مشاور جوان، آقازاده های علی آبادی و جانبازی تنها در لندن
روایات تکان دهنده از پشت پرده المپیک
عليرغم آنكه اعزام ورزشكاران اميد كسب مدال خود را به هفته دوم موكول كرده بوديم، اما از نظر اعزام مسئولان و همراهان هيچ كوتاهي! انجام نشد و با تمام قوا به ميدان آمديم. راستي بر مبناي كدام استدلال گمان ميكنيم كه اگر ورزشكاران كشورمان از همان ابتدا به مسابقات ...
المپیک لندن با حواشی همراه بود که کمتر دیده شده است. نوشتار زیر بریده ای از یادداشت های حضور در لندن به قلم غلامحسین شعبانی (رئیس کمیته فرهنگی و کمیته رسانه کمیته ملی المپیک) است که در اختیار «جوان آنلاین» قرار گرفته است. خواندن این مطلب، نیاز به هر توضیحی را از بین برده و واقعیت هایی را پیش روی شما قرار می دهد.
ما از سويي اعلام ميكنيم كه به اين دليل ورزشكاران خود را در همان ابتداي مسابقات اعزام نميكنيم؛ كه آنها به دليل نداشتن سابقه در روزهاي آغازين دچار حاشيه شده و در نتيجه افت رواني گريبان آنها را ميگيرد. و اين به گونهاي نامحسوس تأييد سخن بيپايهاي است كه ميگويد ايرانيها نميتوانند كار جمعي انجام دهند. اما از ديگر سوي وقتي بحث اعزام مسئولان ميشود به هيچ وجه اين نكته را لحاظ نميكنيم. در همين المپيك هم، چنين بود. عليرغم آنكه اعزام ورزشكاران اميد كسب مدال خود را به هفته دوم موكول كرده بوديم، اما از نظر اعزام مسئولان و همراهان هيچ كوتاهي! انجام نشد و با تمام قوا به ميدان آمديم. راستي بر مبناي كدام استدلال گمان ميكنيم كه اگر ورزشكاران كشورمان از همان ابتدا به مسابقات آسيايي و المپيك اعزام شوند دچار حاشيه ميشوند، اما مسئولان ما از اين امر بركنارند و هيچ مشكلي براي آنها پيش نميآيد؟ فرداي روز افتتاحيه برخي حاشيهها شروع شد. سؤالي كه عليرغم گذشت ايام هنوز پاسخي براي آن پيدا نكرده بودم اين نكته بود كه وظيفه من به عنوان مسئول فرهنگي كاروان چيست و بايد چهكاري را در كجا انجام دهم. در واقع ميتوان گفت كار دو جنبه داشت يك جنبه آن به ورزشكاران درون دهكده باز ميگشت و يك جنبه آن به بيرون دهكده و هماهنگيهايي كه لازم بود در جهت بسيج ايرانيان علاقهمند و توزيع بليط و تيشرت و هماهنگي با مركز اسلامي لندن انجام پذيرد.
اگر قرار بود كه كار اصلي در درون دهكده و با ورزشكاران باشد بطور طبيعي بايد من هم درون دهكده اسكان پيدا ميكردم، اما به دليل محدوديتي كه درخصوص افراد ساكن دهكده وجود داشت من نيز مانند مسئولان در هتلي خارج از دهكده ساكن شدم. پس طبيعي بود كه بايد امور خارج از دهكده را هماهنگ ميكردم و برخي روزها هم با هماهنگي كه از روز قبل انجام ميشد به دهكده مسابقات بروم. اما در بيرون دهكده هم آقاي عليآبادي تشخيص داده بودند كه كار توزيع بليتها و تيشرتها و هماهنگيهاي لازم توسط يكي از مشاورين جوان ايشان انجام شود. بگذاريد قبل از ادامه آنچه كه گذشت قدري به عقب باز گردم تا روشنتر شود، علت برخي نكاتي كه بعداً بوجود آمد چه بود؟
به نظر ميرسد شيوه مديريتي آقاي عليآبادي دخالت در تمام امور است. ايشان از امور مربوط به كميته فرهنگي تا مسائل مربوط به آكادمي و شركتهايي كه بايد با آنها قرار داد امضاء شود، تا مثلاً رستوران آنجا را اداره كنند و شركت سرمايهگذاري غذاهايي كه در كميته ملي المپيك به كارمندان داده ميشد (اين موضوع مربوط به ادارهاي است كه كميته ملي المپيك به كارمندان خود نهاري داد)، ورود ميكردند و نظر ميدادند. اين داستان خصوصاً بعد از آنكه از سازمان تربيت بدني كنار آمدند و فرصت خالي بيشتري پيدا كردند رو به افزايش نهاد. ايشان فراموش كرده بودند كه حتي با داشتن عنوان رئيس كميته ملي المپيك در هيأت اجرايي فقط يك رأي دارند و مثلاً ميتوانند در كارهايي كه مربوط به دبيركل است مرتّباً ورود كنند. متأسفانه برخي دوستان هم براي آنكه مبادا خاطر رئيس آزرده شود، اين نكات را به ايشان تذكر نميدادند.
