده این دختر شیرینترین خاطرهای بود که هیچگاه آن را فراموش نمیکنم. نشست و برخاست اضافی هواپیما چیزی نزدیک به 20 هزاردلار هزینه دارد اما برای ما جان مسافر ارزش دارد.
وی ادامه داد: در یکی از پروازها که از اهواز به تهران بود پسربچه ۷سالهای بشدت گریه میکرد. وقتی علت گریههای او را از برادرش که کنار او نشسته بود پرسیدم گفت: همه اعضای خانواده در یک سانحه تصادف جان باختند و تنها برادرم باخواست خدا زنده ماند. او به خاطر از دست رفتن مادرمان بشدت گریه میکند. وقتی این جملات را شنیدم نتوانستم خودم را کنترل کنم. به انتهای هواپیما رفتم و گریه کردم. میهمانداران میزبان مردم هستند و بالطبع با خوشحالی آنها خوشحال و با غم آنها اندوهگین میشوند.
او ادامــــه داد: بـــه خاطر مأموریتهای کاری بسیار کمتر در خانه حضور دارم و در این سالها همسرم برای دو دخترم هم پدر بود و هم مادر. در این سالها هیچگاه پیش نیامده است که میهماندار پروازی باشم که خانوادهام در آن باشند ولی با وجود این همه مسافران پرواز را اعضای خانوادهام میدانم.
لبخند زندگی
ثبت تصویر زیبای محبت به یک جوان معلول باردیگر انساندوستی مردم ایران را اثبات کرد. گرچه تا قبل از تهیه این گزارش سرمیهماندار این پرواز برای همه ما ناشناخته بود اما این مرد بازهم اصرار داشت تا ناشناخته بماند. بهرام عباسی با بیان اینکه هر کدام از میهمانداران پرواز اگر در این موقعیت قرار بگیرند همین کار را انجام خواهند داد گفت: در پرواز مشهد به تبریز متوجه مسافری شدم که با خودروی خدمات ویژه معلولان به داخل هواپیما منتقل شد. بعد از پرواز وقتی هواپیما در حالت عادی قرار گرفت همکاران غذا بین مسافران توزیع کردند. چند دقیقه بعد یکی از میهمانداران به من گفت این مسافر نمیتواند غذا بخورد.
بلافاصله کنار او رفتم. این پسر جوان معلول بود و نمیتوانست به تنهایی غذا بخورد. نگرانی در چهرهاش موج میزد. به او گفتم نگران نباشید من کنار شما خواهم ماند تا غذا را میل کنید. سینی غذا را در دستم گرفتم و با آرامش به او غذا دادم. این پسر وحید نام داشت و از اینکه یک میهماندار به او غذا می داد خیلی خوشحال بود اما من بیشتر از او من خوشحال بودم که توانستم به یک معلول خدمت کنم.
دوست نداشتم این کار من رسانهای شود ولی یکی ازمسافران از پشت عکس گرفت و زمانی که این عکس در شبکههای اجتماعی منتشر شد من متوجه شدم.وی ادامه داد: بارها شاهد بودم که همکارانم وقتی متوجه شدند غذای توزیع شده به ذائقه یکی از مسافران خوش نمیآید غذای خودشان را به این مسافر دادهاند و این اتفاق بیشتر در پروازهای ایران رخ میدهد. من نماینده کوچکی از صدها میهمانداری هستم که عاشقانه و تنها برای رضایت مسافران فعالیت میکنند. در پرواز بازگشت از جده به تهران شاهد بودم که در گرمای بالای ۵۰ درجه میهمانداران با افتخار حجاج جانباز را در آغوش میگرفتند و آنها را در صندلی هایشان قرار میدادند.
نظر کاربران
هر شغلی محترم است از جمله میهمانداری هواپیما ..
....
اما دیگه ...شاگردی هواپیما دیگه اینقدر ذوق و شوق داره. از کودکی عاشق میهمانداری بودم و .....
هنوز هم انسان های با وجدان پیدا میشن خدا خیرت بده