من كه هم در كميته فرهنگي و هم در كميته مطبوعات فعاليت ميكردم به خوبي اين نكات را از نزديك ميديدم. در مورد كميته فرهنگي دوستاني از مجلس و هيأت اجرايي و ساير مسئولان محبت كرده و دعوت من را پاسخ گفته و قبول كرده بودند تا در جلسات شركت كنند. متأسفانه نظرات اين جمع به گونهاي نامحسوس وتو ميشد و همين اسبابي فراهم ميكرد تا دوستان نفر به نفر از شركت در جلسات عذرخواهي كنند. مثلاً در اين جلسات تصويب شده بود كه با استفاده از طراحان لباس، طراحي مناسب براي تيشرتهاي اهدايي تهيه شود. براي اين كار پس از گفتوگو با چند طراح صدا و سيما و ديدن طرحهاي مختلف طرحي به تصويب رسيد، اما در جلسه آخر با حضور آقاي عليآبادي، ايشان با استدلال اينكه مهندس هستند و از طراحي مطلع، قلم قرمزي كشيدند به چند جلسه بحث و گفتوگو راجع به اين مسأله و سرانجام طرح ديگري را كه خود پسنديدند انتخاب كردند. يا در خصوص هماهنگي براي حضور ايرانيان در ورزشگاهها، اعضاي كميته تصويب كردند يك يا دو نفر از آنها جهت اين كار قبل از مسابقات به لندن بروند تا مقدمات بخوبي فراهم شود و مشكلات مشخص گردد. اما باز هم به اين مصوبه چندان اعتنايي نشد و ايشان ترجيح دادند كه مشاور جوان خود را به لندن بفرستند تا اين كارها را انجام دهد. بايد بگويم به هيچ وجه از اين دخالتها در مسابقات آسيايي گوانگجو خبري نبود و ايشان هيچ دخالتي در امور نميكردند؛ اما نميدانم لندن عليرغم تمامي سخناني كه آقاي عليآبادي عليه انگلستان ميگفتند، چه جاذبهاي براي ايشان داشت كه تلاش ميكردند دخالت بيشتري داشته باشند.
كار به آنجا كشيد كه حتي كميتهاي موازي با كميتهها تشكيل دادند و مديرعامل شركت سرمايهگذاري را هم به عنوان مسئول فرهنگي ايرانيان خارج از كشور منصوب كردند (كاري كه حتي به ايشان هم سپرده نشد و فقط قلمي گرفتند و ديگر هيچ) اتفاقاً يكي از نكات جالب اين بود كه مسئول هماهنگي ايرانيان خود بليت نداشتند و امكان حضور ايشان در ورزشگاهها بسيار كم بود. نتيجه آنكه بسياري افراد ويزاهاي يك ساله گرفتند و برخي حتي قبل از مسابقات هم به لندن رفتند؛ جز يكي از اعضاي كميته فرهنگي كه بايد هماهنگيهاي لازم را براي هواداران و حضور ورزشكاران در شبهاي قدر انجام دهد. البته تمام اين تقصيرها به گردن آقاي عليآبادي نيست و دوستاني كه سخن حق را فرو ميخورند و براي آنكه دلخوري پيش نيايد نميگويند و حتي رفتارهاي اشتباه ديگران را براي محكم كردن جاي خود تأييد ميكنند، در اين حكايتها كم مقصر نيستند. همانها كه به خود من هم نصيحت ميكردند و ميگفتند كه سياست ندارم. به هرحال به تعبير مولانا كه درخصوص فرعون ميگويد: از وفور سلاحها فرعون شد/ كُنْ ذَليلَ النَفسِ هوناً لا قُسد. بايد دقت كنيم كه گاه سكوت يا تعريفهاي بيدليل ما چنان ضربهاي به طرف مقابل ميزند كه بعدها آثار آن روشن خواهد شد. در همين قضايا هم كمتر ديدم كه كسي شأن و منزلت رياست كميته ملي المپيك نيست كه انجمن را راهاندازي كرده و در آن نام افراد و نزديكان خود را ثبت كند و آنگاه با دعوت كردن از اين و آن و آنها را در رودربايستي قرار دادن، مجبور به پرداخت پول و عضويت كند. آيا يك نفر به ايشان گفت كه بخاطر اين كار چه فضا و چه حرفهايي پشت سر ايشان زده شد؟ شرم قلم مانع از آن ميشود كه برخي تعبيرات را بگويم. يا اينكه آيا يك نفر پيدا شد كه بگويد وظيفه مؤمن پرهيز از موضع تهمت است و با توجه به برخي شايعات كه درخصوص فرزندان آقاي عليآبادي مطرح است؛ صلاح نيست كه آقازادههاي ايشان خيلي به كميته ملي المپيك آمده و در برخي امور دخالت كنند. چقدر خوب است كه حداقل نايب رئيسي اول كميته ملي المپيك كه هميشه خود را مديري صريحاللهجه معرفي ميكنند، بگويند كه در اين موارد چه كردند؟ (البته درخصوص حضور ايشان و برخي ديگر و نكاتي كه مطرح است) به هرحال اينها و پارهاي ديگر از مسائل نكاتي بود كه مورد اختلاف نظر بود.
حالا باز ميگردم به بازگويي ادامه داستان لندن. فرداي افتتاحيه در هتل بوديم. حدود ظهر مهرداد آگين، قهرمان سابق بسكتبال كشورمان كه حالا به درجه جانبازي رسيده و با دو پا و يك دست قطع شده بخاطر اين مملكت فدايي ويلچرنشين شده، به هتل آمد. او سالها رئيس فدراسيون بسكتبال هم بوده است. هميشه به دوستي كه با او داشتهام، بر خود ميباليدم و ميبالم. مهرداد عزيز عليرغم اين درجه بالا از جانبازي از چنان روحيه خوبي برخوردار است كه انصافاً مثالزدني است. او براي تماشاي مسابقات تقاضاي چند بليت كرد و من هم بيخبر از همه جا وعده دادم كه بليت وجود دارد و براي او تهيه خواهم كرد. اما چنين نشد تا حيران بمانم. آري در لندن براي جانبازي كه دو پا و يك دست خود را براي انقلاب داده؛ بليت نبود، اما براي خيليها اين امكان وجود داشت.
در جلسهاي كه همان شب در هتل برگزار شده بود و برخي اعضاي كميته ملي المپيك و پارهاي از مديران فعلي و قبلي ورزش وجود داشتند سخن به مدعوين و چگونگي توزيع بليتها رسيد. به شدت معترض بودم كه چگونه است ما براي جانبازي چون مهرداد آگين بليت نداريم، اين بليتها كجا رفته است؟ چرا برخي مديران سابق ورزش كه بخاطر عشق و علاقه به هزينه خود براي تماشاي مسابقات آمدهاند، بليت ندارند؟ آيا اين است سرانجام خدمت، كه تازه از راه رسيدگاني بخواهند تكليف آنها را روشن كنند؟ از اينجا بحث كشيد به كساني كه به لندن آمدهاند و من معترض بودم، چرا نبايد امير خادم قهرمان جهان و المپيك كشورمان كه قصد شركت در هيأت رئيسه فيلا را دارد ويزاي لندن را بگيرد و در عوض برخي ديگر عازم شوند.
به گزارش جوان آنلاین،طبيعي بود كه اين سخنان به مذاق دوستان خوش نيايد. در حاليكه جلسه چندان عادي نبود و نوعي عصبانيت بر آن حاكم بود. نايب رئيس اول كميته ملي مصاحبهاي از آقاي هاشميطبا كه در يكي از روزنامهها چاپ شده بود را مطرح كردند و به اتفاق آقاي عليآبادي خواستار پاسخ دادن به آن شدند. من امتناع كردم و با توجه به تجربهاي كه در عرصه مطبوعات و كارهاي اجرايي داشتم، چنين رفتاري را ايجاد حاشيه دانستم. دوستان صاحب تجربه ورزشي نظر من را تأييد ميكردند؛ اما چه كنيم گاهي اوقات آقايان به آن درجه اعتماد به نفس در كارشناسي ميرسند كه نظر به هيچ كس را قبول ندارند. اينهاست گوشهاي از آن دردهايي كه ورزش كشور از آن رنج ميبرد. به هرحال برسر حرف خود ايستادم و همين امر به ظاهر ساده باعث شد تا در كنار اعتراض به ندادن بليت به مهرداد آگين و نيامدن اميرخادم، تبديل به خروس بيمحل شدم كه آرامش آقايان را برهم ميزند. آخر برخي حضرات آمده بودند كه چند روزي در لندن باشند و حق مأموريتي بگيرند و بدون آنكه كاري بكنند بازگردند تا همراه پارالمپيك هم بيايند و باز حق مأموريتي و ديگر هيچ. حتي آقايان فوقالعاده علاقمند به ورزش!! هنگام حضور در پارالمپيك به مراسم افتتاحيه نرفتند و ترجيح دادند در هتل بمانند. آري سرنوشت ورزش كشور به دست چنين كساني رقم ميخورد.
گفتنی است این یادداشت در یکی از نشریات روزنامه اطلاعات نیز منتشر شده است.سایت جوان انلاین از مسئولین کمیته المپیک در خواست می کند که اگر توضیحاتی در این خصوص دارند ، جهت انتشار در سایت ارسال کنند.
نظر کاربران
برای ما هم بسیار مهم است فهمیدن این قضایا... جواب بدهید... بجای آنها که نرفتند چه کسانی رفتند؟ لباس چینی از کجا آمد؟
moteasefane gheir az in bashe bayad taajob kard vali eib nadare motmaennan khodaye kasani ke hagheshon paymal mishe havasesh hast ye jayi va yejori mizare to kasashon ke nafahman az koja khordan .